پاره‌ای از یک کتاب (۴۶): مدرنیته شهری و آسیب هایش

مدرنیته شهری و آسیب هایش/ ناصر فکوهی/  تهران/ انتشارات همشهری/ ۱۴۰۰

 

ابزار ارباب و جلاد انسان

پمپ آب، گاو‌آهن، بلبرینگ، در دوره‌های خود اختراع‌هایی بودند که به خود‌مختاری و خلاقیت بیشتری در انسان‌ها دامن زدند، اما امروز ، ابزارها بدل به دستگاه‌ها شده‌اند، کارخانه‌ها، فناوری‌های پیچیده که به جای  آزاد کردن انسان‌ها، آن‌ها را از خود بیگانه می‌کنند. آنچه ایلیچ آن را «شیوه تولید دگرساخته »(Mode de production hétéronome) می‌نامد (بیکاری خلاق ۱۹۷۷) امکان می‌دهد که به برکت فناوری‌های هر‌چه پیشرفته‌تر تولید انبوه انجام داد و انسان را ازقابلیت‌های خود‌مختاری‌اش محروم کرد.

مثالی از حمل و نقل بیاوریم: «یک آمریکایی متوسط بیش از ۱۶۰۰ ساعت در سال  را صرف خودروی خویش می‌کند. او در آن می نشیند حال چه حرکت کند، چه در حال توقف باشد یا آن را پارک کند یا در جستجوی محلی برای پارک باشد؛ او کار می‌کند تا بتواند پیش پرداخت یا اقساط آن خودرو را بپردازد، بنزین، عوارض، بیمه، مالیات‌ها و جریمه‌ها را. از ۱۶ ساعت بیداری‌اش در روز او ۴ ساعت را صرف خودروی خویش می‌کند…» (انرژی و تعادل ۱۹۷۳). و در نهایت ایلیچ نتیجه می‌گیرد که آمریکایی متوسط، ۱۶۰۰ ساعت در سال را صرف حرکت ۱۰ هزار کیلومتر می‌کند… که معنای این یعنی ۶ کیلومتر در ساعت و اضافه می‌کند که در کشوری که فاقد صنعت حمل و نقل باشد نیز «مردم به همین سرعت می‌رسند اما صرفا با ۳ تا ۸ درصد از زمان اجتماعی‌شان» آن هم از طریق پیاده‌روی یا دوچرخه…

بنابراین باید واژه «ابزار»  را در معنای عام آن در نزد ایلیچ درک کرد. او در آن واحد هم صنعت خودروسازی را در نظر دارد، هم حمل و نقل ، ارتباطات، آموزش و پرورش و پزشکی را. از یک آستانه به بعد، تولید فزاینده کالاها یا خدمات صرفا هدف از خود‌بیگانگی را دنبال می‌کند. بدین ترتیب  مدل تولیدی بدل به مدل  ضد‌تولید می‌شود. و این را نیز  در نظر بگیریم که ایلیچ سیستم‌های سرمایه‌داری  و سوسیالیستی  را که در دوره او جهان را بین خود تقسیم کرده بودند، معادل  یکدیگر می‌دانست و در هر دوی آن‌ها امکان استفاده از نظریه خود را به مثابه ابزاری برای رهایی انسان مشاهده می‌کرد.