پاره‌ای از یک کتاب (۴۱): انسان‌شناسی

 انسان‌شناسی/ مارک اوژه و ژان پل کولن/ ترجمه ناصر فکوهی / نشر نی/ ۱۳۹۸

پیشگفتار مترجم

انسان‌شناسی، امروز در ایران و در جهان بیش از هر علم دیگری در مرکز توجه قرار دارد و در عین حال و به شکلی متناقض بیش از هر علم دیگری مورد تهدید است. درباره اینکه چنین موقعیتی استثنایی را باید برای این علم یک امتیاز به شمار بیاوریم یا یک خطر و کاستی، می‌توان مباحث زیادی را مطرح کرد و بخش بزرگی از مجادلات و مناقشات جهانی میان نظریه‌پردازان این علم، چه میان خود آن‌ها و چه میان آن‌ها با سایر علوم انسانی و حتی علوم دقیقه، به همین امر بر می‌گردد. اما این مسئله‌ نیست که ما دراینجا قصد پرداختن به آن را داشته باشیم، زیرا گمان می‌کنیم مخاطبان کتاب حاضر بیشتر باید کسانی باشند که برای نخستین آشنایی و یا یکی از نخستین آشنایی‌ها با این علم به سراغ آن آمده‌اند، در حالی که مسئله مزبور بیشتر به کسانی مربوط می‌شود که به صورت حرفه‌ای در این علم مشغول به کار بوده و یا بهر تقدیر به نحوی از انحا با آن رابطه‌ای متداوم و عمیق دارند. اما درباره اینکه چرا به این مسئله در اینجا اشاره‌ای کوتاه می‌کنیم، باید بگوئیم به این دلیل که شهرت علم انسان‌شناسی به صورت مثبت و در مواردی به صورت منفی، همواره حتی برای کسانی که کمترین آشنایی را با آن دارند این ‌مساله را برایشان مطرح می‌کند. بنابراین ‌توضیحی کوتاه در این باره، پیش از ورودمان به بحث اصلی ضروری می‌نماید: انسان‌شناسی در مرکز علاقمندی‌های بی‌شماری قرار دارد زیرا تنها رشته‌ای است که می‌تواند در پیچیدگی رو به افزایش جهان امروز ادعای بینشی چند‌گانه و داشتن موقعیت پلی ارتباطی میان فرهنگ‌های مختلف و شاخه‌های متفاوت هر یک از این فرهنگ‌ها را داشته باشد. انسان‌شناسی بنا بر تعریف، رشته‌ای بین‌رشته‌ای و دائره‌المعارفی است. اما همین نکته نیز می‌تواند برای آن یک نقطه ضعف به شمار بیاید، زیرا آن را «غیر‌تخصصی» بنمایاند. انسان‌شناسان با تخصصی کردن کار خود و با پیوند خوردن به یک یا دو رشته بیرون از حوزه کار خویش و نه با تمام رشته‌ها توانسته‌اند این مشکل را تا اندازه زیادی حل کنند. افزون بر این انسان‌شناسان توانسته‌اند با نگاه باز و بدون تعصبی که، بر خلاف برخی دیگر از رشته‌های کلاسیک، به شکل گرفتن رشته‌های بین‌رشته‌ای دیگر نظیر مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان یا جوانان و غیره داشته‌اند، خود را از افتادن به دام انتخاب میان تقسیم‌بندی کلاسیک یا تقسیم‌بندی جدید و یا اصولا از افتادن به دام ورود به بحث بی‌پایان پذیرش یا عدم پذیرش تقسیم‌بندی در علوم انسانی به عنوان یک بحث اساسی و حیاتی (و نه به عنوان بحثی مطرح و قابل تامل)نجات دهند. اما پافشاری براین نکته نیز ضرورت دارد که انسان‌شناسان توانسته‌اند تا اندازه زیادی انتظاری را که در بخش اول از آن‌ها به عنوان ایجاد کنندگان رابطه با پیچیدگی جهان می‌رفته است، پاسخ دهند: امروز تقریبا هیچ موضوعی اساسی و مهم در جهان وجود ندارد که تعداد زیادی کتاب و مقاله درباره آن با عنوان : «انسان شناسی…» وجود نداشته باشد. انسان‌شناسان به خوبی درک کرده‌اند حضور در جهان کنونی به معنای حضوری تمام و کمال است و باید با تمام ابعاد آن سروکار داشته باشند به ویژه آنکه به پیروی از رویکرد مارسل موس آن‌ها صرفا به «واقعیت اجتماعی تام» یعنی واقعیتی درون یک محیط بزرگ از سایر واقعیت‌های مرتبط با آن باور دارند.

اما اگر از این بحث بگذریم، دو بحث اساسی دیگر برای ما وجود دارد نحست آنکه چه ضرورتی در انتشار کتابی جدید به مثابه «درآمد» بر انسان‌شناسی وجود دارد، به خصوص آنکه تاکنون چندین کتاب در این زمینه از جمله به وسیله همین مترجم به فارسی به انتشار رسیده است. و  بحث دوم اینکه کتاب حاضر به نسبت آن کتاب‌ها دارای چه خصوصیت و ویژگی‌ای است که باید مورد تاکید قرار بگیرد.

ابتدا به بحث وجود ادبیات انسان‌شناسی در حوزه «درآمد» بپردازیم که به نظر ما در مقایسه با تمام نمونه‌های قابل مقایسه در کشورهای دیگر، وضعیت ما چندان مطلوب نیست. اگر فرض را بر این بگذاریم و این نکته را بپذیریم که کشور ما دارای پتانسیل بسیار بالایی برای مطالعات انسان‌شناختی در تمام چهار شاخه اصلی آن یعنی باستان‌شناسی، زبان‌شناسی، انسان‌شناسی جسمانی و فرهنگی) است که اصلی‌ترین شاخه‌های مورد پذیرش همگان نه فقط در ایران بلکه در سطح جهانی است و سپس نگاهی به ادبیات موجود بیاندازیم می‌بینیم که از این لحاظ هنوز با موقعیت مطلوب فاصله بیش از اندازه قابل تصوری داریم. تعداد کتاب‌های منتشر شده در حوزه انسان‌شناسی در مراز اصلی این رشته یعنی کشورهای آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان، امروز سر به هزاران عنوان در سال می‌زند که در میان آن‌ها کتاب‌های درآمد بخش قابل ملاحظه‌ای را اشغال می‌کنند، زیرا انسان‌شناسی به تدریج به عنوان درسی ضروری برای تمام رشته‌های دانشگاهی به آن‌ها راه یافته است. اما حتی اگر کشورهای رده دومی در این علم در هندوستان، چین، آمریکای لاتین و سایر کشورهای اروپایی را نیز در نظر بگیریم باز هم موقعیت ما بسیار ضعیف است. از این رو هنوز تا سال‌ها به گسترش ادبیات پایه شامل کتاب‌های «درآمد»، «نظریه» و «شاخه‌ها» در این رشته نیازمندیم و در کنار آن‌ها به تدریج باید ادبیات مربوط به مطالعات «موردی میدانی» و « مباحث نظری پیشرفته» نیز به فارسی انجام بگیرد. در عین حال که ترجمه به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارها باید مورد توجه باشد. از میان صدها هزار کتاب و میلیون‌ها مقاله‌ای که در طول دویست سال رشته به زبان‌های مسلط بر جهان ( انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی، روسی…) در زمینه‌های مستقیما مربوط به انسان‌شناسی به انتشار رسیده‌اند، آنچه به فارسی منتشر شده است، و حتی آثار بزرگترین انسان‌شناسان کلاسیک قطره‌ای در برابر یک اقیانوس را نیز تشکیل نمی‌دهند، اگر این وضعیت را با موقعیت ادبیات مقایسه کنیم و یا حتی با برخی دیگر از شاخه‌های علمی نظیر ریاضیات و علوم دقیقه و در علوم انسان با شاخه‌ای همچون فلسفه مقایسه کنیم بدون هیچ شک و تردیدی به کم‌کاری و نیازهای عظیمی که در این زمینه در زبان فارسی وجود دارد پی می‌بریم.

همینجا برنکته‌ای تاکید کنیم: زمانی که از غنی شدن زبان فارسی در یک رشته علمی صحبت می‌کنیم منظور صرفا غنی شدن زبان فارسی به مثابه زبان یعنی افزایش توانمندی‌های این زبان به بیان و انباشت و انتقال دانش نیست، بلکه به مثابه انسان‌شناس، بیشتر از آن منظورمان غنی شدن علم از طریق غنی شدن زبان علمی آن علم است. زبان مهم‌ترین ابزار رشد و توسعه در علوم انسانی است و تنها با غنی شدن آن می‌توان شاهد غنی شدن این علوم بود، کما اینکه هر بار ما شاهد امواج بزرگ نهضت‌های ترجمه در کشور خود یا در سایر کشور ها بوده‌ایم ‌پس از آن نیز با رشد و شکوفایی فکری در قالب نوشته‌ها و اندیشه‌های اصیل محلی برخورد کرده‌ایم. امروز نیز کشورهایی که بیشترین دانش اصیل ( در معنای دست اول) در آن‌ها تولید می‌شود، دقیقا همان کشورهایی هستند که بیشترین ترجمه‌ها نیز در آن‌ها انجام می‌گیرد. و لازم است همین جا از این توهم نیز بیرون بیائیم که در کشور ما بسیار زیاد ترجمه‌های با کیفیت می‌شود: زیاد بودن ترجمه در کشور ما متاسفانه با عدم منطق در انتخاب متون و عدم توانایی بسیاری از کسانی که خود را «مترجم» می‌دانند، در زبان مبدا و مقصد و تقریبا در اکثریت موارد با عدم وجود تخصص مترجمان در حوزه‌ای است که در آن ترجمه می‌کنند و تازه ما از تخصص آکادمیک صحبت نمی‌کنیم. به همین دلیل نیز شاهد به انتشار رسیدن متون بسیار با کیفیت پایین و بدون هیچ ضمانتی در درست بودن ترجمه و از آن بیشتر شاهد انتشار متونی هستیم که اصولا ضرورتی به ترجمه آن‌ها وجود نداشته و یا باید ترجمه آن‌ها در چارچوبی منطقی از ورود یک دانش قرار می‌گرفته است در حالی که صرفا در انتخاب آن‌ها سلیقه مترجم و ناشر و در بسیاری موارد نیز صرفا شانس و تصور از بازار دخالت داشته است.

منطقی که ما دراینجا از آن دفاع می‌کنیم و در مجموع کارهایی که به فارسی ترجمه یا تالیف کرده‌ایم نیز از آن پیروی کرده‌ایم، دقیقا بر روندی مشخص از ایجاد «ادبیات» علمی تاکید دارد که چنانکه گفته شد باید با «درآمد»‌ها آغاز و با «نظریه‌ها» و «شاخه‌ها» تداوم یابد. در این میان وجود «مقدمه‌ها» و «دانش‌نامه‌ها» و «فرهنگ‌ها» و «واژه‌نامه‌ها» که همگی را می‌توان در رده اول قرار داد، اما در سطحی تخصصی‌تر می‌توانند در رده‌های دوم و سوم نیز جای بگیرند، مهم‌ترین وظیفه‌ای است که هرکس در رشته علمی مورد علاقه یا حرفه‌ای خود با آن سروکار دارد. هر اندازه ‌«درآمد»‌های بیشتری بر یک علم وجود داشته باشد، امکان مقایسه بیشتر و درک بهتری از آن علم فراهم می‌آید.

اما در پاسخ به پرسش دوم، چرا این کتاب. نگارنده در زمینه درآمد بر انسان‌شناسی، تاکنون دو کتاب ترجمه دیگر را نیز عرضه کرده است که ناشر هر دو آن‌ها «نشر نی » بوده است. نحست کتاب کلود ریویر  با عنوان «درآمدی بر انسان‌شناسی» و دیگری کتاب « علوم انسانی، گستره شناخت» (که کتاب اخیر با همکاری دو تن از اساتید دیگر دانشگاهی به فارسی ترجمه شده است). کتاب کلود ریویر، کتابی جامع است که تنها مشکل آن زبان اندکی مشکلی است که گاه درک برخی از صفحات را سخت می‌کند اما برای یک دانشجوی انسان‌شناسی ‌چنین زبانی به نسبت آنچه باید پس از این بخواند به هیچ رو نباید یک مشکل به حساب بیاید. با این وصف این کتاب در برخی از زمینه‌ها، از جمله در پرداختن به مباحث نظری جدید در حوز انسان‌شناسی معاصر کامل نبود. کتاب «گستره شناخت» برغم زبان ساده خود به کل علوم انسانی اختصاص داشت و در آن تنها یکی از فصول به انسان‌شناسی به طور خاص می‌پرداخت. در مقابل، کتاب حاضر که باید آن را به عنوان مکملی برای دو کتاب دیگر و نه جایگزینی برای آن‌ها به حساب آورد، چندین امتیاز اساسی دارد: نخست آنکه این کتاب در مجموعه معروف «چه می‌دانم؟» یعنی دائره‌المعارف بزرگ و ‌مورد استناد اصلی در همه شاخه‌های علمی فرانسه و کشورهای غربی به انتشار رسیده است ، که بر خلاف نظر برخی از «متخصصان» کم‌مطالعه در کشور ما، نه تنها کتاب‌هایی «پیش‌پا‌افتاده» و «قدم اول» نیستند، بلکه تقریبا در همه موارد به وسیله بالاترین اندیشمندان و چهره‌ها و متخصص‌ترین اساتید در هر حوزه‌ای نوشته می‌شوند و نوشتن در آن می‌تواند یکی از افتخارات اساتید دانشگاهی در میانه یا انتهای مسیر حرفه‌ای شان به حساب بیاید. امتیاز دیگر کتاب، حجم اندک آن است که در تمام کتاب‌های این مجموعه قاعده اصلی را تشکیل می‌دهد، به این ترتیب خواننده می‌تواند در صفحاتی محدود و در زمانی نسبتا کوتاه‌تر به شناخت از علم مورد نظر در سطح «درآمد» دست یابد، در عین حال که این امر به هیچ وجه  سبب ضربه خوردن به جامع و کامل بودن کتاب با اهدافی که برای آن تعریف شده نشود. این کتاب‌ها عموما در رشته مورد نظر تا سطح کارشناسی و در سایر رشته‌ها در تمام سطوح حتی تا سطح دکترا مورداستناد قرار می‌گیرند. امتیاز سوم کتاب در زبان نسبتا ساده‌ای است که مولفان کتاب به کار برده‌اند که تعمدی در آن در کار بوده است چون هیچیک از آن دو که از اساتید برجسته بسیار مشهور انسان‌شناسی در سطح فرانسه و در سطح جهانی هستند، زبان ساده‌ای ندارند اما در این کتاب تلاش کرده‌اند زبانی ساده را به کار بگیرند که در عین حال به هیچ رو به عمق مباحث مطرح شده ضربه‌ای وارد نکرده است. و سرانجام امتیاز آخری که در میان سایر امتیازات ناگفه کتاب می‌توان برای آن برشمرد، پرداختن آن به آخرین مباحث روش‌شناختی و نظری درون خود انسان‌شناسی است به ویژه در حوزه روش و در زمینه‌هایی همچون نوشتار، قرائت، مردم‌نگاری، زمین تحقیق و غیره.

با این وصف نه این کتاب و نه هیچ کتاب دیگری را نمی‌توان به خودی خود کامل و بی‌نقص به شمار آورد، ترجمه این کتاب به خصوص از نظر آنکه در آن به مباحثی بسیار به روز در زمینه انسان‌شناسی اشاره شده است به هیچ رو به معنی تایید تمام مواضع نویسندگان آن‌ها در اینجا یا در هیچ جای دیگر نیست، اما باید دقت داشت که در انسان‌شناسی ما با علمی به غایت زنده سروکار داریم که دائما در حال «شدن» و «بازشدن» در همه معانی این واژگان است.

با توجه به نکات فوق امید نگارنده آن است که کتاب مورد پسند دانشجویان، مخاطبان اصلی و همیشگی آن، و سایر علاقمندان به این علم جذاب و دوست‌داشتنی، قرار گیرد و بتواند گامی در درک بهتر جهان که شرطی ضروری و ناگزیر برای تغییر آن در جهت بهتر شدن است، به جلو بردارد. روشن است که بزرگترین لطف و مهربانی خوانندگان این کتاب انگشت گذاشتن و خُرده گرفتن از اشتباهات نویسندگان و به خصوص کاستی‌ها و کمبودها و نادرستی‌های کار مترجم است تا بتواند کیفیت کار خود را بالا برده و انتظارهای به حق را پاسخگو باشد.