پاره‌ای از یک کتاب (۷۷): مدرنیته شهری و آسیب‌هایش


مدرنیته شهری و آسیب‌هایش/ تالیف و ترجمه ناصر فکوهی/  تهران/ انتشارات همشهری/ ۱۴۰۰


زیگموند باومن(Zygmunt Bauman) یکی از پُر نفوذترین جامعه‌شناسانی کنونی است که سرنوشتی طولانی و پُر پیچ‌و‌خم او را تا امروز رسانده است. وی در سال ۱۹۲۵ در یک خانواده یهودی لهستانی، با موقعیت طبقاتی نسبتا پایینی ، متولد شد و پس از حمله آلمان به این کشور توانست با فرار به شوروی از اردوگاه‌های مرگ نجات یابد. باومن در طول جنگ به مقام افسری ارتش سرخ رسید، جایگاهی که به وی امکان داد پس از بازگشتش به لهستان و پایان جنگ مطالعات جامعه‌شناختی خود را آغاز کند.

باومن در ورشو به استادی دانشگاه رسید و شهرتی جهانی یافت. با این وصف حتی این امر نیز او را در امان نگه نداشت و در سال ۱۹۶۸، قربانی تصفیه یهودیان به دست رژیم کمونیستی شد. وی در سال ۱۹۷۲ به بریتانیا مهاجرت کرد و همانجا ساکن شد و امروزنوشته‌های وی تاثیری برابر با آثار گیدنز دارند. دو جامعه‌شناسی که با یکدیگر نزدیکی و تفاوت‌های زیادی ‌نیز دارند. باومن همچون گیدنز بر آن است که ما وارد مرحله جدیدی ‌از مدرنیته شده‌ایم. در واقع به نظر او، مدرنیته کارهای خود را صرفا تا نیمه پیش برده بود، زیرا نه فقط نهادهایی را که در آینده افراد را محدود می‌کردند از میان برنداشت بلکه بر تعداد آن‌ها نیز افزود(بنگاه‌ها، دیوان‌سالاری، طبقات اجتماعی).

«مدرنیته دوم» یا به اصطلاح باومن، «مدرنیته سیّال»، آنچه باقی مانده بود را رو به زوال کشید. افراد از این پس آزاد بودند که خود را در هر موقعیتی تعریف کنند. باومن که در این تحلیل ‌خود به گیدنز می‌رسد، خوش‌بینی او را درباره نتایج ‌این تحول تعدیل می‌کند. باومن در کتاب «مدرنیته و هولوکاست»(۱۹۸۶) دست به نقد «مدرنیته اول» می‌زند و در آن اردوگاه‌های مرگ را به مثابه شکلی از تحقق یافتن جامعه مدرن، دیوان‌سالاری آن و فناوری‌های آن می‌بیند- این کتاب در عین حال نقدی بر «مدرنیته دوم» نیز هست.

باومن در کتاب‌های متعددش به صورتی پیوسته تخریب‌های «جوامع فردی شده ما » را نشان می‌دهد، در دیدگاه او این جوامع با شکنندگی ‌بسیار زیادی ‌از لحاظ پیوند‌های خود، چه پیوندهای شخصی و چه اجتماعی به پیش می‌روند. تعمیق ‌مدرنیته همچنین انحراف آن نیز هست، تمجید از خودمختاری یا از مسئولیت فردی، که هر دوی آن‌ها را ناچار به حل مسائلی می‌کند که راه‌حلی جز راه‌حل‌های جمعی ندارند. گفتگو با باومن به نقل از مجله علوم انسانی فرانسه شماره ۱۶۵، توانبر ۲۰۰۵ آمده است.