در نظام دانشگاهی ما به امر پژوهش چندان بهایی داده نمی شود و محوریت با آموزش یک سری اطلاعات و محفوظات است که توسط استاد ارائه می شوند. آیا به زعم شما دانشگاه باید عهده دار امر پژوهش نیز باشد و یا کلاس های دانشگاه صرفا باید به آموزش توسط استاد محدود گردند؟
دانشگاه های ما بنابر تعریف واحدهای آموزشی و پژوهشی هستند بنابراین باید به سوی آن رفت که آموزش همان اندازه اهمیت داشته باشد که پژوهش با این وصف در حال حاضر با موقعیت مناسب فاصله زیادی داریم و دلایل این امر متعدد است : از بی انگیزگی دانشجویان تا عدم تعهد برخی از اساتید به کار علمی، از کاستی های سیاستگزاری در زمینه آموزش عالی تا نبود تاسیسات و ابزارهای آموزشی مناسب و غیره. بناربراین گمان می کنم برای رسیدن به آنکه دانشگاه های ما هر دو فرایند آموزشی و پژوهشی را در حد نسبتا قابل قبولی انجام دهند نیاز به برنامه ریزی های گسترده و نظارت بر اجرای آنها وجود دارد. افزون بر این باید تاکید کرد که چنین برنامه ریزی هایی بدون توجه به شایسته سالاری در انتخاب و ارتقاء اساتید و مدیران ممکن نیست.
– دانشکده های علوم انسانی و علوم اجتماعی ما چقدر همخوان و پاسخگوی نیازهای امروزین جامعه هستند؟ آیا حجم قابل توجه محافل و جلسات و کلاس هایی که در درون خود دانشگاه اما خارج از چارچوب رسمی آموزشی برگزار می شود، دال بر کمبود های آموزش رسمی دانشگاه نیست؟
بدون شک چنین است. دانشگاه ها چندان با نیازهای جامعه انطباق ندارند و نیازهای دانشجویان را نیز برآورد نمی کنند. البته باید به این نکته توجه داشت که در حال حاضر ورود دانشجویان به دانشگاه بر اساس نظام کنکور انجام می گیرد که به صورتی کاملا غیر قابل قبول توزیع رشته ها را اجرا می کند و در نتیجه اغلب دانشجویان وارد رشته هایی می شوند که نه شناختی دقیق از آنها دارند و نه علاقه ای. افزون بر این به دلایل مختلفی جامعه ما نمی توان بسیاری از نیازهایی را که ربطی به دانشگاه ندارند بر آورده کند و دانشجویان به نادرست و البته از سر ناچاری به دنبال ارضای این نیازها در دانشگاه هستند که این نیز به مثابه مشکل دیگری بروز می کند.
به نظر من برگزاری جلسات متعدد در محیط دانشگاهی در زمینه های مختلف از جمله در همان حوزه های درسی، امری مثبت است و همواره باید دامه پیدا کند اما آنچه امروز در آن با مشکل روبرو هستیم و شکل یک آسیب را دارد، نبود همسازی و هماهنگی میان این جلسات و مباحث دانشگاهی است. در حالی که در همه کشورها ما با نوعی تقسیم کار میان کلاس و محیط آزاد دانشگاهی روبرو هستیم که نه در تعارض با یکدیگر بلکه تکمیل کننده یکدیگرند. برای آنکه این امر در کشور ما نیز تحقق بیابد نیاز به آن هست که نظام های دانشگاهی فعالیت های عمومی و اجتماعی اساتید را به رسمیت بشمارند و اساتید نیز حوزه فعالیت های دیگر کنشگران اندیشه را که لزوما در چارچوب های آکادمیک انجام نمی گیرند دارای اهمیت و ارزش تلقی کنند. متاسفانه ما از چنین رویکردهایی فاصله زیادی داریم. این همان تفکر محفلی در محیط دانشگاهی، عدم پذیرش مشروعیت کنشگران علمی به وسیله یکدیگر و عدم توانایی آنها به کار با یکدیگر است که از مشخصات بارز عدم رشد علمی است.
– پیر بوردیو فعالیت ادبی را نه محصول علت های بیرونی می داند و نه محصول دلایل درونی، بلکه معتقد است دیالکتیک منش زیبایی شناسانه و ساختار میدان آن را شکل می دهد. آیا روش های سنتی در علوم اجتماعی که یا بر وجه عین گرایانه واقعیت ادبی تأکید می گذارند و یا بر وجه ذهن گرایانه آن، توانایی مطالعه عمل ادبی موافق با الگوی تلفیقی بوردیو را دارند؟
منظور از روش های سنتی را نمی توانم متوجه شوم. اصولا پرداختن به ادبیات از دیدگاه جامعه شناسی بحثی جدید است و ما روش سنتی در این زمینه نداریم. جامعه شناسی و انسان شناسی ادبیات رشته هایی بسیار متاخر هستند. که بوردیو نیز در آن وارد شده است. اما اگر منظور از روش های سنتی جامعه شناسی و انسان شناسی خارج از حوزه نظریه بوردیواست، باید تاکید کرد که چنین گرایش هایی لزوما خود را در رابطه با بوردیو تعیین نمی کنند. در این رویکردها با خوانش های بسیار متنوعی ازنشانه شناسی گرفته تا تاویلی و بازتابنده و ساختار گرا و غیره روبرو هستیم که لزوما نیازی به آن نمی بینند که رابطه خود را با نظریه بوردیویی مشخص کنند هر جند نظریه بوردیویی در حال تبدیل شدن به نظریه ای کلاسیک و پایه ای است که بزحمت می توان از کنار آن آن بی تفاوت گذشت. با این وصف، نظریه بوردیو را نمی توان یک نظریه محدود به جامعه شناسی ادبیات دانست، بلکه نظریه ای کامل است که به ادبیات هم پرداخته است.
بنابراین اگر کسی بخواهد با رویکرد بوردیو به بررسی و مطالعه ادبیات بپردازد ، نمی تواند دستگاه عمومی بوردیویی را ترک کند و از این لحاظ به نوعی نمی تواند رابطه میان ادبیات را با سایر حوزه های زیبا شناختی و سبک زندگی نادیده بگیرد. این کاری است که لزوما در جامعه شناسی ادبیات ازنگاه و به دست جامعه شناسان دیگر در این زمینه انجام نشده است.
– جامعه شناسی ادبیات در ایران چقدر توانسته است جایگاه خود را در میان علوم اجتماعی تثبیت نماید؟
وضعیت جامعه شناسی و انسان شناسی ادبیات در ایران بسیار نامناسب است بدین معنی که اگر در برخی از شاخه های دیگر علوم اجتماعی ما تا اندازه ای توانسته ایم تولید ادبیات علمی بکنیم، در این زمینه واقعا نزدیک به صفر هستیم و این در حالی است که حوزه ادبیات در کشور ما حوزه بسیار شکوفایی است. با وصف این گمان می کنم این پرسش را لازم باشد از متخصصان جامعه شناسی ادبیات بپرسید. من صرفا به عنوان کسی که از دور به این حوزه می نگرد، چندان جنب و جوش و فعالیتی در این زمینه نمی بینم.
گمان می کنم اگر قرار باشد کاری در این زمینه آغاز شود، باید از ادبیات کلاسیک شروع کرده و تا ادبیات امروزی برسد و بتواند چارچوب های تولید ادبی را روشن کند. اما برای این کار ابتدا لازم است که ما واقعا جامعه شناسان و انسان شناسان متخصص در حوزه ادبیات داشته باشیم که از این لحاظ بسیار مشکل داریم. کلاس ها و شاخه های درسی نیز در این زمینه بسیار ضعیف هستند و گمان می کنم این وضعیت در رابطه با موقعیت داستان نویسی، شعر و رمان و سایر گونه های ادبی که در ایران در طول چند دهه اخیر رشد و و بالندگی زیادی داشته اند ما با یک موقعیت کاملا نامتقارن سروکار داریم.
این گفتگو در آبان ۱۳۹۰ با مجله همشهری ماه انجام شده است.