هنر، سیاست، خشونت / گفتگو با ناصر فکوهی / بخش دوم

همشهری/ 1380

اگر امکان دارد در ارتباط با کتاب بعدى‏تان، اسطوره‏‌شناسى سیاسى، توضیحاتى بدهید؟
کتاب اسطوره‏‌شناسى سیاسى من در واقع مجموعه مقالاتى است که در طول چند سال در مورد موضوع رابطه بین اسطوره و حوزه سیاسى نوشته شده است که بخش نخست این کتاب مقالاتى درباره رابطه زیباشناسى هنرى و فاشیسم در آلمان هیتلرى است؛ از لحاظ این‏که فاشیسم آلمان را یکى از نخستین اشکال زیبایی‌شناسى در حوزه سیاسى به‏ حساب مى‏‌آورند. رژیم فاشیستى نخستین رژیمى است که از مفهوم زیبایی‌شناسى استفاده روشمند مى‏‌کند تا ایده‏‌هاى سیاسى خود را پیش ببرد؛ براى این‏که دست به پروپاگاند سیاسى بزند. البته تقریباً هم‏زمان با این رژیم، در رژیم استالینى و باز هم‏زمان با این و یا کمى جلوتر در امریکا و کمى شاید دیرتر در اروپا هم، ما با اشکال سیاسى و استفاده از عنصر زیبایى و استفاده از نمادها به‏ شکل روشمند براى رایج کردن یک ایدئولوژى، براى تحمیق مردم و استفاده از مردم با هدف‏‌هاى سیاسى روبه‏‌رو بوده‏‌ایم. اما شاید بتوانیم بگوییم که هیچ رژیمى به اندازه رژیم هیتلرى در این زمینه پیش نرفته است – البته بجز رژیم استالینى که خود نیاز به مطالعه‏‌اى جداگانه دارد – رژیم هیتلرى این کار را با مبارزه روشمند با هنر و هنرمندان مدرن انجام مى‏‌دهد. تبلیغاتى شدید علیه این هنر صورت مى‏‌گیرد، هنرمندان دستگیر مى‏‌شوند و رژیم در تمامى حوزه‏‌هاى هنرى واحدهایى خاص به‏‌وجود مى‏‌آورد که عنوان «هنر مردمى» را یدک مى‏‌کشند. این به اصطلاح هنر مردمى در واقع ملهم از عقب‏‌مانده‏ترین نوع عامه‏‌گرایى است و هدفش برجسته کردن هنر عامیانه سنتى‏‌ترین بخش جامعه آلمان است که روستاییان هستند. روستاییانى که زندگى، سلیقه، و باورهایشان به‏ شدت به‏ وسیله گسترش شهرنشینى و صنعت به خطر افتاده بود. بنابراین در این کتاب، تلاش شده است نشان دهیم چگونه هر یک از هنرهاى مدرن؛ یعنى نقاشى، معمارى، ادبیات، و سینما در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل گرفتند. اصولاً مدرنیته هنرى در هر کدام از این‏ها چه معنایى داشته است و چطور این مدرنیته باعث واکنش فاشیستى مى‏‌شود، این واکنش فاشیستى صرفاً در شکل تخریبى باقى نمى‏‌ماند؛ یعنى صرفاً در نابود کردن هنرها، وارد عمل نمى‏‌شود، بلکه خود ایجاد یک زیبایی‌شناسى مى‏‌کند که ما اسم آن را زیبایی‌شناسى فاشیستى مى‏‌گذاریم و با تحلیل فاشیسم در هر کدام از این حوزه‏‌هاى هنرى نشان مى‏‌دهیم که چطور هنر مى‏‌تواند در حدى بسیار تأسف بار به‏ وسیله حوزه سیاسى مورد سوءاستفاده قرار بگیرد و دقیقاً به چیزهایى برسد که همیشه هنر خود را ضد آن‏ها اعلام کرده است؛ یعنى به جایى که به ابزارى براى کشتارهاى عمومى، و ابزارى براى توجیه بیرحمى و شکنجه و غیره بدل شود.
در بخش دیگر کتاب که شامل مقالاتى متعدد است، سعى شده در حوزه‏‌هاى مختلف رابطه بین اسطوره‏‌شناسى – که من اسطوره‏‌شناسى را یک نوع نمادشناسى و نشانه‏‌شناسى اجتماعى مى‏‌دانم – با حوزه سیاسى در دنیاى مدرن پیدا شود. این‏که چطور ما در پدیده‏‌هایى مثل انقلاب اجتماعى و یا هنرهایى چون معمارى و … از نشانه‏‌ها و از برداشت نشانه‏‌ها استفاده مى‏‌کنیم، براى این‏که حوزه سیاسى را بازسازى کنیم و بسازیم، مسائلى است که این کتاب در مورد آن‏‌ها صحبت مى‏‌کند.

ظاهراً شما در چند سال اخیر به مسائل توسعه فرهنگى ایران توجه داشته‏‌اید و مقالاتى هم در این زمینه نوشته‏‌اید که سال گذشته در قالب یک کتاب عرضه شده‏‌اند.
در کتاب از «فرهنگ تا توسعه»، موضوع توسعه را در ۳ گروه بررسى کرده‏‌ایم: ۱) توسعه سیاسى؛ ۲) توسعه اقتصادى؛ ۳) توسعه اجتماعى. مباحث مربوط به توسعه سیاسى عمدتاً به مباحث چند سال اخیر مربوط مى‏‌شوند – نه به این معنى که پیش از این چند سال مفهوم توسعه سیاسى مطرح نبوده است – اما از دوم خرداد به این‏‌سو مشاهده مى‏‌کنیم که تمامى گروه‏‌هاى مختلف سیاسى بحث گسترده‏‌اى را در ارتباط با موضوع توسعه سیاسى آغاز کردند و هر کدام از این گروه‏‌ها کوشیدند این توسعه را به‏ نوعى تعریف و رابطه این توسعه را با توسعه اقتصادى و اولویت‏‌هاى آن مطرح کنند و درنتیجه وارد حوزه گسترده گفتمانى سیاسى اجتماعى شدند که فکر مى‏‌کنم سهم ابهام‏‌ها و سهم توهم‏‌ها در آن بیش‏تر از سهم درک واقعى از مفهوم توسعه بوده باشد. علت این امر آن است که انگیزه اساسى تعداد بسیار زیادى از افرادى که وارد این گفتمان شده‏‌اند، صرفاً دلسوزى براى کشور و تمایل به مشارکت در یافتن راه‏‌حل‏‌هاى اجتماعى است و لزوماً داراى تخصص و آگاهى خیلى عمیقى در امر سیاسى نیستند. در حاشیه امر سیاسى از دیدگاه علمى یک حوزه کاملاً تخصصى است، درنتیجه مباحثى که در این‏جا مطرح مى‏‌شوند مخلوطى از مباحث مختلف اجتماعى، اقتصادى، و سیاسى‏‌اند، ولى همه آن‏‌ها شکل به‏‌شدت سیاست زده به خود مى‏‌گیرند. در این بخش از کتاب سعى کرده‏‌ام این مباحث را باز کنم و در دو بخش دیگر کتاب؛ یعنى بخش‏‌هاى توسعه اقتصادى و اجتماعى سعى شده است که به حوزه‏‌هاى کاربردى بیش‏تر توجه شود. یعنى توسعه صرفاً به اراده سیاسى و به حوزه تغییر سیاسى برنمى‏‌گردد، بلکه بحث توسعه یک فرایند عام و عمومى است که در بطن جامعه مى‏‌گذرد، به‏ صورتى که این فرایند عام، خود تعیین‏‌کننده حوزه سیاسى است. ما در فرایند اجتماعى، حوزه‏‌هایى مثل بازار، جوانان، زنان، حمل و نقل، مصرف اقتصادى، و غیره را مثل تمامى حوزه‏‌هاى دیگر داریم که این‏‌ها اصولاً در چارچوب واحدهاى سیاسى قرار نمى‏‌گیرند. این‏‌ها حوزه‏‌هایى هستند که از داده‏‌هاى سیاسى فراتر مى‏‌روند، تداوم تاریخى دارند، از سازوکار درونى خود تبعیت مى‏‌کنند و مسائل بسیار زیادى را دارند ایجاد مى‏‌کنند که واحدهاى سیاسى قاعدتاً اشراف کامل را بر آن‏‌ها ندارند. بنابراین، باید این‏ها را به‏ صورت خاص مورد بررسى قرار داد؛ یعنى هر یک از این حوزه‏‌ها نیاز به تفکرى عمیق دارد که این تفکر عمیق از حدود حوزه سیاسى فراتر مى‏‌رود، مثل مباحثى که به جوانان و یا زنان مربوط مى‏‌شوند، مباحثى هستند که به تفکرى نیاز دارند که ما باید آغاز آن را در ابتداى این قرن قرار بدهیم و ادامه آن هم تا سالیان سال، با ما خواهد بود. بنابراین در این مباحث من کوشیده‏‌ام نکات عمیقى را که در هر کدام از این حوزه‏‌ها هست، نشان بدهم و بحث را باز و تلاش کنم دست‏‌کم این مباحث در انسان‏‌شناسى توسعه طرح شوند. البته این کتابى است که همه مسائل را عمدتاً از دیدگاه انسان‏‌شناسى بررسى کرده است و ارتباط نزدیکى با مبحث انسان‏‌شناسى توسعه دارد.

لطفاً در مورد کتابى که از اکتاویوپاز ترجمه کرده‏‌اید، هنر و تاریخ، هم توضیحاتى بدهید؟
این کتاب در حدود ۶ تا ۷ سال پیش از سوى انتشارات توس منتشر شده است. کسانى که پاز را می‌شناسند، مى‏‌دانند که او درعین‏ حال که شاعر و انسان‏‌شناس، منتقد ادبى و دیپلمات نیز بود و این نقش‏‌هاى متفاوت و این اندیشه‏‌هاى متفاوت او باعث شده بود که در وى اندیشه‏‌اى بسیار قدرتمند و پیچیده به‏ وجود بیاید و دیدگاهى بسیار عمیق نسبت به پدیده‏‌ها به‏ دست آورد و ما این دید را در این کتاب مشاهده مى‏‌کنیم چون این کتابِ اکتاویوپاز سعى مى‏‌کند هنر را به‏ عنوان یک امر اجتماعى، سیاسى، و تاریخى مطرح کند و بکوشد هنر معاصر و حتى هنر مدرن (هنر سوررئالیست‏‌ها) را با هنرى باستانى مثل هنر امریکایى پیش از کلمب و هنر انقلابى مکزیک، به‏ ویژه نقاشى‏‌هاى دیوارى تحلیل کند و رابطه بسیار شگفت‏‌انگیزى که اکتاویوپاز بین این هنرهاى متفاوت و دوره‏‌هاى متفاوت تاریخى و این اندیشه‏‌هاى بسیار متفاوت به‏ وجود مى‏‌آورد، کاملاً منحصربه‏‌فرد است. البته باید گفت که نثر اکتاویوپاز نیز یک نثر کاملاً شاعرانه است – که در این کتاب شکلى چشم‌گیر دارد – و من سعى کرده‏‌ام این نثر را به فارسى منتقل کنم.

آیا شما غیر از اکتاویوپاز بر روى دیگر شخصیت‏‌هاى امریکایى مطالعاتى داشته‏‌اید؟

مطالعات من بر روى امریکاى جنوبى، بیش‏تر و عمدتاً به تمدن‏‌هاى قبل از کلمب مربوط مى‏‌شود. یعنى تمدن‏‌هاى باستانى امریکا و آن چیزى که براى ما به‏ عنوان یک انسان‏‌شناس مهم است، تأثیر این تمدن‏‌ها بر روى فرهنگى است که بعد از ورود فاتحان اتفاق مى‏‌افتد و از این لحاظ من مطالعاتى داشته‏‌ام.

این پرسش را از این جهت مطرح کردم که در کشور گرایش‏‌هایى به ادبیات امریکاى جنوبى وجود دارد و کتاب‏‌هایى از نویسندگان امریکایى جنوبى (مارکز) ترجمه شده‏‌اند. مى‏‌خواستم بدانم آیا ما از لحاظ گرایش‏‌هاى فرهنگى مشابهت‏‌هایى با آن‏‌ها داریم و یا این‏که یک مد است؟
من فکر نمى‏‌کنم که این امر یک مُد باشد؛ یعنى یک پدیده گذرا باشد. به‏ دلیل این‏که ما در این‏جا با یک گرایش کوتاه‏‌ مدت روبه‏‌رو نبوده‏‌ایم؛ یعنى این گرایشى بوده است که ما از پیش از انقلاب داشته‏‌ایم و در طول انقلاب هم ادامه پیدا کرد و تا امروز هم تداوم داشته است. فکر مى‏‌کنم آن چیزى که براى ایرانى‏‌ها بسیار چشمگیر است و به آن علاقه‏‌مندند چیزى است که در ادبیات امریکاى لاتین به آن رئالیسم جادویى گفته مى‏‌شود و فکر مى‏‌کنم بین سرنوشت امریکاى لاتین و سرنوشت ایران یک نوع پیوند وجود داشته است؛ یعنى یک نوع انتقال فرهنگى شدید صورت گرفته است. باید توجه داشت که ما همچون امریکایى‏‌هاى لاتین ریشه‏‌هاى گذشته باستانى را در ذهن خود حفظ کرده‏‌ایم. ما کسانى هستیم که اندیشه‏‌هایمان در گذشته‏‌ها سیر مى‏‌کنند و هنوز با حافظ و شاهنامه و مولوى و حتى در دوران ایران باستان زندگى مى‏‌کنیم و از نمادها و نشانه‏‌هایى استفاده مى‏‌کنیم که این نمادها و نشانه‏‌ها ارتباط صرفاً نمادین با ما دارند چون بى‏‌شک ارتباط با ایرانیانى که در آن زمان زندگى مى‏‌کرده‏‌اند صرفاً یک ارتباط نمادین است زیرا آن‏قدر نسل‏‌ها و افراد و جمعیت‏‌ها تغییر یافته‏‌اند که مسلماً ما دیگر رابطه بیولوژیک گویایى با آن‏‌ها نداریم. اما یک ارتباط نمادین داریم و این ارتباط به انباشت فرهنگى درازمدتى منجر مى‏‌شود که فضایى جادویى ایجاد مى‏‌کند – یک فضاى خلسه و یک فضاى متافیزیکى – به‏‌صورتى که ما درعین‏‌حال مثل انسان‏‌هاى چند هزار سال پیش و مثل انسان‏‌هاى مدرن فکر مى‏‌کنیم و از این لحاظ به ساکنان امریکاى لاتین شباهت داریم و احساس نزدیکى مى‏‌کنیم چون آن‏‌ها نیز در چنین فضاى جادویى زندگى مى‏‌کنند. آن‏‌ها درعین‏‌حال که فرزندان کسانى هستند که آزتک‏‌ها و … را قربانى قتل‏‌عام کردند. آزتک‏‌ها، مایاها، و اینکاها که با سرخپوست‏‌ها آمیزش پیدا کردند و تأثیر این آمیزش را هنوز در خون خود احساس مى‏‌کنند و حضور آن فرهنگ باستانى را در خود مى‏‌بینند و هنوز به نوعى خودشان را فرزندان آن سرخپوستان مى‏‌دانند. درنتیجه مى‏‌توان گفت که به گونه‏‌اى شگفت‏‌انگیز آن اسطوره‏‌ها و باورهاى باستانى به‏ صورتى منتقل و وارد فرهنگ این‏‌ها شده و ایجاد آمیزش (متى‏ساژ) فرهنگى کرده است. به علاوه باید توجه داشت، در امریکاى لاتین مثل ایران، ما در طول تاریخ شاهد ورود فرهنگ‏‌هایى دیگر هم بوده‏‌ایم. همان‏طور که ما در ایران مثلاً فرهنگ ترک را داریم که وارد شده است – فرهنگ مغول، فرهنگ عربى، فرهنگ هندى هم همین‏‌طور – در امریکاى لاتین فرهنگ سیاه، فرهنگ پرتغالى، فرهنگ اسپانیایى، فرهنگ امریکاى شمالى و … را مى‏‌بینیم که وارد شده‏‌اند و ایجاد آمیزه‏‌هاى جادویى کرده‏‌اند. این همان چیزى است که ما به آن یک حالت متافیزیک مى‏‌گوییم؛ حالتى که ناشى از انباشت عظیم فرهنگى از عناصرى است که روى هم اثر کیمیایى دارند.

روزنامه همشهرى ش ۲۴۰۲، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۰.