پاره‌ای از یک کتاب (۲۴)(منتشر نشده): «کتابی که نباید منتشر می‌شد»

 «کتابی که نباید منتشر می‌شد»(خاطرات سی‌ساله ایران: ۱۳۷۳-۱۴۰۳)، ناصر فکوهی

نامه خداحافظی سفر پاریس، ۸ تیر ۱۳۹۳

برای دوستان عزیزم  در «انسانشناسی و فرهنگ»

تقدیر این است که هر‌سال برای سه ماه از شما جدا شوم و هربار با خودم می‌گویم: کاش می‌توانستم به جای آنکه به پاریس بروم، «پاریس را به اینجا بیاورم»؛ این عبارت تنها یک اصطلاح نیست، بلکه نوعی  آرزوی اتوپیایی را هم در خود دارد و آن اینکه کاش امکانات و وضعیت اجتماعی اینجا دستکم تا حدی شبیه به آنجا بود و ناچار نبودم به سفر بروم، احساس می‌کنم هر‌چه سنم بالاتر می‌رود  درست مثل لوی استروس، این احساس  تمایل به حرکت نکردن و از جایی به جایی نرفتن را که او داشت بیشتر درک می‌کنم،  اینکه بتوانم جایی از تنوع و گوناگونی و تغییر در شرایط زندگی و کارم بیرون بیایم، جایی آرام بگیرم و با آدم‌هایی که دوستشان دارم، عمرم را به پایان برسانم. اما به نظر می‌رسد که تقدیر ما این بوده است که تا به آخر در  آشوب و جنب و جوش بمانیم و دلنگرانی از این سوی دنیا به آن سوی دنیا بمانیم: من اینجا؛ فرزندانم آن سوی جهان و شما فرزندان دیگرم : باز این سوی دنیا.

اما امسال که می‌روم، بسیار خوشحالم که سال بسیار پُر‌باری داشتیم، بسیار پُر‌بارتر از آنچه تصور می‌کردم. با تداوم سایت، با  تشکیل و تداوم جلسات یکشنبه، با  راه افتادن بخش انتشارات و بخش محصولات فرهنگی و  با برنامه‌ریزی‌های خوبی که برای سال دیگر داریم. در این چند روز شانس آن را داشتم که اغلب شما، حتی «ی» را برغم گرفتاری‌های هر مسافری، خوب ببینیم و صحبت کنم، به جز «ز» را که با او هم را هم پیش از رفتن خوشبختانه صحبت کردم. و همان طور که به «ی» گفتم شانس بزرگ زندگی من آن است که می‌توانم این احساس خوب را داشته باشم که ممکن است بتوانم  سال‌هایی را که برایم از زندگی مانده است را با شما سپری کنم و شاهد دوری شما از خود نباشم. . این یک شانس مهم برای همه ما است که من به آن «پیر شدن با هم» می‌گویم یعنی کنار زدن تلخ‌ترین  واقعه‌ای که ممکن است برای هر کسی در زندگی‌اش به وجود بیاید و آن «پیر شدن و مُردن در تنهایی» در حالی است که ببیند و یا تصور کند چیزی از خود باقی نگذاشته و زندگی‌اش معنایی نداشته است. برای من هیچ‌چیز اینقدر اهمیت ندارد و همه تلاش‌هایمان به گمانم  باید معطوف به همین مسئله باشد که با هم بمانیم و کاری را که شروع کرده‌ایم تا به آخر ادامه دهیم و  پس از من نیز شما این کار را با  فرزندان  و  شاگردانی دیگر  دنبال کنید. رویای شیرینی است و هر‌چند نمی‌توان نسبت به آن اطمینان داشت، می‌توان دستکم از آن در خیال خود لذت برد.

ما فردا می‌رویم اما  بدون شک فکر کنم هر روز روی شبکه باهم باشیم و به گفتگو‌ها و  راست و ریست کردن کارها مشغول. این چند خط را فقط نوشتم که از شما برای این همه تلاش که در سال گذشته انجام دادید، تشکر کنم و به شما اطمینان بدهم که  این تلاش‌ها  به هیچ وجه هدر نرفته‌اند: همه آدم‌هایی که شما  با کارهایتان خوشحال کردید و به زندگی امیدوار،  خوشبختی آینده شما را تضمین خواهند کرد و اگر  هم خدای ناکرده دردی  یا رنجی آینده‌تان را تهدید کند با به یاد آوردن خوشبختی این آدم‌ها و کارها و دوستی‌های امروزتان،  می‌توانید  بسیار  ساده‌تر با آن‌ها مقابله کنید.

به امید دوستی‌ها و همراهی‌ها و دستاوردهای بیشتر و دیدار در  نخستین  فرصت