فرهنگ و زندگی روزمره/ ناصر فکوهی / انتشارات جاوید/ ۱۳۹۱
ما میتوانیم از مثلثی سخن بگوئیم که در آن با سه ضلع ساختار، روابط اجتماعی و فرد سروکار داریم. که البته میتوان تعابیر متفاوت دیگری نیز برای هر یک از اینها داد. برای نمونه به جای «ساختار» شاید برخی بر مفهوم «نهاد» یا حتی بر مفهوم «هنجار» و «هنجارمندی» تاکید کنند ، یا به جای «روابط اجتماعی» شاید بتوان از «پویایی اجتماعی»، «جنبشهای اجتماعی» و یا «کنشهای متقابل نمادین» و «ساختی» به تعبیر گافمنی از «صحنهپردازی» ، یا به تعبیر لوفبوری از «روزمرگی» سخن گفت و سرانجام در ضلع سوم میتوان به جای فرد از «کنشگر اجتماعی»، از مفهوم «عاملیت اجتماعی» و یا حتی مفهوم «سوژه» صحبت کرد، ولی در نهایت به همان نتیجه میرسیم. این البته یک مثلث قاطع و یگانه و واحد نیست، بلکه در چارچوب نظریه «پیچیدگی» بیولوژیک/فرهنگی میتوان به صورتهای گوناگون دیگری نیز آن را تعریف کرده و یا از آن ساختزُدایی کرد. با این وصف فکر میکنم برای بحثی که ما در اینجا داریم بتوان دستکم به صورت موقت از این چارچوب نظری استفاده کرد. در این چارچوب و برای آنکه به پرسشها درباره جنبش اجتماعی زنان برسم، ما از یک سو مجموعهای از نهادها و هنجارهای اجتماعی یک جامعه پدرسالار را داریم که به دلایل درونی و دلایل بیرونی ( از جمله این دلیل بدیهی که ساختارهای جهان کنونی نیز عمدتا پدرسالار هستند) خود را دائما از خلال روابط و کنشگران اجتماعی ( از هر دو جنس) تولید و بازتولید میکنند؛ در ضلع دوم ما جنبش زنان را داریم که تنها به مثابه گونهای از روابط میان کنشگران اجتماعی بخشی از روابط عام را در جامعه ما تشکیل میدهد و خود از چندین میدان رابطهای ( به تغبیر بوردیویی کلمه) تاثیر میپذیرد : برای مثال این جنبش به شدت تحت تاثیر موقعیت پساانقلابی ایران و مطالبات عمومی برای گسترش آزادیها و تحقق یافتن دموکراسی است و یا این جنبش به شدت از گفتمان روشنفکری و روابط متناقضنمای آن با حوزه سیاسی تاثیر میپذیرد و یا باز از موقعیتهای بینالمللی که این جنبش را در رابطه با سایر جنبشهای زنان ( یا سایر جنبشهای مقاومت) در موقعیت دستکاریکننده / دستکاریشونده قرار میدهد، تاثیر میگیرد و غیره. و سرانجام ما سطح یا ضلع سوم مثلث را داریم که همان فرد یا کنشگر اجتماعی است که میتوان آن را هم در هویت زنانه و هم در هویت مردانه تعریف کرد : زنان و مردانی که این هویتها را از خلال رفتارها و گفتمانهای (شناختی / زبانشناختی موجودیت اجتماعی خود) آگاهانه و به ویژه ناخودآگاهانه ، طبعا و عمدتا در قالبهای پدرسالارانه و در روابط بیولوژیک / فرهنگی آنها (خانواده متعارف به مثابه واحد بازتولید بیولوژیک- فرهنگی جامعه) و سلسهمراتب و خشونت نمادین (مدیریت سیاسی فضا و مکان، از جمله در حوزه کار و اوقات فراغت و روزمرگی) تولید و بازتولید میکنند. در این چارچوب اساسی است که از جمله باید به موضوع جنبش زنان در کشوری همچون ایران پرداخت.