در موقعیت پیچیده ای که در بخش های پیشین مربوط به واژه «باستان شناسی» از آن سخن گفتیم و سه سطح محلی (قومی)، ملی و جهانی را پیوسته در روابطی پیچیده با یکدیگر قرار می دهند، قرار گرفتن آثار باستانی پیش از اسلام در همان پهنه شناختی و مادی و موزه نگارانه ای که آثار پس از اسلام ، به خودی خود امری بیشتر مثبت به حساب می آمد تا منفی زیرا امکان می داد پروژه هویت ملی برای به دستیابی به دولت ملی هر چه بیشتر به تحقق برسد. هر چند این امر آثار سوء خود را نیز داشت که مهم ترین آنها در بالا گرفتن نسبی و البته محدود و قابل کنترل رابطه فرهنگ های قومی و پیرامونی با فرهنگ مرکزی فلات ایران و تشدید شووینیسم های باستان گرای فارسی زبان از یک سو، و قوم گرایی های ملی گرایانه غیر فارسی زبان از سوی دیگر بود.
از این رو میراث باستانی هر چه بیشتر به موضوع نزاعی سیاسی میان این دو گروه تبدیل شد، در عین حال که سیاسی شدن همه پدیده ها این بخش را نیز محفوظ نگذاشت: مخالفان ادعا می کردند که مسئولات نسبت به آثار باستانی بی توجه هستند، و مسئولان گاه برای نشان دادن خلاف این امر نه فقط دست به اقدامات چشم گیری (نظیر آوردن لوح کورش به ایران و به نمایش گذاشتن آن)(۱۳۸۹/ ۲۰۱۱) بلکه حتی بیان برخی از عبارات و گزاره ها ( در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد) می زدند که نه برای سنت گرایان قابل قبول بود و نه برای باستان گرایان، زیرا گروه نخست در آن پر رنگ کردن گذشته ای غیر اسلامی و در نتیجه ضربه زدن غیر مستقیم به باورهای دینی را می دیدند و گروه دوم، نوعی سودجویی برای بهره بردن از بالا گرفتن احساس های ملی برای هدایت کردن آن به جهت مورد خواست خود. بهر سو سیاسی شدن مفهوم باستان شناسی، که روندی اساسی در طول دستکم ۵۰ سال اخیر بوده است، ظاهرا همچنان ادامه دارد و در دهه ۱۳۸۰ شدت بیشتری به خود گرفته است و می توان نمونه های آن را به صورت گسترده ای در نزاع میان ملی گرایان و قوم گرایان و گروه های اسلامی و سایر خطوط سیاسی به ویژه در هر گروه میان عناصر افراطی و تندرو آنها به خوبی مشاهده کرد. هر بار نیز که مسئله ای در رابطه به «میراث فرهنگی» مطرح می شود این امر قابلیتی بسیار بالا برای تبدیل شدن سریع به یک موضوع سیاسی را نشان می دهد که لزوما امری مثبت نیست و می تواند اثرات منفی کوتاه و دراز مدت داشته باشد.
نمونه ای از این امر را می توان در شکل گیری ادبیاتی در بسیاری موارد کاملا خیالی و تمثال شناسی های اسطوره ای و باز هم خیالین تر درباره گذشته های ایران باستانی دید که بر روی شبکه های اینترنتی در گردش هستند و واکنش های تندی که قوم گرایان نسبت به آنها نشان می دهند و یا موضع گیری هایی که نفع یا به زیان نویسندگان و روشنفکران و ادبای گذشته ایران در باز هم در همین رابطه انجام می شود و گویای نوعی زمان پریشی (anachronism) روشن و ندانم کاری نسبت به پدیده باستان شناسی است.
در کنار این امر مفهوم باستان شناسی در ادبیات مردمی و ادبیات دانشگاهی، با دو گونه آسیب شناسی کاملا متفاوت دست و پنجه نرم می کند. در میان مردم، باستان شناسی و آثار باستانی ، هنوز در بسیار موارد با مفاهیمی چون «عتیقه» و «زیر خاکی» پیوند خورده است که خبر از پولی شدن این حوزه می دهد. سود جویی قاچاق چیان آثار باستانی و راه یافتن گروهی از این آثار به حراج های عمومی و خصوصی بین المللی که نشان می داد، غارت آثار هنوز به صورت های مختلف به وسیله قدرت های بزرگ در جریان است، نمی توانست و نمی تواند سهم، کژرفتاری های بومی ، از جمله نگاه سودجویانه و پولی به این آثار را که هنوز متاسفانه در میان بخشی از مردم وجود دارد و می تواند به چنان رفتارهایی امکان بدهد را پنهان کند. شکل نگرفتن یا شکل گرفتن هنوز ضعیف اخلاق شهروندی و احساس تعلق ملی، سبب شده است که هنوز در مناطق اصلی باستان شناسی شاهد ضمانتی مردمی برای محافظت از آثار نیستیم. از سوی دیگر ، برخی از مسئولان نیز در حوزه هایی همچون توسعه شهری و انرژی هنوز مسئله میراث تاریخی را درونی نکرده اند و نگاه لازم و جدی را به آن ندارند که این امر خود سبب پدید آمدن گاه به گاه مشکلات و تنش هایی می شود که با ساختن یک سد، یک بنا یا برخی دیگر از ساخت و سازهای زیر بنایی یا شهری شاهدش هستیم و اغلب بسیار سریع جنبه سیاسی به خود می گیرند و بر شدت آسیب می آفزایند. این امر البته به موازات خود و به دلیل وجود درآمدهای نفتی، شاهد پدید آمدن نهادهایی چون کرسی های دانشگاهی، مجلات تخصصی و نهادهای رسمی و غیر رسمی در این حوزه نیز بوده است که اغلب همچون رشته های دیگر از نظرات و روش های بسیار قدیمی در زمینه علمی تبعیت می کنند و حداکثر می توان نام موزه گرایی های جدید بر آنها گذاشت، هر چند تعداد اندکی از باستان شناسان نسل جدید به شدت درگیر تلاش برای تغییر این وضعیت هستند. از طرف دیگر، موقعیت و پرسمان مناقشه برانگیز باستان شناسی ایران در خارج از ایران یعنی به ویژه در فرانسه، ایتالیا و آمریکا نیز که اغلب به وسیله مهاجران نسل اول و دوم و تعداد اندکی از غیر ایرانیان ادامه دارد را باید به این وضعیت اضافه کرد که این بحثی دیگر را می طلبد.
بنابراین شاید بتوان در یک کلام گفت که ایدئولوژیک شدن و سیاست زدگی و پولی شدن روابط مربوط به باستان شناسی در صد سال اخیر بزرگترین ضربات را به این مفهوم وارد کرده اند زیرا مانع درونی شدن آن و شکل گرفتن ذهنیت های متعارفی در میان مردم و نخبگان در این زمینه گردیده اند. و این در حالی است که امروز بیش از پیش می دانیم که نمی توان در جهان ، موقعیتی در زمان «حال» داشت و چشم اندازی نسبت به «آینده» بدون آنکه از ابزارها و میراثی برای ساختن گذشته خود و مکان های حافظه آن برخوردار بود.