پاره‌ای از یک کتاب (۶۰): مدرنیته شهری و آسیب هایش

 مدرنیته شهری و آسیب هایش/تالیف و ترجمه ناصر فکوهی/  تهران/ انتشارات همشهری/ ۱۴۰۰


انقلاب صنعتی و انقلاب شهری


-هانری لوفبور، شما سال‌های سال است درباره مسائل شهری مطالعه می‌کنید و بسیار در این باره نوشته‌اید. خود شما، از نظر منشاء نیمه‌روستایی و نیمه‌شهری هستید. و حتی آخرین کتابتان به رابطه امر روستایی و شهری مربوط می‌شود.

  • باید در ابتدای این گفتگو بر نکته‌ای تاکید کنم: به نظر من [در تاریخ انسان] ما سه دوره داشته‌ایم: دوره کشاورزی، دوره صنعتی و دوره شهری. ما مدت زیادی نیست که وارد دوران شهری شده‌ایم چون این دوران خود حاصل دوران صنعتی شدن است که در زمینه‌های بسیار متفاوتی ‌رشد و توسعه یافته است. گاه در زمینه‌ای سرمایه‌داری و گاه در زمینه‌ای سوسیالیستی. اما سوای این منشاء‌های متفاوت در همه جا امروز ما وارد دوران شهری شده‌ای و بنابراین مسائل شهری مسائلی جهانی هستند. آنچه در مورد این دوره‌بندی باید بگویم این است که مفاهیم، معانی و عملکردهای انسان‌ها بنا بر این دوره‌ها به صورت عمیقی تغییر کرده و خواهد کرد. همان گونه که ما شاهد نوعی انطباق و دگرگونی گسترده اندیشه‌ها و بازنمایی‌ها و نمادها، در دوران کشاورزی بودیم تا به دوران صنعتی برسیم، به همین ترتیب نیز به نظر من باید در گذار از دوران صنعتی به دوران شهری نیز به بازاندیشی و تامل دوباره درباره همه مفاهیم و بازنمایی و نمادها در زمینه دانش و شناخت داریم. در این گذار ما امروز با نوعی تاخیر سروکار داریم: اندیشه و عملکردهای ما نسبت به وقایعی که در حال اتفاق افتادن هستند تاخیر دارند و به آن‌ها نمی‌رسند. در نتیجه ما هنوز داریم تلاش می‌کنیم با مفاهیم و بازنمایی‌ها ‌دوران پیشین یعنی دوران صنعتی، زندگی شهری را ‌تجربه کنیم. از جمله باید به دگرگونی اساسی دو مفهوم زمان و فضا در دوران شهری اشاره کنم. ما هنوز فضای شهری را درک نکرده‌ایم. به همین دلیل است که می‌بینیم ‌فضاهای ‌جدا‌سازی در شهر به وجود می‌آوریم و در آن‌ها مردم را چه بخواهند و چه نه، قرار ‌می‌دهیم . و این امر لزوما به آن دلیل نیست که تعمدا خواسته باشیم این پراکنش را انجام دهیم، بلکه ‌کاری هم برای ‌گردآوردن مردم ‍و جلوگیری از اینکه بر روی زمین ‌از یکدیگر ‌گسیخته نشوند انجام نمی‌دهیم.
  • شما در جایی گفته‌اید که پس از جنگ جهانی دوم تقریبا در همه کشورها نوعی ‌اصلاحات ارضی انجام شده؛ آیا به نظرتان در دوره جدیدی که به آن دوران شهری می‌گویید نیز نیاز به نوعی اصلاحات شهری وجود دارد؟
  • این یکی از جنبه‌های مهم و سیاسی مسئله است. واقعه‌ای بسیار مهم اتفاق افتاده است که ما هنوز ابعاد آن را درست درک نکرده‌ایم. زمانی که انقلابیون بزرگی چون مارکس، انگلس و لنین فروپاشی جوامع انسانی را پیش‌بینی کردند، تصور آن‌ها این بود که بزرگترین و مهم ترین قدرتی که می‌تواند در لایه‌های عمیق جوامع انسانی موثر باشد ‌و خواهد توانست پس از این فروپاشی یک جامعه جدید به وجود بیاورد، طبقه کارگر خواهد بود. یعنی پرولتاریا. به همین دلیل نیز از «انقلاب پرولتری» صحبت می‌کنند. مارکس بیشتر از همه. اما حتی در نزد لنین نیز می‌بینیم که ملاحظات او درباره کشاورزی، این فکر که باید با گونه‌ای اصلاحات ارضی مالکیت زمین را از دست فئودال‌ها بیرون آورد، در ابتدا یک فکر ثانویه بود، فکری که ‌در تقریبا تمام نیمه اول قرن بیستم، فکری اساسی به حساب می‌آمد؛ یعنی اصلاحات ارضی که هم در انقلاب روسیه و هم در انقلاب چین با آن روبرو می‌شویم. این فکر تغییرات عظیمی نه فقط در آن کشورها بلکه در کشورهای دیگری مثل مصر والجزایر و سایر کشورها در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین به وجود آورد. اما مسئله این بود که این جا با «اصلاحات» روبرو بودیم نه با انقلاب، اما چون این امر، مالکیت زمین را عوض می‌کرد، تاثیراتی انقلابی بر جای گذاشت زیرا مسئله زمین کشاورزی و قابل کشت بود. حال باید به این نکته اشاره کنیم که در شهر نیز مسئله زمین ساخته شده یا قابل ساخت به همین اندازه اهمیت دارد .
  • بنابراین ما همان طور که اصلاحات ارضی داشتیم، باید نوعی اصلاحات شهری هم‌ داشته باشیم؟

بله این طور فکر می‌کنم. البته پیدا کردن مدل‌ها و الگوهای این کار ساده نبوده و نیست. تلاش‌هایی شده است از جمله در هلند و سوئد و سایر کشورها . بنابراین سعی به گونه‌ای اصلاحات در زمین شهری شده است. اما این تلاش‌ها هنوز به جایی نرسیده . بعضی از گره‌ها گشوده شده‌اند اما نتوانسته‌اند جامعه را تغییر دهند یعنی به معماران خلاقیت لازم را نداده‌اند و ما همچنان در یک جامعه طبقاتی زندگی می‌کنیم. این مرحله مهمی بوده اما مانع نشده که برای مثال در فرانسه شاهد سوداگری‌های بزرگی روی زمین باشیم. اما به نظر من مشکل بزرگتری وجود دارد و این سبب شده که ‌زمین‌های قابل ساخت هنوز خصوصی باقی بمانند. به نظر من می‌رسد که در اکثر کشورهای جهان، که در آن‌ها هنوز مالکیت زمین‌های قابل ساخت از قوانین دولتی تبعیت می‌کنند و در بخش خصوصی هستند، یک اراده برای تخریب امر شهری وجود دارد در این مفهوم که در همان حال که جامعه در حال شهری شدن است، روستایی شدن هم به نوعی ادامه دارد. مشکل گسست شهر و روستا حل نشده است و مناطق پیرامونی شهرها (حومه ها)(banlieues) را نمی‌توان نوعی تالیف(سنتز) دارای هماهنگی میان شهر و روستا به حساب آورد. بنابراین ما در آن واحد شهری شدن و روستایی شدن را می‌بینیم چیزی که من یک فرایند دیالکتیک، یک فرایند متناقض می‌نامم.