ادگار موردن ترجمه ناصر فکوهی
ضرورت بیاعتمادی بیشتر نسبت به کارشناسان
«متاسفانه به نظر میرسد رهبران ما کاملا نسبت به مشکلات کنونی ناتوان باشند: امروز آنها قادر نیستند که راهحلی مناسب برای رودررو شدن با شرایط موجود ارائه کنند و به همین دلیل نیز از آنکه راهحلهایی مشخص و در حد مسائل، پیشنهاد کنند، ناتوان هستند. همهچیز گویای آن است که یک اقلیت (الیگارشی) سودجو و صرفا در دغدغه آینده کوتاهمدت خویش همهچیز را در دست گرفته باشد» (مانیفست روزولت، ۲۰.۲).
«تشخیص درست» نیازمند آن است که دادهها و آگاهیهای در دسترس ما، در قالب اندیشهیی توانا بتوانند گرد هم آمده و سازمان بیابند، اطلاعاتی که امروز پاره پاره شده و پراکندهاند.
چنین اندیشهیی باید نسبت به این امر آگاه باشد که به قول دکارت مهمترین اشتباه در آن است که آن را به مثابه یک اشتباه درک نکرده و بدینترتیب دچار دستکم گرفتن این امر شویم. چنین اندیشهیی باید نسبت به خطر دستکم گرفتن توهم ِ توهم داشتن آگاه باشد. فراموش نکنیم که همین اشتباهات و توهمات بودند که مسوولان سیاسی و نظامی فرانسه را به سوی فاجعه ۱۹۴۰ [اشغال کشور به وسیله آلمان هیتلری] هدایت کردند؛ همین اشتباهات و توهمات بودند که سبب شدند استالین به هیتلر اعتماد کند و به او امکان دهد که تا حد نابودی شوروی پیش رود.
تمام گذشتههای ما، حتی گذشتههای نزدیک به ما، آکنده از این اشتباهات و توهمات هستند: توهم پیشرفت بیوقفه جامعه صنعتی، توهم ناممکن بودن بروز بحرانهای اقتصادی، توهمهای [استالینیستی در] شوروی و مائویستی [در چین] و امروز، هنوز هم توهم خروج از بحران از خلال اقتصاد نولیبرالی که خود این بحران را به وجود آورده است و افزون بر این، ما هنوز با این توهم نیز روبهروییم که تنها راهحل را باید در جایی در میانه راه، در میان دو اشتباه جستوجو کرد، اشتباه در آنکه تصور میکنیم سختگیری اقتصادی راهحل بحران و اشتباه در اینکه تصور میکنیم رشد اقتصادی راهحلی برای خروج از سختگیری است.
و اشتباهات کورکورانه ما صرفا در نگرش نسبت به وقایع نیستند، بلکه به نگرش یک جانبه و تقلیلدهنده ما مربوط میشود که میخواهیم همیشه در واقعیت تنها یک چیز، یکی از ابعاد آن را ببینیم، در حالی که واقعیت همواره در آن واحد یگانه و چندگانه، یعنی امری پیچیده است.
جای تاسف دارد. نظام آموزشی ما که چنین گسترهیی از دانشها را عرضه میکند، جایی در خود برای تدریس مسائل اساسی یعنی خطر احتمال اشتباهات و توهمات باقی نمیگذارد و به هیچ عنوان به مخاطبان خود آموزش نمیدهد که چگونه شرایط یک شناخت دقیق را فراهم کنند، یعنی شناختی که به ما قدرت دهد با واقعیت در پیچیدگیاش روبهرو شویم.
دستگاهی که وظیفه خود را عرضه شناخت به ما میداند، قادر نیست به ما توانایی پیوند دادن این آگاهیها را بدهد و به همین دلیل نیز روحیه آدمها را به سوی کج دیدن و حتی کوراندیشی هدایت میکند و این امری متناقضنماست که ما در آن واحد هم شاهد پراکندگی و پاره پاره شدن آگاهیها بدون پیوندی میان آنها هستیم و هم این امر سبب آن میشود که نوعی جزم گرایی ناآگاهانه در نزد کارشناسان و متخصصان ما به وجود بیاید که ادعا دارند میتوانند دید روشنی از مسائل به مسوولان سیاسی و اجتماعی ما بدهند.
اما مساله حتی از این نیز حادتر است: این ناآگاهی [متخصصان] خود قادر نیست که خلأ هولناک ناشی از اندیشه سیاسی را درک کند و این امر نه فقط در همه احزاب ما در فرانسه، بلکه اروپا و در جهان وجود دارد.
برای نمونه، ما شاهد آن بودیم که در کشورهای خاورمیانه، «بهار عربی» و در اروپا از جمله در اسپانیا و ایالات متحده، جوانان با مطالباتی درست و شرافتمندانه برای برخورداری از جایگاهی درخور در جامعه خویش، برای آزادی و همبستگی اجتماعی به میدان آمدند، اما انرژی اجتماعی آنها به وسیله نسلهای قدیمیتری که افرادی مهار شده و تسلیم هستند، به هدر رفت؛ ما شاهد بودیم که انرژی این جوانان با هوشمندی بالای استفاده از یک استراتژی صلحجویانه، قادر شد دیکتاتوریها را فرو بکشد. اما این را نیز شاهد بودیم که به دلیل نبود احزابی که بتوانند مطالبات آنها را در مجرایی اجتماعی هدایت کنند و برای آنها فرمول، خط مشی، راه، و هدفی تعیین کنند، دچار تفرقه و تشتت شدند و به همین دلیل نیز همه جا شاهد آن نیز شدیم که پس از پیروزیهای دموکراتیک، بازگشت به موقعیتهای پیشین از راه برسد. این مشکل، مشکلی عمومی است. چپ، قادر نیست از منابع آنارشیستی، سوسیالیستی و کمونیستی خود، اندیشهیی برای پاسخ دادن به شرایط کنونی و تحول جهانی شدن بدهد. چپ، ناتوان است که منابع زیست محیطی ضروری برای نجات کره زمین را در برنامههای خود بگنجاند. پیشرفت خزنده یک جریان ویشیستی [ از ویشیسم، جریان سیاسی فرانسوی طرفدار فاشیسم هیتلری در زمان جنگ جهانی دوم پس از اشغال فرانسه ] که اینبار هیچ اشغال بیگانهیی آن را تحمیل نکرده است، نتیجهیی جز عقبگرد اقشار جمهوریخواه چپ ندارد و این نیز حاصلی جز آنکه جریان ارتجاعی فرانسه دست پیش را بگیرند.
رییسجمهوری کنونی ما که از جناح چپ آمده است، نه میتواند در توهمات چپ قدیمی فرانسه بیفتد و نه آنکه کاملا آرمانهای چپ را به کنار گذارد و خود را به سوی یک میانه روی راست بکشاند. او محکوم است که شعار «به پیش» سردهد. اما عملی کردن این شعار، نیاز به اصلاح عمیقی در نگرش نسبت به مسائل، یعنی نسبت به ساختار اندیشه دارد. این امر نیازمند آن است که ابتدا یک تشخیص دقیق از مشکلات صورت بگیرد و سپس یک خط مشی، مسیر، هدف مشخص مطرح شود که نیازمند گردهم آوردن و هماهنگ و همراه کردن اصلاحات بزرگی است که یک راه جدید را بگشایند.
من در دو کتاب خود یعنی در «راه»( La Voie) و در «جاده امید» (Le Chemin de l›espérance) که با همکاری استفن هسل (Stéphane Hessel) نوشتم (Fayard, 2011) تلاش کردهام این راه را نشان دهم.
و در اینجا صرفا تمایل دارم بر این نکته تاکید کنم که ما شدیدا نیاز به اصلاح در نظام آموزش خود داریم. استخدام شش هزار دانشگاهی جدید باید به ما امکان دهد اساتیدی از گونه جدید تربیت کنیم، اساتیدی که قادر باشند با مسائل اساسی و جهانی نادیده انگاشته شده در نظام آموزش ما، رودررو شوند: مسائل مربوط به شناخت، هویت و شرایط بشری، هستی جدید سیارهیی، درک موجود انسانی، توانایی رودررو شدن و مدیریت تنشها و برخوردهای ناشی از تردیدها و مسائل اخلاقی.
ما درون تمدنی قرار گرفتهایم که در آن همبستگیهای باستانی اضمحلال یافتهاند، که منطق خود محوربینانه به صورت مبالغه آمیزی در آن رشد کرده است و برعکس منطق «ما» به شکل مبالغه آمیزی تقلیل یافته است. به همین دلیل نیز، در کنار نظام آموزش، ما نیازمند آن هستیم که یک سیاست گسترده همبستگی اجتماعی توسعه یابد، سیاستی شامل گسترش خدمات مدنی به وسیله جوانان، چه پسر و چه دختر، ایجاد خانههای همبستگی برای یاری دادن و نجات کسانی که گرفتار نومیدی و تنهایی شدهاند. بدینترتیب ما میتوانیم ببینیم که یکی از ضروریترین سیاستها امروز در آن است که به صورت همزمان دست به توسعه اموری بزنیم که اندیشههای دو تا نگر آنها را سازش ناپذیر میدانند: خود مختاری فردی و جای گرفتن در جامعه.
در نتیجه ما متوجه خواهیم شد که اصلاح شناخت و اندیشه قدم ضروری اول، اما نه قدمی کافی، برای هرگونه نوزایی و نوسازی سیاسی است. و این امر در هر راهی که برای رودررو شدن با مسائل حیاتی هولناک دوران خود پیش بگیریم صادق است. به این ترتیب میتوانیم ببینیم که ما از همین امروز قادریم اصلاحات در حوزه آموزش از طریق وارد کردن مسائل اساسی و حیاتی برای همه اعضای جامعه به مثابه فرد، شهروند و انسان، آغاز کنیم.
بیان نامه گروه بزرگی از نویسندگان، فیلسوفان و متفکران، از جمله مورن، برای ارائه راهحلهایی مشخص و کاربردی در راه مقابله با موقعیت بحرانی کنونی در جهان معاصرد.
منبع: لوموند اول ژانویه ۲۰۱۳
بیاننامه «روزولت ۲۰۱۲» : اعلام وضع اضطراری و بازسازی امید
این بیاننامه پیش از انتخابات سال گذشته در فرانسه (۲۰۱۲) به امضای گروه بزرگی از روشنفکران، دانشگاهیان، نویسندگان، فیلسوفان و شهروندان این کشور و سایر کشورهای جهان رسید و بر اساس آن، ۱۵ برنامه ضروری به تصویب رسیدند که اجرای آنها از دولت آینده این کشور خواسته شود. این اقدامات هنوز به وسیله دولت فرانسه به اجرا درنیامدهاند اما گروه تشکیل شده به فعالیت خود به صورت قدرتمند در سطح این کشور و در سطح جهان برای مبارزه با بحرانهای اجتماعی و احتمال سقوط کامل اقتصادی ادامه میدهد. برای اطلاع بیشتر از اقدامات پیشنهادی که از سه خط مشی اساسی یعنی تقویت دولتها در جهت حمایت ازمردم و نه از سرمایهداری مالی، بازسازی نظام اجتماعی و مبارزه با بیکاری و حاشیهیی شدن اقشار جامعه و سرانجام، ساختن یک اروپای دموکراتیک مطرح شدهاند، خوانندگان میتوانند به سایت چند زبانه این مجمع که در انتهای مطلب ذکر شده، رجوع کنند.
ما دیگر نمیتوانیم سکوت کنیم. دیگر نمیتوانیم بیعمل باقی بمانیم. امروز علیه سرنوشتی تحمیل شده که در انتظار انسان است، امید سر به شورش برداشته است. بحران اجتماعی، بحران مالی، بحران زیست محیطی، بحران دموکراتیک و… در همه این عرصهها جوامع ما در حال نزدیک شدن به نقطه گسست، به نقطهیی بازگشتناپذیر هستند. پس از سی سال سیاست اقتصادی بیضابطه (laissez-faire)، پس از ۵ سال بحران مالی، امروز ما به نقطهیی تعیینکننده رسیدهایم. همانگونه که استفن هسل (Stéphane Hessel) و ادگار مورن (Edgard Morin) مینویسند: «امروز جوامع ما باید دست به انتخابی بزنند؛ انتخابی میان تغییر بنیادین یا نابود شدن» (۱) . در همه زمینهها (فرصتهای شغلی، محیط زیست، آموزش، فرهنگ، مسکن، بهداشت، روابط شمال- جنوب و…) بسیاری از انجمنها، نمایندگان و شهروندان از هماکنون در حال نشان دادن واکنشهایی با قدرت و هوشمندی هستند. و اگر ما دست به تشکیل مجمع جدیدی میزنیم، به دلیل آن است که گمان داریم باید به صورت اضطراری وارد عمل شد تا از یک فروپاشی اقتصادی جلوگیری کرد. این فروپاشی میتواند به موقعیتی از هرج و مرج منجر شود که هرگونه عملی در سایر زمینهها را محکوم به فنا خواهد کرد. میشل روکار (Michel Rocard) در سال ۲۰۰۷ میگفت: «سرمایه داری در حال تجربه کردن بحرانی است که برای بشریت به مثابه یک خودکشی است» (۲) ؛ امروز پنج سال از این گفته میگذرد و هیچ چیز تغییر نکرده است. و بهتر است بگوییم همه چیز بدتر شده است! رهبران ما امروز به جای آنکه به ریشههای بحران یورش برند، به جای آنکه به صورتی ریشهیی یک نظام اقتصادی را که همه در سال ۲۰۰۸ پذیرفته بودند که باید زیر و رویش کرد، عوض کنند، همچنان مشغول گریز به جلو هستند و برای این کار، جامعه را به گونهیی «سرم» بستهاند که حاصل زیر بار قرض بردن [سرمایههای ] خصوصی و دولتی بوده است (۳) . اما تا کجا میتوان به این گریز به جلو ادامه داد؟ رییس بانک انگلستان اعلام میکند: «بحران بعدی میتواند حتی از بحران دهه ۱۹۳۰ نیز شدیدتر باشد» (۴) ؛ اولیویه بلانشار (Olivier Blanchard) ریاست اقتصادی صندوق بینالمللی پول اعلام میکند: «بسیار محتمل است که شرایط، بسیار بدتر از چیزی شود که ما در سال ۲۰۰۸ شاهدش بودهایم»(۵). متاسفانه به نظر میرسد که رهبران ما کاملا پشت مسائل درماندهاند: آنها حتی پیش از این نیز از پیشبینی بروز بحران اعطای وامهای درجه دو (subprimes) ناتوان بودند، اما امروز از ارائه تشخیصی درست برای موقعیت ناتوانند و دقیقا به همین دلیل نیز نمیتوانند راهحلهای مشخص برای بیرون آمدن از آن پیش نهند که در حد این مشکلات باشند. همه چیز گویای آن است که ظاهرا یک اقلیت سودجو و در پی صرفا آینده کوتاه مدت خود، همه چیز را در دست گرفته است. آیا ما نخستین نسلی خواهیم بود که نه فقط باید از پیشرفت اجتماعی صرف نظر کنیم بلکه بدون آنکه واکنشی نشان دهیم، به سوی یک «خودکشی» جمعی پیش رویم؟ نه، نه و باز هم نه. هزاران بار، نه. ما میخواهیم زندگی را انتخاب کنیم. به همین دلیل است که با وجود تفاوتی که پیشینه ما با یکدیگر دارد و تفاوتی که در نسلهای میان ما وجود دارد، ما امروز بر آن هستیم به گرد هم بیاییم و در چارچوب مجمع «روزولت ۲۰۱۲» دست به اقدامی بزنیم.
همچون روزولت در سال ۱۹۳۳
هنگامی که روزولت به قدرت رسید، وی جانشین هوور (Hoover) میشد که به او لقب «بیعمل» (Do Nothing) (کسی که دایم حرف میزند و لی کاری انجام نمیدهد) داده بودند. در آن هنگام امریکاییها وضعیت نابسامانی داشتند: « ۱۴ میلیون نفر بیکار، تولید صنعتی که در حد ۴۵ درصد در طول سه سال کاهش یافته بود، آمریکا در حال رسیدن به قعر درهیی مرگبار بود… روزولت بلافاصله و با قاطعیتی وارد عمل شد که اعتماد را بازگرداند. فعالیتهیی قانونگذاری عظیمی به انجام رسید: در طول سه ماه، روزولت اصلاحاتی را به تصویب رساند که هوور برای انجام آنها ۴ سال وقت گذاشته بود (۶) . فرآیند قانونگذاری از سرعتی باورنکردنی برخوردار بود: برخی از قوانین در یک روز واحد، ارائه شده و به بحث گذاشته و سپس به تصویب رسیده و ابلاغ میشدند.»هدف روزولت آن نبود که «بازارهای مالی را آسوده خاطرکند» بلکه آن بود که آنها را مهار کند. سهامداران علیه او خشمگین شدند و با تمام نیروهای خود علیه قانونی که وی مایل به تصویبش بود و بر اساس آن بانکهای سپردهگذاری از بانکهای معاملات تجاری جدا میشدند، مخالفت میکردند، همانگونه که با مالیاتگذاری او بر درآمدهای بسیار بالا یا با ایجاد یک مالیات فدرال بر سود مخالف بودند، اما وی توانست مقاومت کند و طی سه ماه ۱۵ اصلاح اساسی را به سرانجام رساند. فجایعی که هواداران اقتصاد مالی از آن دم میزدند، ایجاد نشدند و اقتصاد آمریکا با این قوانین توانست تا نیم قرن به خوبی ادامه یابد (۷) . البته جهان از سال ۱۹۳۳ تا امروز تغییرات زیادی به خود دیده است. اما اصولی که روزولت به اجرا درآورد هنوز کاملا مدرن باقی ماندهاند: گفتن حقیقت، مخاطب قرار دادن هوشمندی شهروندان و عمل کردن؛ عمل کردنی با قدرت !
الیگارشی (اقلیت گرایی) مالی یا دموکراسی همبسته؟
«با این بهانه که دموکراسی بیش از اندازه وقت گیر است در حالی که بازارهای مالی هر روز در حال رای دادن هستند و به گرد دستگاههای خودکاری سازمان یافتهاند که در هر ثانیه هزاران معامله انجام میدهند، در نهایت اصل دموکراسی به خودی خود است که زیر تهدید قرار میگیرد» (۸) «به دولتها هشدار داده میشود که یا فرمان ببرند یا جای خود را به «متخصصان» بدهند، همان چیزی که در یونان و در ایتالیا شاهدش بودیم. بدینترتیب به جای آنکه شاهد بازگشت ضروری به امر سیاسی برای ایجاد ضوابط لازم در بازارهای مالی باشیم، میبینیم که همه جا سیاستگذاریهای ریاضت کشی اقتصادی، بحران اجتماعی را تقویت میکنند و به همین ترتیب شانسهای مدیریت مسائل زیست محیطی را نیز کاهش میدهند. نتیجه، به وجود آمدن شرایط هرج و مرج اقتصادی و اجتماعی و تخریب نظامهاست که خود شرایطی متناسب برای منطقهای آمرانه از هر نوعی به شمار میآیند، همان چیزی که در سالهای دهه ۱۹۳۰ نیز شاهدش بودیم و همچون همان زمان پس از تهدید شدن دموکراسی، نوبت به زیر سوال رفتن صلح و تخریب آن میرسد.»
ما حاضر نیستیم، بپذیریم اقلیتی که ما را به چنین بحرانی کشانده است، امروز از همین بحران برای تقویت قدرت خود بهره ببرد. برای این کار ادعا کند که هیچ راهحلی جز سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی در برابر بحران وجود ندارد. هدف جمع ما ساده است: برانگیختن یک جهش جدید! اینکه حاد بودن بحران را با صدای بلند اعلام کنیم و به بحث عمومی در زمینه دموکراسی دامن بزنیم و در این راه ۱۵ اقدام اضطراری را به رییسجمهور جدید فرانسه پیشنهاد میکنیم که باید از نخستین هفتههای به دست گرفتن قدرت در ماه مه ۲۰۱۲ به اجرا گذاشته شوند.
همه ما کنشگر و همه ما مسوولیم
اگر مردم در انتظار آن مینشستند که میان سیاستمداران توافقی انجام شود، دیوار برلین هنوز پابرجا بود. در سال ۱۹۸۹، شهروندان آلمان بودند که برپا خاستند و نظام سیاسی این کشور را که ارزش انسانی را نفی میکرد از میان بردند. چند هفته پیش از سقوط دیوار برلین اسلاو هاول اعلام میکرد: «هر یک از ما میتواند جهان را تغییر دهد. هر چند هیچ یک از ما هیچ قدرتی ندارد، اما هر یک از ما میتواند جهان را تغییر دهد»در سال ۱۹۸۹، زنان و مردانی «بدون هیچ قدرتی» بودند که سیر تاریخ را تغییر دادند. ۲۰ سال پس از آن، نظام نولیبرال نیز به نوبه خود میتواند سقوط کند. شهروندان! این بر ما است که بگوییم در چه جامعه یی مایل به زندگی هستیم. در یک جامعه آکنده از بیعدالتی و هرج ومرج اجتماعی یا در جامعهیی از توازن و همزیستی انسانی؟ این بر ما است که انتخاب کنیم. بر ما است که عمل کنیم. اگر شما نیز در احساس نیاز به این جهش با ما سهیم هستید، ۱۵ پیشنهاد ما را در سایتwww. Roosvelt2012. fr تایید کنید.
ژانویه ۲۰۱۲
پینوشت ها:
Le chemin de l’espérance. Fayard octobre 2011 -1
۲ -Le Parisien 25 août 2007
۳ – L’image est de Joseph Stiglitz, Prix Nobel d’économie.
۴ – Mervyn King, Sky News, 6 octobre 2011
۵ – Blog du FMI le 21 décembre 2011
۶ – René Rémond, Histoire des Etats-Unis PUF.
۷- البته باید یادآور شد که اقدامات روزولت به خودی خود کافی نبود (بدون حمله ژاپن به پرل هاربر و اقتصاد جنگ امریکا بار یگر درون بحران اقتصادی سقوط میکرد) اما اصلاحات او در زمینه بانکی و مالیاتی به اهداف خود رسیدند.
۸- بخشی از متنی که درست پیش از گردهمایی ژانویه ۲۰۱۲ در گرونوبل به تصویب رسید.
مقاله مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه عتماد ۱۹ دی ۱۳۹۱
http://etemadnewspaper.ir/Released/91-10-19/226.htm#226383