۱. چندگانگى فرهنگى (multiculturalism) چیست؟ آیا جامعهای بدون چندگانگى فرهنگى وجود دارد؟ مهمترین خصلتهای که جامعه چندگانگى فرهنگى دارد، چیست؟
دو معنای متفاوت را می توان از چند گانگی فرهنگی درک کرد؛ یکی معنایی باستانی یا کلاسیک برای مثال آنچه در تمدن های بین النهرینی (آشور، ایلان، اکدی) در فاصله هفت تا سه هزار سال پیش یا در تمدنهای هندواروپایی (هندو، ایرانی، یونانی، رومی) از هزاره ابتدای میلادی تا قرن نوزده شاهدش بودهایم. این شکل عمدتا از چند گانگی حاصل نظام معیشتی و سیاسی (کشاورزی و استبدادی) این پهنهها ریشه گرفته، زیرا شکل عمده روابط میان آنها شکل خشونت آمیز بوده و محوریت آن جنگ بر سر منابع به حساب می آمده است. این جنگ ها به اسارت گسترده مردمانی با زبان های متفاوت و پراکندگی زبانی و فرهنگی در آنها منجر شده و به این جوامع شکل چند فرهنگی می داده است. شهرهای باستانی آکنده از مردمانی با زبانها، ادیان و فرهنگ و رسوم مختلف بودند و به همین دلیل نیز حوزه سیاسی چندان تاکیدی بر یکسان سازی فرهنگی نداشته است. این امر البته در حوزه شرقی(چین ، ژاپن) متفاوت بوده و در آنجا انسجام بیشتر بوده است. در این دوران طولانی تقریبا هشت هزار ساله تنها ممکن بوده است که ما در مکانهایی دور افتاده مثل روستاهایی با روابط اندک شاهد انسجام و نبود اختلاف فرهنگی باشیم. اما حتی در این روستاها نیز، با کاوشی در تبارشاسی شان دیر یا زود می توانستهایم ریشههای بیرونی در این یا آن حوزه را بیابیم بنابراین مفهوم «اصالت فرهنگی» به طور کلی جز موارد استثنایی یک اسطوره و افسانه است تا واقعیت. در جهان پس از صنعتی شدن یعنی از قرن نوزده تا امروز ، هر چند دولت – ملتها پایه رشد و تحول و اصولا پاگرفتن خود را یکسان سازی زبان و فرهنگ قرار دادند، اما باز هم این اتفاق به دلایل متعدد نیافتاد، اما با گسترش سرکوب اقلیتها، جریان های اصلی فرهنگی و هژمونیکی ایجاد شد که می توانستند جریان های حاشیه ای را از میدان به در کنند. این امر در دوره پسا استعماری به کلی دچار دگرگونی شد زیرا مهاجرت سیستماتیک از جهان پیرامونی به کشورهای مرکزی و از مناطق روستایی کشورهای حاشیه ای به مناطق مرکزی شان اتفاق افتاد. امروز مدیریت تکثر فرهنگی برای نظام های دموکراتیک نظامهای دموکراتیک و با پیشینه تاریخی کوتاه تر (نطیر آمریکا یا راوپا) کاری سخت تر از مدیریت یا دستکم مهار اختلافات فرهنگی در کشورهای اقتدارگرا و با پیشینه تاریخی طولانی مدت است.
۲. ابعاد چندگانگى فرهنگى چیست؟
ابعاد اصلی، زبان، شیوههای معیشتی، شیوههای زیستگاهی، شیوههای تغذیه، اشکال بدنی و از جمله اشکال پوشش و آرایش، رسوم و آیینها، نظام های خویشاوندی، همسرگزینی و نامگذاری بر فرزندان و شیوههای تربیتی و مهارتهای صنعتگری و هنری و نوشتاری هستند. البته این ها پایه هایی هستند که بر اساس آنها شاخ و برگ های بسیار پیچیده و تو در توی دیگری به وجود می آیند که کل را بسیار استوار می کنند.
۳. ارتباط میان همزیستی(coexistence) ، تسامح، هویت، چند دینی و ابعاد چندگانگى فرهنگى چیست؟ آیا می توان گفت انها نتیجە جامعهای چندگانگى فرهنگى (multiculturalism society) هستند؟
دقیقا، تسامح، همزیستی و تحمل هویت های جند گانه و گاه دارای امکان بالقوه تنش و درگیری با یکدیگر، عمدتا حاصل دستاوردهای دموکراتیک هستند، اما دو چیز را با یکدیگر اشتباه نکنیم که کمی پارادوکس وار به نظر می رسد ، بالاتر گفتم برای نظام ها دموکراتی مدیریت فرهنگی مشکل تر از نظام های غیر دموکراتیک است. این یک واقعیت است اما به معنی آن نیست که، مشکل بودن به معنی کارا نبودن است و برعکس در نظام های دموکراتیک برغم مشکل بودن این مدیریت، مثلا نیاز به احترام گذاشتن به حقوق فرهنگی اقلیت ها در نهایت جامعه کاراتر عمل کرده و رضایت بیشتری در آن وجود دارد. درست برعکس در جوامع اقتدارگرا، مدیریت «سادهتر» است زیرا از سرکوب و حاشیهای کردن برای آن استفاده می شود که در کوتاه مدت یا میان مدت راه حلهای ساده تر(چون مکانیکی تری) هستند اما لزوما کارایی ندارند و اغلب دیر یا زود به افزایش تنش ها و حتی تشدید آنها تا حد درگیری های وسیع، جنگ و نسل کشی می رسند.
۴. انسانشناسان و جامعهشناسان چگونه تعریف هویت (identity) می کنند؟ ارتباط هویت و جامعه چیست؟ تعریفidentity) National و Religion identity
هویت یعنی اصلی که بتواند یک گروه اجتماعی را برای خودش و برای دیگران از سایر گروه های اجتماعی متمایز کند. بنابراین مهم ترین اصل هویتی «تفاوت» است. وقتی دو گروه داریم که زبانشان یکی نیست، یا ظاهرشان با هم فرق دارد، یا شیوه معیشت متفاوتی دارند قاعدتا با دو هویت متفاوت روبرو هستیم. اما مسائل هویتی یکی دو مورد نیستند و در هر جامعهای ما با هویت های بسیار متکثر ، متول در طول زمان و بین نسل ها و در هم آمیخته روبرو هستیم. تفاوت جامعه از لحاظ هویتی با شکل پیشین آن در اغلب پهنه های انسانی یعنی جماعت یا اجتماعی (Community) آن است که در اولی اشکال هویتی به اشکال بیولوژیک و به ویژه نظام خویشاوندی نزدیکترند در حالی که در دومی (جامعه) به اشکال فرهنگی، مثل سلایق، سبک زندگی ، نگه و رویکرد به جهان، تمایلات سیاسی و هنری و غیره. هویت ملی نوعی جدید از هویت است که دولت ملتها آن را از قرن نوزدهم به وجود می آورند و به باور ما (که البته مخالفان زیادی دارد) نوعی تصاحب فرهنگ به وسیله سیاست است. هویت در اصل خود نمی تواند سیاسی باشد چرا که سیاست و سیاستمداری یا حاکمیت بخشی موقت از هویت است، اما دولت ملت ها تلاش کردند و اغلب موفق شدند که فرهنگ را به تسخیر خود در آورند و سپس با هنجارهایی که به وجود آوردند و اغلب اجباری کردند (آموزش و شکل و زبان رسانهها) توانستند تقریبا در همه مردم جهان چیزی ساختگی به نام «هویت ملی» را جا بیاندازند. اما هویت منطقهای یا اشکال خردتر هر گونه هویت بومی و محلی، چون با زمین، با واقعیتهای انسانی نیاکانی و آیینی ارتباط دارند، به نظر من واقعی تر و ریشه دار تر هستند و افزون و مهم تر از همه اینها این گونه هویت ها هسند که در نهایت تعیین کنندهاند نه هویت های ملی که اغلب تصنعی هستند.
۵. آیا ممکن است جامعهای چندگانگى فرهنگى، هویتهای ملی و کلی داشته باشند؟ هویت دینی، قومی و اجتماعی چە تاثیری بر فرد و گروهها دارند؟
صد در صد . همین امروز شما مثال های زیادی هم در کشورهای در حال توسعه (مثل هندوستان) دارید و هم در کشورهای توسعه یافته (مثل سوئیس و آمریکا) اما باز هم تکرار می کنم این اشکال بسیار برای مدیریت سخت هستند اغلب این گونه پهنهها جز به صورت فدرالیستی نمی توانند اداره شوند ولی حتی بیش از این دائم دچار مشکلاتی می شوند که باید کمابیش دموکراتیک باشند تا بتوانند حلش کنند. اما در ادامه پرسشتان باید گفت هویت های قومی را به مثابه فروهویتها (یعنی خرده فرهنگها) می توان در زیر مجموعه ای از یک هویت بزرگتر قرار داد که تضادی با آن نداشته باشد مثلا قومی ایرانی که همیشه جزئی از هویت ایرانی بوده اند و آنقدر در هم آمیخته که نیاز به فدرالیسم نبوده. اما هویت های دینی فراهویت هستند یعنی هویت های بزرگتر که هویت های کوچکتری را در خود جای می دهند مثلا ایران، عربستان، مراکش، مصر، مالزی، و… همگی کشورهای مسلمان هستند، هویت اسلامی یک فراهویت یا کلان هویت است که همه اینها را در بر می گیرد. یا هویت های بزرگ منطقه ای مثل آسیایی، آفریقایی و یا آمریکای لاتینی. این گونه هویت ها بر اساس نیازهای مقطعی تعیین می شوند و بسیار سیّال هستند.
۶. آیا در جامعه چندگانگى فرهنگى، نظام سیاسی چە نقشی دارد در ساختن و انتشار هویت ملی؟
در چنین جوامعی اگر بخواهند دوام بیاورند لزوما باید به سوی نوعی از دموکراسی یا اشکال نزدیک به دموکراسی بروند در غیر این صورت دیر یا زود تخریب می شوند زیرا گسل های هویتی در آنها افرایش یافته و چون جایی و فرایندی انعطاف آیز برای حل مشکلات ناشی از این گسل ها ندارند ممکن است به سوی آنومی و تخریب پیش بروند. یک اشتباه بزرگ و توهم دولت ملتها آن است که گمان می کنند که جوامع انسانی در شرایط قرن نوزدهمی باقی مانده است در حالی که امروز با جهانی شدن و پیوند خوردن فرهنگهای گوناگون ما در جهای کاملا متفاوت زندگی می کنیم که در آن تمایل به تداوم بخشیدن به تک فرهنگی و هویت ملی جز به بهای تمرکز یافتن خشونت آمیز قدرت سیاسی نمی تواند انجام بگیرد که نتیجه آن نیز بازگشت خشونت به جامعه و تخریب نهایی یا انفعال و فروپاشی و تضعیف تدریجی آن خواهد بود.
۷. هویت ملی چیست؟ مهمترین مبانی هویت ملی چیست؟
گفتم که هویت ملی به نظر ما، هویتی است تصنعی که دولت ملت ها آن را به صورت های مختلف ذهنی می سازند: بندیکت آندرسون در کتاب معروف جماعت های خیالین خود این فرایند را به خوبی تشریح کرده است و برای مثال کشورهای اروپایی که انقلاب های بورژوایی در اواخر قرن هفدهم و در قرن نوزدهم در آنها رخ داد از نیمه قرن نوزدهم تا صد سال با یکدیگر درگیر شدند و صدها میلیون کشته بر جای گذاشتند که امروز هیچ کدام نمی توانند بگویند چه حاصلی از این همه قربانی برایشان به وجود آمد جز اینکه بتوانند اروپا را به مثابه یک کلیت بسازند اما آیا برای ساختن یک مجموعه دموکراتیک مثل اروپا واقعا نیازی به این همه کشتار بود؟ روشن است که پاسخ ملی گرایان و یا سیاستمدارانی که تبار خود را از همین خشونت می گیرند مثبت است اما بررسی دقیق تاریخ و فرهنگ چنین چیزی را نشان نمی دهد. مشخصات هویت ملی همان هایی هستند که عملا خود این دولت ها اغلب به زور و با خشونت به دست آورده اند یعنی یکسان سازی زبانی و فرهنگی و آیینی و ظاهری جوامع که در واقعیت وجود نداشته و به سرعت می تواند از میان برود.
۸. ارتباط میان چندگانگى فرهنگى و هویت چیست؟
عموما برای هر هویت باید عناصری فرهنگی داشته باشیم که آن را حفظ و یا رشد و تحولی مناسب و هماهنگ برایش ایجاد کنند. مشکل چندگانگی فرهنگی پارادوکسی است که با خویش دارد زیرا از یک سو ایحاد هویت هایی متفاوت می کند و از سوی دیگر این هویت ها امکانی بالقوه را در خود برای تنش با یکدیگر دارند که شرایط مدیریت همزیست و انعطاف آمیز در آنها را کاهش می دهد. بنابراین مشکل در این زمینه امری ذاتی بدون راه حل نیست اما تکرار می کنم بدون یک سیاست قوی و دموکراتیک فرهنگی چنین چیزی ممکن نیست جز از خلاء بالا بردن و سخت کردن هر چه بیشتر جامعه در جهان غیردموکراتیک که نتیجه اش شکننده شدن هر چه بیشتر آن و امکان فروپاشی یا سقوطش به آنومی را افزایش می دهد.
۹. تحلیل و تفسیر شما در مورد عبارت (ابعاد چندگانگى فرهنگى و ارتباطش با هویت در جامعهای چندگانه فرهنگى) چیست ؟
تحیل آن است که ما با موقعیتی پیچیده و سخت سروکار داریم که همان طور که گفتم سطحی نگری و تمایل به شبیه سازی و یکسان سازی هویت که عموما سیاستمداران بدون دیدگاه فرهنگی مطرح می کنند، کاری ساده است. اما در حقیقت کاری بسیار سخت است و هر اندازه فرایند غیر دمکراتیک شود سختتر شده اما ظاهری در لایه های سطحی خود موفق تر را نشان می دهد و خطرش نیز در همین است
۱۰. تعریف شما در مورد مفهوم “همزیستی” چیست؟
همزیستی اگر به معنای قابلیت واقعی به رسمیت پذیرفته شدن و آزادی هویت «خود» در موقعیتی که نویت یا هویتهایی دیر در موضع «قدرت» هستند، است. هر گونه محدود شدن یک هویت مگر مجرمانه و در درک عمومی و اغلب همگانی و حتی امروز می توان گفت جهانی مجرمانه باشد، به معنی فاصله گرفتن از همزیستی است به عبارت دیگر نمی توان با حاشیه ای کردن و سرکوب و محدود کردن هویت های متفاوت سخن از انسجام گفت و یا از همزیستی مگر آنکه خواسته باشیم خودمان را گول بزنیم اما این امر نه فقط دیگران را قانع نمی کند بلکه درون خودش مثل یک بمب ساعتی عمل می کند و شرایط را دیر یا زود به سوی انفجار می برد، زیرا هویت به دلیل پیوندی که با «تفاوت» و از آنجا با «مبادله»دارد ، یک اصل حیاتی است و هر سیستمی که به هر دلیلی خود را در برابر اصل حیات قرار داده، دستکم در هفت هزار سالی که ما نظام های تمدنی را می شناسیم، ناخواسته حیات را که عمری چهار میلیارد ساله دارد از بین ببرد بلکه خودش از بین رفته که کاملا بدیهی به نظر می رسد.
۱۱. خصوصیات هاى همزیستى سیاسى در جامعه چندگانگى فرهنگى چیست؟
تامین رسمی و اعلام شده و قابل کنترل و پاسخگویی برای همه هویت ها (به جز هویت های مجرمانه) و بالا رفتن اجتماعی و نه به صورت تصنعی در قوانین ، در کنش دموکراتیک و شهروندانه در جامعه که بتواند دائم خودش را در نهادها به تثبیت رسانده و ضمانت های عملی تداوم بیابد.
گفتگوگر: جبار قادر
زمستان ۱۳۹۹