زبان به مثابه ظرف اصلی انباشت و پردازش اندیشه، ظرف اساسی حافظه نیز به حساب می آید و حافظه خود محور اساسی شکل گیری هویت است. جهان امروز در حرکتی دو گانه و متضاد از یک سو هویت های جمعی را در هم شکسته و با محوریت بخشیدن به یک «سوژه» یا «فردیت» مفروض و دست نایافتنی و اسطوره ای، تنها با ایجاد تصوری از دسترسی به آن ، تنش های فردی و جمعی را در جهت خاصی به سوی اقتصاد کالا های هویتی سوق می دهد؛ اما از سوی دیگر به شکلی کاملا متضاد، شرایط فرد بودگی را به دلیل اضطراب و هراسی که به شکنندگی موقعیت فردی در جامعه جدید وجود دارد و نبود چشم اندازی واقعا مدنی برای حمایت از فرد(با تضعیف ایده دولت رفاه) از میان برده و به جماعت گرایی های گوناگون و از جمله به جستجو برای هویت های اجتماعی دامن می زند.
در این میان، سازوکار زبان یکی از معدود ابزارهای باقی مانده برای ایجاد هویت است. زبان عامل ارتباطی است که می تواند دو یا چند هویت را به یکدیگر متصل کند ولو اینکه این اتصال شکل مجازی داشته باشد و از خلال شبکه ای الکترونیک انجام بگیرد. اما زبان در عین حال تنها امکان جاری شدن یک اندیشه در اندیشه ای دیگر است، پیوند خوردن میان آنها و سازمان یافتگی شان به صورت یک کنش کالبدی – اجتماعی. از این رو امروز تقریبا هیچ استراتژی هویتی را نمی توان در نظر گرفت که از خلال یک استراتژی زبان شناختی عبور نکند.
درباره حافظه جمعی بسیار گفته شده است و از جمله در رابطه این حافظه با فرایند ملت سازی و دولت سازی که فرایند شکل دادن به یک احساس تعلق ملی است، بر این نکته تاکید شده که فرایند شکل دادن به ذهنیت های محدود جماعتی برای ایجاد یک هویت ملی، لزوما نیاز به اتکا و بهره بردن از اسطوره های ریشه دار در هر سرزمینی دارد. اما این اسطوره ها خود در قالب های زبانی ذخیره شده اند و هر اندازه دسترسی به این قالب ها مشکل تر باشد، دست رسی به آن هویت ها نیز دچار اختلال و مشکل بیشتری می شود.
ضعف زبان میانجی در یک سیستم ملی، آن هم سیستمی که خود متشکل از چندین زبان قومی و همچنین لهجه های بسیار زیاد محلی باشد، ضربه مستقیمی به حافظه تاریخی می زند، زیرا امکان ایجاد قالب های ساختار دهنده به حافظه یا به عبارت دیگر «مکان های مشترک حافظه» را به حداقل ممکن می رساند. در این میان شاید گفته شود که مکان های حافظه می توانند در قالب های چند زبانی به وجود آمده و تقویت شوند و در این صورت اشتراک ریشه ها بتواند همچنان حفظ شود؛ هر چند این گفته به خودی خود نادرست نیست اما باید گفت که به همان میزان که از اشتراک و وحدت زبانی فاصله بگیریم از وحدت مکان های حافظه نیز بیرون آمده و این وحدت شکل مبهم تر و غیر موثرتری به خود می گیرد. مثال روشنی در این مورد در پیش روی ما است: زبان های هندواروپایی یعنی زبان هایی که بیش از سه هزار سال پیش از شمال هند و از یک زبان مادر (سانسکریت) آغاز شدند در طول چند هزار سال مسیری طولانی را طی کردند و به صدها زبان دیگر با این ریشه واحد حیات دادند ( از جمله تمام زبان های ایرانی، زبان های اروپایی و غیره). با این وجود هویت های ملی ناشی از این زبان واحد در سطح هر یک از زبان های نهایی شکل گرفت و نه در سطح زبان مادر یا خانواده های زبانی و می دانیم که حتی امروز یکی از بزرگترین مشکلات اروپا برای ایجاد هویت «اروپایی» نبود زبان واحد است در حالی که زبان های اروپایی تقریبا همگی دارای ریشه واحد هندو اروپایی هستند.
اگر از این موضوع به مورد خود در ایران برسیم، نقش زبان فارسی برای ایجاد و تداوم بخشیدن به حافظه جمعی و بیش از همه اینها برای ایجاد یک «مکان حافظه» نقشی برجسته است که باید دائما مورد تاکید قرار بگیرد. در این باره پیش از این نیز سخن گفته ایم و در بازتاب هایی گروهی از طرفداران تکثر زبانی در ایران از خانواده زبان های ایرانی و یا از زبان های ایرانی به مثابه محوری برای ساختن هویت ملی دفاع کرده اند. در این باره و بدون آنکه از موضوع محوری بحث خود یعنی زبان به مثابه مکان حافظه جمعی خارج شویم باید بگوئیم که اولا ما در ایران بیشتر از آنکه بتوانیم از خانواده زبان های ایرانی صحبت کنیم باید از مجموعه زبان های ایران سخن به میان آوریم، مجموعه ای که لزوما از یک خانواده زبانی نیستند؛ چنانکه ما در ایران قرن هاست زبان های ترکی آذری، ترکمنی، عربی، ارمنی، آرامی، و … را داریم که جزو زبان های هندو اروپایی نیستند. اما سوای این بحث که بحثی زبان شناختی و خارج از حیطه بحث ما است، مسئله زبان به مثابه مکان حافظه بیشتر از آنکه به خود زبان در هویت زبان شناختی اش بازگردد به پتانسیل های معنا شناختی ای باز می گردد که آن زبان در طول حیات خود درون خویش و به گرد خویش آفریده است و می تواند به ساختن یک ملت و یک هویت ملی در ساختارهای اتوپیایی گذشته و آینده آن یاری رساند و این دقیقا همان چیزی است که منظور نظر ما از زبان فارسی است و به باور ما این دقیقا همان چیزی است که بسیاری از حاکمان ایران در نسل های پی در پی برغم زبان قومی و هویت شخصی خود به خوبی آن را در ذهن داشته اند و از آن به مثابه ابزاری برای ایجاد حافظه جمعی استفاده کرده اند. شعر و نثر فارسی و حتی سنت شفاهی دینی و پهلوانی فارسی، با مکان ها و زمان های خود که در دو چرخه شمسی و قمری درون یکدیگر تداخلی کاملا کارا دارند( و از خلال مناسک ملی و دینی ، حافظه زبانی را در کنش ها و اشیاء تکرار می کنند) و سبب می شوند که زبان به اوج قدرتی برسد که بتوان از آن انتظار ایجاد مکان حافظه را داشت.
و سرانجام پرسشی مطرح می شود که پاسخ به آن فرصتی جداگانه می طلبد اما در اینجا صرفا اشاره ای به آن می کنیم: زبان های قومی و محلی در این میان چه خواهند شد و آیا فرایند ایجاد حافظه جمعی از خلال تقویت زبان میانجی محوری به معنای یک فرایند «زبان کشی» (glottocide) و در نهایت فرهنگ کشی نخواهد بود؟ پاسخ به این پرسش را نمی توان به سادگی داد. واقعیت آن است که «در جهان بودن» و «موقعیت جهانی» به گونه ای که هر مجموعه ملی یا فرهنگی طالب آن است، نیاز به گروهی از الزامات و پذیرش گروهی از شرایط دارد که یکی از آنها از جمله همین کم رنگ شدن نسبی زبان های قومی- محلی در برخی از موارد به سود یک زبان محوری مرکزی است، بدون آنکه معنای این حرف از میان رفتن و یا حتی حاشیه ای شدن فرهنگ های غیر مرکزی باشد؛ همانگونه که بخشی از این شرایط نیز شامل کنار رفتن زبان ملی به سود زبان بین المللی هر دوره ای است که برای مثال امروز انگلیسی است اما چند قرن پیش لاتین و پیش از آن عربی بود. اینکه امروز از نوشتن به زبان انگلیسی در کنار زبان فارسی دفاع کنیم، به معنای آن نیست که زبان فارسی را نادیده گرفته یا آن را کنار گذاشته این، همانگونه که نوشتن به فارسی به معنی طرد زبان های قومی- محلی نیست. آنچه اهمیت دارد این است که همواره گروه هایی باشند که به هر یک از این زبان ها آنقدر بها بدهند که تعداد نویسندگان و خوانندگان و شنوندگان و گویندگانشان را افزایش داده و خلاقیت های اندیشه و هنر را در عرصه آنها گسترش دهند. بدین ترتیب می توان انتظار داشت که مکان های حافظه جدیدی نیز شکل بگیرد که بنا بر یک استراتژی عمومی فرهنگی – سیاسی تعیین خواهد شد. اما امروز تمایل به حفظ و تقویت زبان فارسی، تمایلی است بسیار فراتر از یک تمایل «قومی و خود محورانه» زیرا اصولا چنین قومیت و چنین خود محوریتی وجود خارجی ندارد. بخش بزرگی از نویسندگان و سخنگویان فارسی زبان که تاثیر آنها در تداوم حیات زبان فارسی امروز همچون گذشته اساسی و حیاتی است، کسانی هستند از زبان و فرهنگی دیگر که در پروژه ایران به مثابه یک حیات سیاسی – فرهنگی شرکت داشته و دارند و برای این کار کاملا بدین مسئله واقفند که دفاع آنها از این زبان از خلال آفرینش و خلاقیتشان در آن به معنای، پایه گذاری مکان حافظه ای است که همه ایرانیان با تمام زبان ها و فرهنگ هایشان امروز و در آینده از آن سود خواهند برد.
این یادداشت در روز ۲۱ بهمن ۱۳۸۷ در خبرآنلاین نیز منتشر شده است.