نگاهی بر پوپولیسم و دموکراسی (بخش دوم)

نگاهی بر پوپولیسم و دموکراسی
با تأکید بر مورد آمریکای لاتین

حال اگر به پوپولیسم به معنای  جدیدتر آن بازگردیم. از قرن نوزده  می‌بینیم که در زبان اشرافیت  واژۀ «مردم» که به شکل تحقیرآمیز تری «عوام» (people / populace) نیز نامیده می‌شد، گویای نفرت اشرافیت از موقعیت جدیدی بود که به مردم ولو در قالب نمایندگی امکان می‌داد که در حوزۀ سیاسی حضورداشته باشند. در این میان پوپولیسم‌های اروپایی و آمریکایی تجربه‌هایی بسیار متفاوت را نشان می‌دادند: در روسیه (Wood, 2003:3-38) و آلمان (Fritzsche, 1990) و حتی آمریکای لاتین قرن نوزده (Sanderson, 1992:24-25) پوپولیست‌ها طرفدار واقعی مردم و بیشتر حامی شعارهای آزادیخواهانه بودند. در حالی که در اروپای میان دو جنگ پوپولیست‌ها عمدتاً ضد دموکرات هستند. این ضدیت با دموکراسی نیز اشکال مختلفی داشت از جمله اشکال توتالیتر و کاریزماتیک (لنین، هیتلر، استالین) و یا حزبی (شوروی پس از استالین …) یا اشکال نیمه‌دموکراتیک نیمه‌استبدادی (جمهوری چهارم فرانسه، آمریکای لاتین  سال‌های ۱۹۶۰) (Irvine,op.cit.). به هر رو می‌توان گفت که خصوصیت پوپولیسم در اشکال سنتی آن (منظور ما پیش از فرایند جدید جهانی شدن) بیش از آنکه در ضد دموکراتیک (به معنی ضد مردم) بودن آن باشد در ضدیتش با نهادهای بینابینی تفویض اختیار (به ویژه مجلس) بوده است. با این همه نمی‌توان انکار کرد که تلاش رهبران پوپولیست برای ایجاد رابطۀ مستقیم با مردم سبب می‌شد که هر چه بیشتر گفتمان سیاسی خود را به شکلی تقلیل دهند که برای آن‌ها قابل درک و پذیرش بوده و بنابراین خوشبینی افراطی، وعده‌های توخالی، اغراق و اراده‌گرایی را به مثابۀ ابزارهایی رایج در سخن خود در آورند و همین امر نیز اغلب سبب می‌شد که این پوپولیست‌ها پس از رسیدن به قدرت و عدم توانایی به اجرا در آوردن شعارهای خود سبب یاس عمومی و  باز شدن راه برای اشکال مختلف استبداد و یا انفعال اجتماعی شوند.

اما آنچه گفتیم با توجه به شرایط جدید جهان نیاز به بازنگری اساسی دارد. این شرایط امروز تقریباً روشن است:  ما با موقعیتی روبرو هستیم که یک قدرت بزرگ جهان را به اشغال نظامی خود در آورده است و  بر آن است که خروج از یالتا (Yalta) را که با فروپاشی شوروی پیشین عملاً به وقوع پیوست، در چارچوب  یک سیستم جدید به انجام رساند که در رأس آن آمریکا و سپس قدرت‌های دیگر بزرگ قرار داشته باشند (ولی کنترل اصلی از خلال کنترل انرژی) در دست ابر قدرت بزرگ بماند. روشن است که این وضعیت نه مورد پذیرش قدرت‌های بزرگ دیگر است که خواهان خروج از گرایش امپراتوری آمریکا و اشغال نظامی جهان هستند (که همگان باید بابت آن بهایی سخت و سنگین  به عنوان تروریسم بین المللی را بپردازند) (Harvey, 2005:183-212)  نه مورد تأیید قدرت‌هایی همچون ایران است که به حق، خواهان تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای هستند (و برای این ادعای خود دارای مشروعیتی تاریخی، سیاسی و فرهنگی و زیر ساختاری نیز دارند).

این شرایطی است که ما با آن سر وکار داریم. در این شرایط ابتدا باید توجه داشت که به دلیل روند عمومیی که فرایند جهانی‌شدن با رهبری نولیبرال‌ها (Colclough, Manor, 1993:1-25) پیش گرفته است، پوپولیسم نیز معنایی تازه به خود گرفته است: جهانی شدن در آن واحد در حال تبدیل کردن همه چیز به کالاهایی قابل ردوبدل کردن و در نتیجه با بی‌ارزش کردن همۀ ارزش‌ها و اخلاق‌های انسانی، در حال ساختاری کردن سیستم‌های اقتصادی زیرزمینی مافیایی که برده‌داری‌های جدید زنان و کودکان و رفتارهای غیر قابل باوری همچون تجارت گستردۀ اندام‌های انسانی و…،  و زیر پا گذاشتن دستاوردهای دموکراتیک به وسیله شرکت‌های فراملیتی است که ابایی از آن ندارند که کودکان و زنان را در شرایطی به مراتب بدتر از قرن نوزده در کشورهایی همچون چین به زیر فشار بگیرند تا به بالاترین سود برسند. در چنین شرایطی طبعاً هرگونه گفتمانی علیه اشغال نظامی جهان به وسیله آمریکا، علیه رفتارهای غیرانسانی و علیه هجوم به محیط زیست و خطرات آن به رغم آنکه تا چه اندازه واقع‌بینانه هست، می‌توان محبوبیت زیادی برای کسی که چنین گفتمانی را پیش می‌گیرد به همراه بیاورد. این امر سبب شده است که پوپولیسم از چندین نظر در جهان جدید تغییر کند که مهم‌ترین آن‌ها موارد زیر هستند:

نخستین تغییر مهمی که در پوپولیسم‌های جدید (از جمله در آمریکای لاتین) می‌بینیم، تغییر مخاطبان آن‌ها از سطح ملی به سطح جهانی است: دگرگونی در ساختار رسانه‌ای و اطلاعاتی در جهان و انقلاب اطلاعاتی که بیش از دو دهه از آن می‌گذرد سبب شده است که هر آنچه در یک کشور و یا حتی در یک منطقه کوچک اتفاق می‌افتد به سرعت در سراسر جهان منعکس شود.

البته این انعکاس خود از قوانین شبکه‌ای خاصی تبعیت می‌کند که هر خبر و گفتاری را به یک نسبت و به یک شکل منعکس نمی‌کنند و ملاحظات سیاسی زیادی در این زمینه دارند. با این وصف این انعکاس می‌تواند به سرعت و اغلب حتی به شدت تاثیری جهانی باقی گذارد. بدین ترتیب رابطه‌ای ارگانیک میان سه سطح جهانی، منطقه‌ای و ملی و حتی سطح کوچکتر محلی به وجود می‌آید که کنشگران سیاسی و در بسیاری موارد سایر کنشگران اجتماعی کمابیش با آن‌ها دارای تقابل و مبادله بوده و بر اساس آن‌ها عمل می‌کنند. به عنوان مثال در آمریکای لاتین عموماً مخاطبان قاره‌ای وجود دارند و هر اظهار نظری نه فقط در این یا آن کشور بلکه بر کل آمریکای مرکزی و جنوبی تأثیر می‌گذارد. کمک گرفتن سیاستمدارانی همچون چاوز (Gott, 2005:143-215)، مورالس (Di Tella, 2005:71-98) و لولا (Duquette et al., 2005:156-206) از تأثیر کاریزماتیک فیدل کاسترو، به رغم آنکه ایدئولوژی‌های سیاسی آن‌ها گاه بسیار متفاوت است، گویای اهمیتی است که گفتمان سیاسی منطقه‌ای در این پهنه دارد. همین امر را می‌توان به‌گونه‌ای دیگر در حوزۀ آسیای جنوب شرقی (کره شمالی و جنوبی، چین، فیلیپین …) و همین طور در منطقه کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه (حوزۀ اسلام) نیز مشاهده کرد (Fouscas & Manor, op.cit.). در حوزۀ اخیر وجود دولتی که عملاً خود را در بی قانونی جهانی قرار داده است و از اهدافی به روشنی شووینیستی و سرزمین‌طلبانه دفاع می‌کند و این را هر بار با رفتارهای نظامی‌گرای خود نیز نشان می‌دهد (اسرائیل) سبب حساس شدن بیشتر مردم به گفته‌ها و رفتارهای رهبران و سیاستمداران و کسب محبوبیت‌هایی است که ریشۀ آن‌ها می‌تواند در اظهارات و موضع‌گیری‌های جهانی و منطقه‌ای و نه ملی باشد.

دومین خصوصیت پوپولیسم جدید در آن است که همچون گذشته لزوماً از طریق نفی نهادها و مراحل بینابینی میان مردم و حاکمیت عمل نمی‌کند، بلکه می‌تواند رابطه‌ای کاریزماتیک، نظامی‌گرا، جماعتی، قومی، و… غیره را که در اشکال سنتی آن مشاهده کردیم، با روابط سیاسی جدید مبتنی بر حزب، نهادهای دولتی و غیره انطباق دهد. بنابراین پوپولیسم می‌تواند با دموکراسی نمایندگی سازش یافته و اشکال ترکیبی به وجود بیاورد. در این حال پوپولیسم در حالی در جهان کنونی رشد می‌کند که دولت‌های ملی و ساختارهای سیاسی مبتنی بر نمایندگی و تفویض اختیارات به سیاستمداران حرفه‌ای  بیش از دو دهه است که دچار بحران شده‌اند. مردم در کشورهای مختلف هر چه کمتر و کمتر به سیاستمدارن حرفه‌ای اعتماد می‌کنند (Boggs, 2000:166-207) و بر عکس ترجیح می‌دهند به افرادی اعتماد کنند که در زندگی خود بیشتر مشاغلی دیگر داشته و حضور آن‌ها در عرصۀ سیاست جدید باشد. این امر را حتی می‌توان در سطح جامعۀ مدنی نیز دید و مشاهده کرد که سندیکاهای کارگری (Tucker, 1996:33-70) و کارکنان نیز امروز در بسیاری از کشورهای جهان کمتر مورد اعتماد کارگران در سطح عمومی آن‌ها هستند و مزدبگیران بیشتر به انجمن‌های غیردولتی و غیرسندیکایی و اغلب حتی خود انگیخته اعتماد می‌کنند تا به احزاب مخالف و سندیکاهایی که اغلب به این یا آن حزب سیاسی نزدیک هستند، و این به رغم آن است که دولت‌ها ترجیح می‌دهند سندیکاها را به عنوان مخاطب و طرف مذاکره داشته باشند تا مردم را به‌طور عام در جماعت‌هایی خود‌انگیخته و غیر قابل‌کنترل.

بحران دولت ملی امروز به مرزهای خطرناکی نزدیک می‌شود زیرا باید هم با فشارهای داخلی ناشی از مقاومت مردمان جهان با فرایند کنونی جهانی شدن رودررو باشد و هم با فشار این فرایند از بیرون که تلاش دارد همه چیز را تنها بر اساس منافع خود تنظیم و هدایت کند. در این حالت گذاری آرام اما مطمئن و قطعی نیز به سوی از میان رفتن دولت‌های ملی در حال شکل گرفتن است (op.cit.:243-280). این گذار در آن واحد در حال تبدیل کردن آرام و تدریجی دموکراسی‌های نمایندگی به دموکراسی‌های مشارکتی و تمرکززدایی از حوزه‌های سیاسی در همۀ سطوح است. بنابراین در این شرایط روشن است که می‌توان انتظار داشت پوپولیسم نقشی بسیار فراتر و مؤثرتر از پیش در شکل‌گیری اشکال جدید داشته باشد و گفتمان پوپولیستی این بار در قالبی که در اینجا بر آن نام «مردم‌باوری» گذاشته شده است، بتواند عاملی در تشویق این گونه از دموکراسی و به موفقیت رساندن آن در برابر دموکراسی‌های نمایندگی باشد.

مشکل در واقع آن است که ما، یعنی کشورهای در حال توسعه، در شرایطی باید به دموکراسی‌های مشارکتی قدم گذاریم که هنوز فرایندهای ملت‌سازی و دولت‌سازی را در خود تکمیل نکرده‌ایم و در این شرایط همواره این خطر وجود دارد این دو فرایند وارد تضاد با یکدیگر شوند. بااین‌حال نمی‌توان به دلیل این خطر از گروهی از برنامه‌های ضروری برای نمونه تقویت نهادهای غیر متمرکز و حکومت‌های محلی (به ویژه شهرداری‌ها) پرهیز کرد. و حتی برعکس می‌توان ادعا کرد که تقویت چنین نهادهایی چنان چه با دقت و مدیریت مناسب انجام گیرد بتواند گذار به دموکراسی‌های نمایندگی سالم‌تر و  قابل اعتماد‌تری را نیز فراهم کند.
سومین موضوعی که تغییر و تحولی مشخص را در پوپولیسم‌های جدید نشان می‌دهد، گذار از سطح زبانی-گفتمانی به سطح نمادین–حرکتی (gestuel) است (Rivière, op.cit.). در این موقعیت ما شاهد آن هستیم که معانی و محتواها بیش از پیش حاشیه‌ای شده و به نسبت شکل‌ها، نمادها و حرکات به کنار می‌روند. آنچه بیش از پیش اهمیت می‌یابد یک حرکت، استفاده از این یا آن واژه، استفاده از این یا آن نماد در یک مجموعۀ نمادین مشخص است و نه چندان محتوای عمیقی که این مجموعه می‌تواند داشته باشد و نه اصولاً میزان و قابلیت واقع‌گرایی و تحقق‌پذیری در آنچه عنوان می‌شود. باید توجه داشت که در اینجا ما لزوماً با گفتمانی فرصت‌طلبانه (اپورتونیستی) سر و کار نداریم بلکه سوژۀ سیاسی می‌تواند ناخودآگاه و به طریقی حسی در رابطه‌ای که با سطوح متفاوت مخاطبی برقرار می‌کند، به سوی ارائۀ افکار و اندیشه‌ها و حرکاتی پیش رود که بیشترین محبوبیت را برای او به وجود بیاورد. پی‌آمد این امر آن هم در جهانی که به شدت رسانه‌ای شده است، در شکل گرفتن گروهی از اعمال و رفتارهای سیاسی در یک جهت یا در جهتی معکوس است که هدف آن‌ها تأثیرگذاری‌های نمادین است و لزوماً نباید در آن‌ها به دنبال معانی منطقی بود. از این دریچۀ دید، نگاه به حادثه‌ای چون یازده سپتامبر بسیار گویاست و نشان می‌دهد که هدف بسیار فراتر از آنچه موردحمله قرار گرفته، قرار دارد.

نگاهی خاص بر پوپولیسم معاصر و رابطۀ آن با دموکراسی در آمریکای لاتین

بحران جهان کنونی را می‌توان در پدیده‌هایی چون تروریسم بین‌المللی، نظامی‌گری، موقعیت‌های امپراتورگرایانۀ آمریکایی و خطرات آن برای جهان، خطر نوزایی‌های خشونت آمیز قومی، دینی، جماعتی مشاهده کرد. آلترناتیو هایی که در این موارد داده می‌شوند عموماً شامل مواردی چون گسترش دموکراسی، تعمیم حقوق بشر و جهان‌شمولی‌های فرهنگی–اخلاقی و مبارزه با پیوند خطرناک سه حوزۀ بزرگ قدرت سیاسی و اقتصادی: دولت‌های ملی، شرکت‌های چند ملیتی و اقتصاد غیر قانونی، خروج از موقعیت تک قطبی ایجاد شده با امپراتورگرایی آمریکایی و نیاز به ایجاد چندین قطب بزرگ قدرت جهانی: آمریکا، اروپا، روسیه، هندوستان و چین و چندین قطب بزرگ قدرت منطقه‌ای: ایران، اتحادیۀ کشورهای آسیایی، اتحادیۀ کشورهای آمریکای لاتین و غیره هستند. اما فراتر از این آلترناتیوهای کلی باید نگاهی به تجربۀ قرن بیستم بیاندازیم و ببینیم که چگونه می‌توان از این گفتمان کلی‌گرا به گروهی از برنامه‌های قابل تحقق در حوزۀ سیاست‌گذاری‌ها رسید.