سفرنامه های جهانگردان اروپایی و آمریکایی که از قرون هجده و نوزده و حتی پیش از آن از ایران می گذشتند، حکایت از مشاهدات آنها از آثار باستانی است که اغلب به صورت ویرانه هایی در گوشه و کنار این پهنه و به ویژه در مناطقی چون خوزستان و فارس و بلوچستان و غیره به چشم می آمده، دارند. اروپا به ویژه در قرن نوزده، در اوج حرکت ملی گرایانه خود برای ایجاد «حافظه ای تاریخی» از خلال رومانتیسم ادبی و میراث جهانی استعماری برای پر کردن موزه هایش بود، از این رو جهانگردان اروپایی نمی توانستند به این آثار و سرنوشت آنها حساس و علاقمند نباشند. هر چند در این زمان خود ایرانیان که دیدگاهی صرفا محلی داشته و «آثار تاریخی» مزبور برایشان «ویرانه» هایی بازمانده از گذشته وبی معنا می آمد که «گویی همیشه آنجا بوده!» و تنها هنگامی ارزش می یافتند که به نوعی با عنصر تقدس در آمیخته شده، تاریخی اسطوره ای می یافتند یا حامل ارزش مادی تلقی می شدند و،به همین دلیل نیز نسبت به آنها چندان توجهی نداشتند.
در این حوزه همچون بسیاری از موارد دیگری که به آنها اشاره کردیم، نخستین بار در اواخر دوران ناصری است که می توانیم با ورود مدرنیته بیرونی، رویکردی جدید نسبت به این میراث مشاهده شود. به گونه ای که اصولا ارزشی برای این «ویرانه» ها قائل شوند و سپس اقدامی برای بهره برداری از آنها به انجام برسانند. ظاهرا ناصرالدین شاه، با نوعی الگوبرداری در این زمینه همچون سایر عناصر مدرنیته غربی، به اهمیت حفاری ها پی برد و انحصار آنها و پژوهش های باستان شناسی را در سال ۱۲۷۹/۱۹۰۱ به فرانسوی ها داد و دورانی که بعدها به دوران «انحصار فرانسوی» بر باستان شناسی ایران، موسوم شد، آغاز گردید و تا دهه ۱۳۱۰/۱۹۳۰ ادامه یافت. این در حالی بود که با آغاز مشروطه و شکل گیری مفهوم دولت مدرن در ایران و به ویژه با رویکردهای ملی گرایانه و باستان گرایانه رضا شاه، مسئله هر روز شکل جدی تری به خود می گرفت.
اگر مفهوم باستانی «ایران» را که در ادبیات باستانی ایران وجود دارد و معنایی سیاسی و در عین حال اسطوره ای داشته و خود بحث دیگری را می طلبد، کنار بگذاریم، پدید آمدن نام «ایران» در عرصه بین المللی مدرن به دستور رضا شاه در سال ۱۳۱۳/۱۹۳۵ انجام گرفت و در واقع، این تمایل را نشان می داد که میان مفهوم دولت جدید که در آغاز قرن بیستم شکل گرفته بود و معنای باستانی این واژه ( «سرزمین آریایی ها») نوعی همپوشانی معنایی ایجاد شود که اغلب سرمنشاء بسیاری از اشتباهات و شووینیسم های قوم گرایانه بعدی بود. اما بهر سو، پدید آمدن این نام در عرصه بین المللی به جای واژه «پرشیا»(persia) که آن واژه نیز اشاره به مفهوم «پارس» و فارس یعنی منطقه مرکزی ایران و سر منشاء خاندان های هخامنشی و ساسانی داشت و طبعا بخش بزرگی از تاریخ چند هزار ساله این پهنه را از لحاظ زبانی و فرهنگی و قومی نادیده می گرفت، همچون مورد نخست، پایه های یک ملی گرایی باستان گرا را ریخت که از خلال نظام های گوناگون مادی و غیر مادی و بر الگویی که از انقلاب فرانسه برایش ترسیم شده بود، به جستجوی یافتن «گذشته» های تاریخی خود رفت. بدین ترتیب بود که اگر از یک سو، گذشته ای غیر ماد ی در حوزه هایی چون ادبیات شفاهی، اسطوره شناسی، ادبیات و شعر و عرفان و الهیات شیعه توسعه یافتند، در زمینه مادی نیز عناصری که پیش از آن کمابیش در این پهنه چندان پیشنه ای نداشتند همچون نظام های بزرگ بازنمایی (representation) (نقاشی، مجسمه سازی، آیین های نمایشی و مناسکی و…) که آغاز ضعیفی را در دوره صفویه تجربه کرده بودند از دوره قاجار و به خصوص با پهلوی اول پا به عرصه وجود گذاشتند. آنچه به این روند دامن می زد از سویی تمایل اروپائیان به یافتن مکان های نام برده شده در کتاب مقدس در آثار برجای مانده در ایران از جمله در شوش نیز بود.
همین امر در حوزه مادی، بیش از هر چیز بر زمینه باستان شناسی متمرکز شد. ناصر الدین شاه خود نخستین فردی بود که از بیرون رفتن آثار مادی گذشته های تاریخی کشور که به نظر او گذشته های پادشاهان و نیاکانش بودند ناخوشایند بود و هم از این رو دستور داد در کاخش مکانی را به مرکزی برای نگه داری بخشی از این آثار تبدیل کنند. البته از این زمان تا تاسیس موزه ایران باستان به دستور رضا شاه (تاسیس ۱۳۱۳/۱۹۳۵) و پس از آن به تدریج ظهور نخستین باستان شناسان ایرانی(در ابتدا به صورت تربیت و آموزش کارشناسان ناظربر حفاری خارجیان) از خلال اعزام و بازگشت نخستین گروه های دانشجویان باستان شناسی و تربیت گروهی دیگر در دانشگاه تهران، یعنی ایجاد نسل نخست باستان شناسی ایران ، شخصتی هایی چون علی سامی (۱۲۸۹-۱۳۶۸/ ۱۹۱۱-۱۹۹۰)، عیسی بهنام (۱۲۸۵-۱۳۶۳/ ۱۹۰۷-۱۹۸۵)، فریدون توللی (۱۲۹۸-۱۳۶۴/ ۱۹۱۹ -۱۹۸۵) عزت الله نگهبان (۱۳۰۰-۱۳۸۷/ ۱۹۲۲-۲۰۰۹)، سیف الله کامبخش(۱۳۰۸-۱۳۸۹/ ۱۹۳۰-۲۰۱۱) ، ملکه ملک زاده بیانی (۱۲۸۹-۱۳۷۸/ ۱۹۱۱-۲۰۰۰) و با فاصله ای از آنها مسعود آذرنوش(۱۳۲۴-۱۳۸۷/ ۱۹۴۶-۲۰۰۹) ، علیرضا شاپور شهبازی(۱۳۲۱-۱۳۸۵/ ۱۹۴۳-۲۰۰۷)، یوسف مجید زاده (متولد ۱۳۱۵/ ۱۹۳۷)، عبدالمجید ارفعی (متولد ۱۳۱۸/ ۱۹۴۰)، صادق ملک شهمیرزادی (متولد ۱۳۲۲/ ۱۹۴۴) و… فاصله زیادی داریم. فاصله ای که از پس از جنگ جهانی دوم ، باستان شناسی آمریکا و بسیاری دیگر از کشورها از جمله ایتالیا و آلمان وغیره را در کنار باستان شناسی آمریکا فعال کرد. دانشگاه هایی چون پنسیلوانیا و به خصوص شیکاگو، به شدت خود را در گیر حفاری های مختلف کردند. حفاری هایی که آثار بسیار زیادی را از غرب کشور ( لرستان) و از مرکز آن (فارس) روانه موزه های اروپایی کردند. هر چند نباید در این زمینه نیز همچون زمینه های دیگر نگاهی مطلق گرا داشت و سهم مهم مدرنیته و اقدامات مثبتی را که برای شکل دادن اندیشه باستان شناسی در ایران و درونی کردن گذشته تاریخی کشور ما به وسیله اندیشمندان و باستان شناسان اروپایی انجام گرفت، را نادیده بیانگاریم. از میان اروپائیان گروهی در حوزه های تاریخ هنر و به صورتی موازی و متداخل با باستان شناسی فعالیت می کردند که از آن جمله می توان به همچون آندره گدار(André Godard)(1888-1965/ 1266-1343) که موزه ملی ایران(ایران باستان) و دانشکده هنرهای زیبا را پایه گزاری کرد و ماکسیم سیرو(Maxime Siroux)(متولد ۱۹۰۷/۱۲۸۵). باستان شناسان از دانشگاه شیکاگو و کشورهای آلمان و ایتالیا نیز به زودی وارد حوزه باستان شناسی ایران شدند. بدین ترتیب اروپائیان، در سرآغاز شناخت ما نسبت به گذشته هایمان قرار گرفتند و همجنان که پیش از آن مستشرقینی همچون آنکتیل دوپرون(Anquetil Duperon)(1731-1805/ 1109-1183) که با هزینه کردن از توان مالی ضعیف خود به هند رفت تا نخستین اوستا را به فرانسه ترجمه کند و یا جیمزدارمستتر(James Darmesteter)(1849-1894/ 1227-1272) که دانش عظیم خود را به خدمت گرفت تا بتواند زند اوستا را در نخستین نمونه علمی آن به انتشار رساند. همانگونه که دانشگاهیان چون رومن گیرشمن(Roman Ghirshman)( 1895-1979/ 1273-1357)، آرتور پوپ(Arthur Pop)(1881-1969/ 1259-1347)، ریچارد فرای (Richard Frye)(متولد ۱۹۲۰/ ۱۲۹۸) ، و ده ها تن دیگر در آغاز حرکتی قرار گرفتند که باستان شناسی و شناخت میراث فرهنگی باستانی ایران را در زمینه های غیر مادی در جهان پایه و بنیاد دادند و تا امروز نیز شاگردان آنها به این کار ادامه می دهند. و البته نباید ناگفته گذاشت که از آن روز تا امروز هنوز مباحثی درباره رویکردهای گاه متناقض این اروپائیان علاقمند به ایران و میزان وفدارای آنها به حفظ آثار در ایران یا بردن آنها به کشورهایشان وجود دارد.
ادامه دارد…
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق