پارهای از یک کتاب (۱۵۹): دانشگاهی که بود…
ناصر فکوهی، تهران، انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1397، رقعی، 472 صفحه
پیش از آنکه به چشم اندازهای نظام های دانشگاهی بپردازیم بهتر است نگاهی به چشماندازهای نظام های فرهنگ عمومی بیاندازیم و این امر را در قالب بحث جهانی شدن یعنی در بحثی که سالها است آپادورای با عنوان فرایند متناقض همگن شدن فرهنگی و ناهمگن شدن فرهنگی مطرح میکند، جای دهیم.
فرایند جهانی شدن در بُعد اجتماعی و فرهنگی خود در تداومی منطقی با فرایند یکسانسازی استعماری و پسااستعماری قرار دارد. در این فرایند، از یک سو دائما فشار برای یکسانسازی شکلها و قالبهای زندگی روزمره و سبک زندگی بیشتر میشود و از سوی دیگر در قالب «تنوع» ظاهرا اشکال متفاوت و ناهمگنی دائما تولید میشوند. این در حالی است که در واقعیت قضیه و از جانب حوزه هژمونیک یکسانسازی هدف اصلی است زیرا این هدف، تنها هدف قابل انطباق با رسیدن به بالاترین مارژ سود در تولید انبوه کالاها و خدمات است. در این راستا، «تنوع» در حقیقت، افزوده شدن به اشکال زیر مجموعهای در مجموعههای اصلی و تعریف شده کالاها و خدماتی هستند که میتوانند به صورت انبوه و با مارژ بالای سود تولید شوند. مثالی بزنیم: اگر همه مردمان جهان این ضرورت را احساس کنند که باید برای گذران اوفات فراغت خود به یک «پارک تفریحی» بروند، شاخه اصلی کالایی – خدماتی در یک قالب یکسانسازی شده تعریف شده است. حال میتوان صدها و بلکه هزاران «پارک تفریحی» مختلف را با مضمونهای مختلف تعریف کرد، تولید انبوه میتواند در پایه انجام بگیرد و تنها در مراحل نهایی کار، «تنوع» به میدان بیاید. مهم آن است که کسی مفهوم «ضرورت» وجود پارک تفریحی را به زیر سئوال نبرد. یا مثال دیگری بزنیم: اینکه ضرورت دارد همه در جریان «اخبار» روز باشند، بدین ترتیب یک حوزه عمومی تولیدی به وجود میآید به نام «اطلاعرسانی» و گروه بزرگی از کالاها و خدمات که میتوان به صورت انبوه تولیشان کرد و سپس به آنها قالبهای «متنوع» داد. تمام ظرافت قضیه در فرایند جهانیشدن و انبوهسازی یکسانکننده سبک زندگی و روزمرگی در آن است که چندین اصل موضوعه را در رابطه با آن در کنشگران اجتماعی درونی کرد: اینکه افزایش بیپایان کالاها و خدمات «طبیعی» است، اینکه این روند یک «پیشرفت» است، اینکه محالفان آن افرادی «مرتجع» و مخالف رشد و خلاقیت هستند، اینکه این روند سبب خوشبختی بیشتر انسانها شده است و غیره. مهم این نیست که تمام واقعیات اطراف فرد به او عکس این گونه ادعاها را نشان میدهند، مهم این است که کنشگر احساس کند اگر این واقعیتها با اصول موضوعه مطرح شده در پارادیم او مخالفاند دلیل را باید در «انحراف» از مسیر درست جستجو کند.
بدین ترتیب چشماندازهای فرهنگ عمومی در آیندهای قابل تصور را نمیتوان از روند منطقی شکلگیری آنها از انقلاب صنعتی تا انقلاب اطلاعاتی و از این انقلاب تا امروز جدا کرد. در طول بیش از دویست سال این ترکیببندی در جهان ما را در وضعیتی قرار داده است که هر گونه خروج شتابزده از آن میتواند به بزرگترین بحرانها و خطرناکترین آنها منجر شود در عین حال که تداوم آن نیز ما را در وضعیتی غیرقابلتحمل قرار میدهد. بنابراین ما در چشماندازهای فرهنگ عمومی در سطح کل جهان چه در کشورهای توسعهیافته و چه در کشورهای در حال توسعه با موقعیتی متناقض و بسیار حساس روبرو هستیم که بیشتر به یک بنبست شباهت دارد. البته در این بنبست موقعیت کشورها با یکدیگر برابر نیست، گروهی از آنها که سرمایههای اجتماعی و اقتصادی بالاتری دارند توانستهاند از آنها برای تسکین و یا یافتن برخی راهحلهای جزئی و کوتاه یا میانمدت استفاده کنند در حالی که پایین بودن، اتلاف یا تخریب سیستماتیک سرمایههای اجتماعی و اقتصادی به دلیل سوءمدیریت، فساد و استبداد در کشورهای در حال توسعه اغلب آنها را در بدترین وضعیتهای ممکن قرار میدهد، که عموما مردمان آنها را وادار میکند یا خود در خدمت سازوکارها و نهادهای این غارت و تخریب قرار بگیرند و یا پا به فرار بگزارند و به کشورهای توسعهیافتهای بروند که در آنها امکان بیشتری برای بقا دارند.
با این وصف آنچه باید به آن نام یک «مقاومت فرهنگی» را داد چه در کشورهای در حال توسعه و چه در کشورهای توسعهیافته در حال انجام است و هر روز تعداد بیشتری از مردم با تقویت نهادهای جامعه مدنی تلاش میکنند که بتوانند راهحلهایی برای خروج از این وضعیت پیدا کنند. در این میان شناخت و تحلیل وضعیت و نگاه نکردن به آن در قالب سیستمهای دوتایی و دوگرایانه (یا سیاه و سفید دیدن چیزها) یکی از این راهحلها است: درک جهان کنونی جز در قالب درک آن به مثابه مجموعهای بسیار پیچیده از شبکههای متداخل امکانپذیر نیست و خروج و بهبود آن جز از طریق فرایندهای تدریجی و غیر آمرانه و مسالمتآمیز و پارههایی در این یا آن جا و ابتکارهای فردی و گروههای کوچک آلترناتیو ممکن به نظر نمیآید. البته این گروهها در نهایت باید در پی برانگیختن نیاز سیستمهای بزرگ سیاسی اجتماعی به باز سازماندهی جهان بر اساس انقلاب فناورانه جدید باشند اما این در حال حاضر چشمانداز چندان در دسترسی نیست.
بنابراین چشمانداز برای کشورهای توسعهیافته، در حال حاضر جز تداوم بخشیدن به گروهی از سیاستهای مدیریتی کوتاه و میانمدت برای مدیریت تفاوت در سطح روزمرگی و سبک زندگی با توجه به فرهنگهای متعدد حاضر در آنها و تداوم یافتنهای فرهنگها چه در دوره یکسانسازی شدنشان و چه در قالب مقاومتهای فرهنگی و جماعتگراییهای جدیشان، نیست.
در کشورهای در حال توسعه، اگر مقاومت فرهنگی به صورت جدی نتواند شکل بگیرد و به خصوص از سطح نهادهای هژمونیک که گفتمانهای جهانی شدن را تکرار و آنها را در قالبهایی گاه حتی واژگونه و به ظاهر مخالف با آنها عملا به نتیجه مطلوب میرسانند، خارج نشوند، شانس زیادی برای پیدا کردن وضعیتی حتی نسبتا بهتر نخواهند داشت. مقاومت فرهنگی، میتواند و باید به شکل گریز از قالبهای کلیشهای در سبک زندگی و رومزگی و به دست گرفتن سرنوشت خود از طریق فعال شدن در زندگی از همه طرق ممکن و به ویژه با استفاده از ابزارهای جامعه شبکهای(رسانهها در گستردهترین معنای آن) باشد.