در سال های نزدیک به انقلاب، پزشکی مدرن به رویه ای عادی در سبک زندگی مردم تبدیل شده بود و برخی از کنش های سنتی(زایمان) از این پس در بیمارستان انجام می شد. مراجعه به پزشک عمومی و در نزد اقشار کم درآمد تر مراجعه به «تزریق چی ها» به ویژه در اقشار کم درآمد ، و سپس به «داواخانه ها»، پزشکان عمومی و متخصص و رفت و آمد به بیمارستان ها، به روش هایی متعارف در زندگی مردم بودند و در عین حال «توصیه های پزشکی» مردم به یکدیگر نیز بسیار رایج شد، توصیه هایی که هم به معرفی پزشک و دارو مربوط می شد و هم به شیوه های درمان و سبک زندگی. پزشکان هر چند دیگر همچون دهه های پیش و پس از مشروطه و ابتدای قرن شمسی لزوما از اشراف نبودند اما معمولا از خانواده های بادرآمد بالا ریشه می گرفتند؛ طبقاتی که در آنها سلسله مراتب ترجیحی برای تحصیل به ترتیب مهندسی/ پزشکی و با فاصله ای زیاد ادبیات و علوم انسانی بود. پزشکان و مهندسان، از بالاترین سرمایه اجتماعی و احترام به ویژه سرمایه کاریزماتیک برخوردار بودند( چیزی که هنوز در واژگان خطاب در زبان ما باقی مانده است: «آقای مهندس!» «آقا یا خانم دکتر!»). به گونه ای که پس از انقلاب نیز حتی رادیکال ترین فعالان سیاسی به آنها احترام گذاشته و به آنها «امتیازاتی» ویژه می دادند (مثلا داشتن پوششی «متفاوت» از سایرین در محل کار و در شهر). پزشکان حتی آنها که با رژیم گذشته همکاری هایی هم داشتند و یا با نظام جدید چندان سر آشتی نداشتند، به حدی از احترام اجتماعی برخوردار بودند که جامعه کمترین فشار را در سال های سخت جنگ تحمیلی و دهه اول انقلاب به آنها وارد می کرد. پزشکی در این دوران در اوج احترام دموکراتیک خود بود. احترامی که پزشکی در دوران جنگ تحمیلی به ویژه از آن برخوردار شد. نقش پزشکان و پرستاران در جبهه ها و به شهادت رسیدن تعداد زیادی از آنها چه در جنگ و چه پس از آن به دلیل مسمومیت در حملات شیمیایی، شهامت ها و فداکاری آنها و دلایل اصلی رشد و موفقیت جراحی سال های بعد در ایران بود، نیز در این امر موثر بود. بدین تریتب می توان گفت در طول دهه ۱۳۶۰ و ابتدای دهه ۱۳۷۰ پزشکان بالاترین سرمایه کاریزمایی و اجتماعی را مدیون فعالیت هایشان در طول دهه سخت ۶۰ و جنگ تحمیلی بودند و تصویری بسیار مثبت از آنها در جامعه ما به وجود آمده بود که بسیاری را هر چه بیشتر به سوی تحصیلات پزشکی می کشاند. از سوی دیگر تاکیدی که نظام جدید، بر تفکیک جنسیتی در حوزه پزشکی داشت، خود سبب ورود تعداد زیادی از زنان به عرصه پزشکی و رشد و بالا رفتن سرمایه اجتماعی و فرهنگی آنها در جامعه شد و مفهوم «پزشک زن» و یا به صورتی عامیانه «خانم دکتر» را چه در شهرها و چه از طریق دموکراتیزه شدن نظام پزشکی در روستا ها از طریق «خانه های بهداشت» به تصویری آشنا و اطمینان بخش تبدیل کرد.
اما از دهه ۱۳۷۰ یعنی از سال های پس از جنگ؛ حرکتی معکوس در پزشکی ایران اتفاق افتاد که هر چه بیشتر در آن رویکردهای نولیبرال و کالایی و پولی شدن خدمات را گسترش داد. بدین ترتیب شکاف بزرگی میان اعتبار پیشین و چهره نامناسبی که برای بسیاری از پزشکان در جامعه به تدریج شکل می گرفت، مشهود بود. دلایل زیادی برای سقوطی آزاد در این اعتبار وجود داشت، دلایلی همچون افزایش بی اندازه تعداد پزشکان عمومی و متخصص، دانشگاه های پزشکی، بیمارستان ها، و کلینیک ها و غیره، کاهش در سطح دانش و مهارت در بخش بزرگی از آنها به دلیل کمبودها، و به ویژه فرایند گسترده کالایی شدن پزشکی و بهداشت که از دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی (۱۳۶۸-۱۳۷۶) آغاز شد و به صورتی مداوم ادامه یافت. از این زمان، شکافی بزرگ جامعه پرشکی را به شدت سلسله مراتبی کرد. سلسله مراتبی که در راس آن جراحان در سخت ترین تخصص ها (مغز و قلب) قرار می گرفتند و در پایین ترین رده هایش پزشکان عمومی شهرستان ها. بی اعتمادی نسبت به پزشکان از دهه ۱۳۸۰ باز هم افزایش یافت و تا دهه ۱۳۹۰ به اوج خود رسید و این فرایند کاملا با کالایی شدن هر چه بیشتر امر پزشکی همراه بود به صورتی که مفهوم بسیار مذموم «بساز و بفروش» که در پیش از انقلاب به «بنا ها» یا «اوستا معمار» ها، کارگران پیشین و خود ساخته ای که سرمایه دار شده بودند و بدون مجوز ساختمان سازی می کردند و به مردم محروم می فروختند و ثروت های برباد آورده برای خود ایجاد می کردند، این بار در قالب «برج ساز» نثار گروهی از پزشکان به ویژه برخی از جراحان شد و برای نخستین بار اینجاو آنجا سخن از «مافیاهای دارو، جراحی و…» از «زد و بند میان آزمایشگاه ها و پزشکان»، از «زیر میزی ها» و … به میان آمد. شکاف دائما گسترش می یافت و سقوط اخلاقی به همان شدتی اتفاق می افتاد که ثروت پزشکان و سبک زندگی آنها تغیییر می کرد. اشرافیتی جدید پا به میدان می گذاشت که امروز می توان در برخی از پزشکان در مقابل کسانی که شاید بتوان «پزشکان مستضعف» نامیدشان دید، اشرافیتی اما بسیار شکننده، زیرا حاصل سقوطی اخلاق بود که می توانست و می تواند به سقوطی واقعی و پایدار در گفتمان «پزشکی» (در شرایطی که این گفتمان در کشورهای توسعه یافته نیز با بحران روبروست) بیانجامد و در نهایت سیستم های «بیمه» را نیز از کار بیاندازد یا به شدت تضعیف کند.
با وجود این باید گفت که این سقوط هنوز شکل گسترده به خود نگرفته است ، لایه های پزشکان و به ویژه گروه های دیگر ساختار این نظام از کارکنان بیمارستان ها و پرستاران گرفته تا بسیاری از پزشکان متخصص، جراحان در قالب سازمان های غیر دولتی و از همه مهم تر لایه های پایینی سیستم پزشکی در شهرهای کوچک و روستاها بیشترین مقاومت را برای حفظ اعتبار و جلوگیری از عمیق شدن این شکاف ازخود نشان داده اند و تا اندازه ای نیز موفق بوده اند.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق (صفحه آخر سه شنبه ها) . این مطلب روز سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۱ منتشر شده است.