پارهای از یک کتاب (۱۱۹): درسی درباره درس
درسی درباره درس / پیر بوردیو ترجمه ناصر فکوهی / تهران/ نشر نی/ چاپ چهارم / ۱۳۹۶
تناقض بزرگ و خُردکننده بودریو در تمام طول عمر پربارش، در همین زبان نهفته بود: زبانی که چنان در آن به استادی رسید که «وارثان» بیچاره بورژوا را وادار به پذیرش ضعف و کاستی دانش خود در برابر آن بکند. اما همین امر همچون شمشیری دولبه ضربهای نیز بر کار و اندیشه او میزد: دور کردن این زبان و این اندیشه از کسانی که تمایل داشت بیشترین خدمت را به آنها بکند، یعنی مردمانی نزدیک به ریشههای اجتماعی خود او. هر چند بوردیو با تاسیس یک مجله علمی و یک شرکت انتشاراتی و همچنین با فعالیت اجتماعی و دخالتهایی رسانهای توانسته بود زبان خود را در مواردی بسیار برای همگان قابل دسترس کند، اما این زبان در آثار اصلی وی همچنان نه فقط برای عموم مردم، بلکه برای بخش بزرگی از نخبگان حتی در علوم اجتماعی غیرقابل دسترسی باقی ماند.
با وصف این، با تاملی عمیق تر براندیشه و زبان بودریو درک میکنیم که سختی این زبان و اندیشه بازتابی از دو واقعیت اساسی و ریشهای نیز هست و نباید آن را به یک روانکاوی سطحی و بازتابنده از زندگی شخصی و کودکی سخت اندیشمند فرانسوی محدود کنیم: زبان بوردیو در آن واحد هم بازتابی است از پیچیدگی واقعی پدیدههای اجتماعی در هزارتوهای معنایی – رفتاری آنها و هم از پیچیدگی روششناختی تبارشاسانه- معناشناسانه و جامعهشناسانهای که برای درک آن واقعیتها بدان نیاز داریم. زمانی که به مارسل موس و مفهوم «واقعیت تام اجتماعی» او میرسیم و آن را صرفا در رابطه هر پدیده با تمام پدیدههای دیگر و ضرورت درک آنها بر اساس این پیوندها تعریف میکنیم، در حقیقت صرفا خود را از درگیر شدن با عمق اندیشه موس بازداشتهایم، زیرا پیچاپیچ «تام» بودن واقعیت اجتماعی را شاید تنها بتوان در روششناسی و در زبان پیچیدهای همچون روش و زبان بوردیو باز یافت.
اما بلافاصله از یک اشتباه دیگر بیرون بیائیم: این پیچیدگی از جنس زبان فلاسفه نیست. بوردیو همچون تمام اندیشمندان بزرگ دیگر در علوم اجتماعی بر دانشی استوار در حوزه فلسفه تکیه میزد که جز این نیز نمیتوانستیم انتظاری داشته باشیم. و هرچند وی همواره برخی از فیلسوفان و به ویژه هایدگر ( و نه فلسفه) را متهم بدان میکرد که با زبانی پیچیده، در پی پنهان کردن شرایط اجتماعی شکلگیری اندیشه خود و عریان کردن روابط این اندیشه با موقعیتهای عینی زمانه خویش هستند، خود هرگز ساختارهای فلسفی را در تحلیل کنار نگذاشت، ولی هرگز این را نیز نپذیرفت که زبان اجتماعی خود را با زبانی فلسفی جایگزین کند. از این رو باز هم باید تاکید کرد که نه زبان بوردیو، فلسفی است ( جز آنجا که به شدت درگیر فلسفه شده برای مثال در کتابش : تاملات پاسکالی) و نه پیچیدگی آنچه میگوید پیچیدگی اندیشهای فلسفی. برعکس این پیچیدگی به تمایلی باز میگردد که برای جدا شدن از فلسفه در معنای متعارف آن یعنی رویکردی شناختشناسانه نسبت به جهان وجود دارد: تناقض و مشکل بوردیو در آن است که تمایل دارد از یک تبارشناسی و شناختشناسی بسیار عمیق واقعیت اجتماعی که از فرط فشار بر ابزارهای زبانی- منطقی ، زبان را تا حد ترجمانناپذیری ( اگر نگوئیم درکناپذیری) شکنجه میدهد، به علمی برسد که هدف اصلی خود را تغییراجتماعی و ایستادن در برابر سازوکارهای عظیم تولید و بازتولید پدیده اجتماعی به مثابه سلولهای اصلی سلطه اجتماعی است.
برای بوردیو، جامعه بیش و پیش از هر چیز شکل عینیتیافته، ساختاریافته و ساختاردهنده، شکل درونیشده، کالبدیافته درون اشیاء، رفتارها، نهادها اما همچنین اندیشهها، معانی، ذهنیتها، باورها و حتی اشکال ناخودآگاهی همچون رویاها و اسطورهها از سلطه اجتماعی است. زیستن اجتماعی، درونیکردن سلطه اجتماعی است و درونیکردن برغم خودکاری ظاهریاش، از میلیاردها سازوکار پیچیده و تودرتو و دارای پویشهای میانکُنشی ساخته شده است که درک و شناخت آنها ولو به شکلی نسبی ( که به جز این اصولا شناختی از آنها ممکن نیست) نخستین قدم(ولو بسیار کوچک) برای جلوگیری از تداوم چرخههای بیپایان تولید و بازتولید سلطههای اجتماعی است.
مبارزه بوردیو برای رسیدن به چنین هدفی در قلب نهادها و مراکزی که گفتمان اجتماعی را تولید میکنند و آموزش میدهند و در پر اعتبارترین آنها کلژ دو فرانس، خود نمادی است از مبارزهای سیزیفبار و در عین حال امیدوارانه: برای بوردیو تغییر ممکن است، هر چند تمام نشانهها و سازوکارهایی که او مییابد، نشاندهنده قدرت بیپایان نهادها و ساختارها و سازوکارهایشان در تداوم بخشیدن به خویش باشند. اما اگر تغییر ممکن است، بلافاصله باید از این توهم که بتوان کوچکترین تغییری را بدون شناخت این سازوکارهای پیچیده به انجام رساند، بیرون بیائیم. این هم بُعدی از زبان پیچیده بوردیو را بر ما مینمایاند: زبان، خود عاملی است که ما را به اشتباه و توهم میاندازد: زبانی فهمپذیر و ساده، زبانی است که مفاهیم را به حدی تقلیل میدهد که بتوانند خود را در مجموعه بزرگ تولید و بازتولید سلطه اجتماعی جای دهند و کنشگران را که ذاتا در پی صرف کمترین انرژی برای بیشترین فایده هستند با این توهم بزرگ به خود مشغول دارد که تغییر را میتوان در سطح خود زبان انجام داد، بدون آنکه بفهمند که هر اندازه درونی شدن واقعیتها و کالبدی و ساختارمند شدن آنها با توان و تداوم و سختجانی بیشتری انجام گرفته شده باشد، با زبانی تقلیلیافتهتر میتوان از آنها و از «تغیرشان» در اشکال اتوپیایی سخن گفت. این کاری است که بوردیو به شدت از آن میگریزد و به خوانندگان خود نیز نسبت به آن هشدار میدهد.