درباره اسطورهشناسی به مثابه نقد ادبی، ناصر فکوهی و جبار رحمانی، انتشارات انسانشناسی، ۱۴۰۲
جلال ستاری، رسما جزئی از نظام دانشگاهی ما نیست، و این امر به تنهایی خود میتواند، ضعف چنین نظامی را نشان دهد که نتوانسته است متفکران و پژوهشگران چون او را درون خود جذب کند و حتی برعکس آنها را وادار کند در چارچوبی بیرونی و به دور از آکادمی کار کنند. با وجود این و بدون کوچکترین تردیدی به مثابه یک دانشگاهی میتوانم بگویم خدمات که او به شناخت علمی ما در طول بیش از پنجاه سال و از خلال انتشار بیش از نود اثر انجام داده است، از سهم اکثریت بزرگ اساتید ما بیشتر است. نگاهی حتی سطحی به عناوین و موضوع کارهای او که نیمی از آنها در قالب ترجمه و نیمی دیگر در قالب تالیفهای پرارزش است، بیاندازیم، میتوانیم این امر را به مثابه واقعیتی انکارناپذیر مشاهده کنیم. در اینجا تلاش من آن است که این سهم را با یک طبقهبندی مختصر نشان دهم:
۱- شناساندن علمی مفاهیم اسطوره و اسطورهشناسی در محیطی کاملا بیگانه با این علم که در آغاز حرکت فکری ستاری، اسطوره برایش جز موضوعی برای سرگرمی و شگفتزدگیهای سطحی و سرگرمیهای سبک و کممایه نبود. ستاری توانست از خلال ترجمه و تشریح آثار و آرا و عقاید اندیشمندانی چون میرچیا الیاده، کارل گوستاو یونگ، تیتوس بورکهارت، رژه باستید، ژرژ دومزیل، آلکساندر کراپ، جیمز دارمستتر، لوفلر-دلاشو، ماسائو یاماگوشی، رژه کایووا، و بسیاری دیگر که برخی از آنها برای نخستین بار به خوانندگان ایرانی معرفی میشدند، جانی واقعی به کالبد ناتوان آنچه شناخت اسطوره و علوم نزدیک به آن، نظیر نشانهشناسی بدهد و سبب شود که نسلی جدید از علاقمندان دانشگاهی و غیردانشگاهی پژوهشهایی جدی و ترجمه آثاری ارزشمند را در این زمینه آغاز کنند و امروز بتوانیم حداقلی از این دانش گسترده و پراهمیت را در زبان فارسی داشته باشیم.
هدف ستاری آن بود که نشان دهد اسطوره تا چه اندازه برای درک جهان واقعی ضروری است، چقدر ما نیاز داریم تا ساز و کارهای اسطورهای را بشناسیم تا بتوانیم از زندگی فرهنگی و سایر ابعاد حیات خود رمزگشایی کنیم و از همه مهمتر تا چه حد ما به شناخت دقیق و روشن از اسطورهها نیاز داریم تا بتوانیم خود را از اسطورهزدگی رها کرده و به عقلانیت برسیم. تا بتوانیم از تقدسبخشی به اسطورهها به درک واقعی اسطورهها در خدمت عقلانیت برسیم.
در این زمینه نباید ناگفته گذاشت که ستاری به اسطورههای کلاسیک بسنده نکرد و با بروزرسانی دانش خود توانست با کتابهایی همچون اسطوره در جهان امروز به اسطورهای زندگی مدرن نیز بپردازد و نشان دهد که دانش اسطورهای شاید امروز بیش از هر زمان دیگری و نه فقط در پهنههای به دور از عقلانیت بلکه حتی در پهنههایی که خود را کاملا درون عقلانیت، تعریف میکنند، مورد نیاز است. در این زمینه ترجمه آثاری از گاستون باشلار را نیز نباید از یاد برد که اهمیتی بیاندازه زیاد در حوزه فلسفی داشتهاند.
۲- سهم دوم ستاری را به حوزه علمی باید در ترجمه و تالیف در زمینه ادبیات کلاسیک شرق به ویژه ایران دانست. در این زمینه تعداد بسیار زیادی از آثار ستاری را میتوان مورد استناد قرار داد، آثاری که به خصوص بر اسطورهای هزار و یک شب، اسطوره عشق و عاشقی (فرهادنامه، جمشید و خورشید…) یونس و ماهی، سلیمان و بلقیس، سندباد بحری، … میپردازند. او توانست با بازگشت به این متون قدیم و بازنگری آنها از زاویه دید اسطورهشناسی، روانشناسی و نقد ادبی، نه تنها از آنها در حد زیادی رمزگشایی کند، بلکه راه را برای تحقیقات بعدی بگشاید و نشان دهد که میراث پرارزشی در دستان ما است و شاید تا قرنها بتوانیم بر آنها کارهای گسترده تحقیقی انجام بدهیم.
۳- در همین زمینه کاری که ستاری در معرفی و تشریح افسانهها اسطورههای شرقی و اسلامی و عربی انجام داد، از جمله شاساندن و ترجمه آثار ژرار دونروال، ونسان مونتی، ژاک برک ( کتاب مهم «هنر غیرتصویری در اسلام» ) اهمیت دارد. ستاری در این حوزه نیز خود را به روز نگه داشت و در مقاله ای چون «دیدار با رحیم عتیقی» می بینیم که با نسلهای پس از خود رابطه صمیمی و نزدیک فکری را حفظ میکند. تاکید بر نزدیک کردن فرهنگها و به بیان درآوردن و تشریح روندهای تاریخی که بین شرق و غرب افتاده از جمله در کتاب ارتباط ادبیات ایران و شرق در فرانسه، در این چارچوب قابل تحلیل است.
۴- ایجاد و تقویت نگاهی تازه به نقش زن در تاریخ فکری و هنری ایران که در کتاب سیمای زن در فرهنگ ایران به خوبی نمایان است. این امر افزون بر این کتاب در مجموعه ای از کتابهای ستاری وجود دارد: نگاهی زنگرایانه که نمونه آرمانی خود را در افسانهها و اسطورههای مربوط به شهرزاد و هزار و یک شب و در آثاری مییابد که با مضمون عشق به وسیله ستاری ترجمه یا تالیف شدهاند و از آن جمله میتواند به ترجمه کتاب «عشق» رنه آلندی و تالیف کتابهای اسطورههای عشق و عاشقی و عشق صوفیانه اشاره کرد.
۵- سهم ستاری در حوزه دینشناسی علمی نیز قابل انکار نیست: ترجمه رساله تاریخ ادیان میرچا الیاده منبعی بسیار قدرتمند در اختیار دینپژوهشان قرار داد، کاری که ستاری با ترجمه آثار ژاک برک، اسلامشناس نامدار فرانسه و متفکران پراهمیت دیگری لویی ماسینیون نیز ادامه انجام داد. برخی از آثار ستاری درحوزه نمایش نیز که به مضامین دینی مربوط میشوند، از جمله آثار او در زمینه تعزیهشناسی در این زمره قابل طبقهبندی هستند.
۶- در حوزه تئاتر و نمایش، ستاری گستره بزرگی از آثار را به صورت ترجمه و تالیف به جهان علمی زبان فارسی عرضه کرده است. تاکید او بر شخصیت کلیدی آنتونن آرتو بوده است، اما آثاری را که خود درباره تئاتر به تالیف در آورده است، نباید فراموش کرد. در این زمینه ترجمه کتاب «جامعهشناسی تئاتر» ژرژ دووینیو را باید نقطه عطفی در زمینه پژوهشهای علمی در حوزه نمایش در چارچوب تحلیل اجتماعی آن به شمار آورد که از آخرین کارهای جلال ستاری است.
۷- سرانجام باید به حوزه کمتر شناخته شدهای در کار ستاری اشاره کرد که به جامعهشناسی و انسانشناسی و علوم مرتبط به آنها بر میگردد. در این حوزه، جلال ستاری نویسندگان و اندیشمندانی ارزشمندی چون کلود لوی استروس، فرانسوا لاپلانتین، رژه باستید، ژرژ دووینیو، ژرژ دومزیل را گاه برای نخستین بار به خوانندگان ایرانی شناسانده است. کاری را که ستاری در حوزه شناخت و تحلیل بازنماییهای ادبی شهر تهران در دو اثر به انجام رسانده است را نیز باید تا حد زیادی در زمینه انسانشناسی بازنمایی قرار داد. دو کتاب ستاری به بازنمایی شهر تهران در ادبیات داستانی از یک سو و در شعر معاصر از سوی دیگر اختصاص دارد و میتواند الگوی خوبی برای شروع این دست از مطالعات در باره بازنماییهای شهرهای ایران باشد.