پاره‌ای از یک کتاب (۶): صد و یک پرسش از فرهنگ

صد و یک پرسش از فرهنگ / ناصر فکوهی / تهران/ نشر تیسا/ چاپ دوم/

مهندسی اجتماعی و مهندسی فرهنگی به چه معنایی هستند؟

دو واژه مهندسی اجتماعی و مهندسی فرهنگی، همچون بسیاری از واژگان دیگر که تعاریف و گستره‌های مفهومی بسیار آشنایی در زبان‌های گوناگون جهان دارند، در ایران به معنای‌ای متفاوت و گاه کاملا به دور از آنچه در نظام‌های زبانی مورد اجماع هستند، فهمیده می‌شوند. در ایران همانگونه که می‌دانیم از این واژگان عمدتا معنای نوعی «برنامه‌ریزی‌» درک می‌شود که بیشتر با مفهوم و واژه سیاستگزاری فرهنگی یا اجتماعی (social or cultural policy) نزدیک است و دلایل ظاهرا اصلی در انتخاب این واژگان  تصوری بوده است که از «دقت» و «قابل اطمینان بودن» رشته‌های مهندسی و علوم دقیقه نسبت به علوم انسانی و اجتماعی در ذهن برخی از نخبگان کشور وجود دارد که البته این بحثی جداگانه را می‌طلبد که آیا چنین امری اصولا با واقعیت این دو گروه علوم تناسب و هماهنگی و انطباق دارد یا نه. اما هدف ما در این پاسخ کوتاه بیشتر روشن کردن ‌دو مفهوم یاد شده در معنای مورد اجماع آن‌ها در جهان است و در نهایت به موضوع ایران نز به صورت کوتاه می‌پردازیم.

واژه مهندسی اجتماعی(social engineering)، هر‌چند تعاریف گوناگونی دارد، اما عمدتا به حوزه فناوری اطلاعاتی بر می‌گردد و منطور از آن مجموعه روش‌ها و سازوکارهایی است که برای دستیابی به اطلاعات یک فرد یا گروه به وسیله فرد یا گروه دیگری، در چارچوب‌های غیر‌قانونی و با سوء‌استفاده از فنون اطلاعاتی و در درجه نخست فنون رایانه‌ای انجام بگیرد. این اصطلاح همچنین به تلاش برای اشاره به هدایت غلط اطلاعاتی و یا دستکاری کردن یک فرد یا گروه به وسیله فرد یا گروه دیگری با اهداف سودجویانه نیز اطلاق می‌شود. کوین میتنیک (Kevin Mitnick ) متولد ۱۹۶۳، هکر مشهور پیشین در آمریکا که امروز در راس یک شرکت امنیت داده‌های رایانه ای قرار دارد، از جمله کسانی است که در جا انداختن این مفهوم بسیار موثر بود. میتنیک در سال های دهه ۱۹۸۰ با نام مستعار کوندور(Condor) حملات زیادی به سیستم‌های رایانه‌ای شرکت‌های بزرگ کرد و سرانجام دستگیر شد اما همین امر شهرت بزرگی برای او به ارمغان آورد و او را به یکی از نظریه‌پردازان مفهوم «مهندسی اجتماعی» تبدیل کرد که درباره آن کتاب‌ها و مقالات متعددی نیز نوشته است. بنابراین این واژه عمدتا باری منفی دارد و می‌توان آن را با مفهوم «دستکاری اطلاعاتی»(information manipulation) برای نمونه در چارچوب نظریه مک‌کارناک (McCornack) و یا «سرقت اطلاعاتی» (phishing) نزدیک کرد.

واژه مهندسی فرهنگی (در انگلیسی cultural engineering و در فرانسه ingénierie culturelle  ) برعکس ریشه‌ای فرانسوی دارد و بیشتر معنایی مثبت را می‌رساند. کلود مولار (Claude Mollard) نویسنده، هنرمند و متخصص امور فرهنگی این واژه را با کتابی به همین نام در سال ۱۹۸۶ ابداع کرد و آن را به این گونه تعریف می‌کند: «  قابلیت ارائه راه‌حل‌های کیفی و موثر در زمینه هزینه‌ها و زمانبندی به تقاضای دست اندرکاران امور فرهنگی، ازجمله در تعیین اهداف ، اجرای برنامه‌ها، دستیابی به منابع مالی و تحقق فناورانه پروژه‌های فرهنگی» . بدین‌ترتیب می‌توان گفت که در این واژه بار مثبت نه به نوعی سیاستگزاری یا برنامه‌ریزی فرهنگی، که قالب‌های کلان را شامل خواهد شد، بلکه به نوعی تحقق عملی برنامه‌های فرهنگی اطلاق می‌شود. به عبارت دیگر مهندسی فرهنگی در اینجا یعنی به وجود آوردن ترکیبی کارا از دانش اجرایی و دانش نظری در زمینه فرهنگ برای  قابل اجرا کردن و بالا بردن شانس موفقیت برنامه‌ها وپروژه‌های فرهنگی.

در برابر این دو مفهوم کاملا جا‌افتاده و شاخته شده در ادبیات جهانی علوم اجتماعی وانسانی، واژه‌های مهندسی فرهنگی و اجتماعی در کشور ما به صورتی نه چندان دقیق جا‌افتاده است و همانگونه که گفتیم از این پیش فرض حرکت می‌کند که رویکرد «مهندسی» دارای دقت و قابلیت بیشتری نسبت به رویکردهای اجتماعی است. این تفکر البته با کل تجربه جهانی در طول یک صد سال اخیر در تناقض قرار دارد زیرا این تجربه نشان می‌دهد که تاکیدی که بر اهمیت علوم دقیقه و مهندسی انجام می‌شد و مبتنی بر اهداف و سودمندی قدرت‌های استعماری و سپس قدرت‌های مرکزی در جهان توسعه‌یافته بود، نه در خود آن کشورها و نه به ویژه در کشورهای در حال توسعه پاسخ مناسبی نیافتند و از دهه ۱۹۷۰ ما شاهد آن بوده و هستیم که بازگشتی قدرتمند به سوی فرهنگ و علوم اجتماعی و انسانی انجام گرفته است. تصویب جهانشمول فرایندهای موسوم به «ارزیابی تاثیر اجتماعی » (Social Impact Assessment – SIA) طرح‌های توسعه‌ای که امروز در کشور ما نیز به صورت قانونی در آمده است، گویای همین واقعیت است که برخلاف تصوری که از واژگان مزبور بر می‌آید، آنچه می‌تواند نسبتا پایداری چنین طرح‌هایی را تضمین کند، نه صرفا قابل اطمینان بودن مولفه‌های فیزیکی و مهندسی در آن‌ها بلکه سازگاری و هماهنگی آن‌ها با نظام‌های فرهنگی در کوتاه و دراز‌مدت هستند.

بنابراین جای آن هست که اولا در کاربرد این واژگان دقت بیشتری داشته باشیم تا با نظام عمومی واژگان در ادبیات علوم انسانی و اجتماعی چه در کشورهای توسعه یافته مرکزی و چه در سایر کشورهای جهان در تضاد و کج فهمی‌های ناشی از آن قرار نگیریم و از طرف دیگر حتی نسبت به رویکرد پایه‌ای که ما را به سوی انتخاب آن واژگان کشیده است، تجدید نظر کرده و با دقت بیشتر و نگاهی انتفادی به سرنوشت یک صد ساله اخیر در رابطه میان علوم دقیقه و علوم انسانی و پی‌آمدهای نادیده نگاشتن فرهنگ و روابط اجتماعی و یا وابسته کردن آنها  به علوم مهندسی و تبعیت بی‌چون‌و‌چرا از آن علوم توجه کنیم. شکی نیست که فرایند بومی کردن علوم انسانی و اجتماعی که ضرورتی مطلق برای ما و همه کشورهای پیرامونی دیگر دارد تا بتوانند روابط نابرابر و غیر‌عادلانه با کشورهای مرکزی را از میان ببرند، تنها می‌توانند با چنین نگاه و چنین رویکردی راهی برای تحقق خود بیابد.