ناصر فکوهی- استاد انسانشناسی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران- در سالهای اخیر و پس از بازنشستگی، بیش از گذشته به نقاشی پرداخته است.
چندی پیش، نزد او رفتم و در آتلیهی کوچکی که در زیرزمین آپارتمان او و همسرش قرار دارد، کارهایش را که او «تجربههایی از نقاشی» مینامد، دیدم.
فکوهی، دهها اثر دارد که اغلب آنها بر روی کاغذهای مقوایی و به سبک خود او کار شدهاند و بیشترشان را در کلاسورهای بزرگ نگاه میدارد. همچنین شمار زیادی از نقاشیها بر روی بومهای کوچک و بزرگ کشیده شدهاند.
کارهای فکوهی در دایرهی «اکسپرسیونیسم انتزاعی» میگنجند و بسیاری از آنها با تکنیک کلاژ کار شدهاند. یعنی متناسب با حس و حال نقاش، یک طرح از یک جعبه، عکسی از یک مجله، یک تکه طناب یا برگ و تکهای پلاستیک به تابلو الصاق یا چسبانده شده است.
نقاشیهای اکسپرسیونیسم انتزاعی که در اواسط قرن بیستم در آمریکا به اوج خود رسید، مشخصات و ویژگیهای خاصی دارند که آنها را از دیگر سبکهای هنری متمایز و تا اندازهای نافهمیدنی میسازند.
تأکید نقاش در این ژانر، بر احساسات و عواطف درونی و نانوشتنی خود است. او با استفاده از رنگها، خطوط و فرمهای غیررئالیستی، از نقاشی فقط واتاب شخصیاش را میطلبد. از اینرو خود را در فرم و تکنیک آزاد میبیند و متناسب با حس شخصی تکنیک روایتش بر میگزیند. در این ژانر، نقاشها از «نقاشی قطرهای» (Drip Painting) تا «رنگپاشی» (Pouring) را آزمودهاند و متناسب با نُتهای حسیشان، ساز را کوک میکنند.
از سویی دیگر نقاش اکسپرسیونیست انتزاعی، تقیدی به سایز بوم نقاشی ندارد. گاه بر سطح بوم بزرگ و گاه بر مقوایی کوچک کار میکند. هر کدام از این ابعاد، نزد او منظری از گشودگی پنجرهی حسی همان مومنتوم نقاشی است. مهم، تمرکز نقاش بر پروسهی خلق اثر است. پروسهی خلق نقاشی به اندازهی نتیجهی نهایی همیشه مهم بوده است؛ تا جاییکه گاه، حرکات و فیگورهای نقاش، حین کارهایی از این دست، بخشی از اثر هنری محسوب میشود.
آثار اکسپرسیونیسم انتزاعی معمولاً فاقد موضوعات واضح و مشخص هستند و بیشتر به فرمهای بصری پیچیده و غیرقابل شناسایی متکیاند. اگر بتوان به طور تصادفی با نقاش مواجه شد، حدس زدن موضوع غاییای که در ذهن او رقم خورده، چالش جذابی خواهد بود.
مثلاً در همین مجموعه از کارهای فکوهی که دیدهام، با توجه به خلقیات و زاویهی نگاهی که از او میشناسم، به ویژه در مورد کلاژها، حدس میزنم که آنها در چه حس و حالی میگنجند. دو تابلویی که آقای فکوهی به من هدیه داد، که عکسهایشان در ویدیوی اول پیوست همین فرسته آمده، به همین روال، نزد او با انگارههای اعتراضی و سیاسی معاصر نقش و قالب پذیرفتهاند.
فکوهی در تابلوهایش، از رنگهای تند و ترکیبات قوی و کنتراستهای شدید استفاده میکند و این تضاد، به کرات در کارهایش دیده میشود. ضمن اینکه در نگاه کلی، به نظر میرسد پالت او تا حد زیادی ثابت مانده و جاهطلبی رنگهای جدید و طُرفه را نداشته است.
آثار نقاشی فکوهی به طور واضحی در گسترهی نفوذ روانشناسی و فلسفه در هنر قرار دارند. نظریات روانشناسی، انسانشناسی و فلسفی- که گاه خود او شارح و مترجم آنها بوده و سالها تدریس کرده-، در نقاشیها به صور گوناگونِ «بیان تجربیات ناخودآگاه» درآمدهاند و ردِّ آنها را در جای جای کارها، البته گسسته و پدیدارشناسانه میتوان یافت. شاید به همین دلیل ،تأثیر فرهنگها و هنرهای غیر غربی و نشانگانی از هنرهای افریقایی، آسیایی و حتی هنرهای بومی امریکا در نقاشیها دیده میشوند.
فکوهی در کار نقاشی گویی خود را به سیالیت ذهنی فعالی سپرده تا خلاقیت و فردیت خود را به شکلی آزاد و آنارشیک ابراز کرده باشد و آثاری بسازد که به شدت شخصی و بیانگر حالات درونی اوست.
وقتی نقاشیهای او ورق میخورد، گاه میتوان در اثری به یاد «جکسون پولاک» (Jackson Pollock) یا کلاژهای همسرش «لی کرزنر» (Lee Krasner) افتاد. گاهی هم کاری، بیننده را به یاد «فرانتس کلاین» (Franz Kline) یا «ویلم دکونینگ» (Willem De Kooning) میاندازد. شاید هم بیش از دیگران، «مارک روتکو» (Mark Rothko) و کارهای بدون عنوانش («سیاه روی قرمز» و «قرمز، نارنجی، زرد» را به خاطر تداعی کنند.
در کارهای کلاژ، ترکیببندی و چیدمان عناصر بصری، در پسزمینهی رنگی، متنوع جذاب و غافلگیرکنندهاند: زنانی که لابد در زمان پاندمی کووید ماسک زدهاند، مردان و زنانی که عکسهایشان روی تابلوها آمده و هر کدام به سویی مینگرند، انسانهای افریقایی که رنگ پوستشان در امتداد طیف رنگ زمینه است یا تابلویی که با طناب دورادور پیچیده شدهاش، یک زندان سیاسی انتزاعی را تداعی میکند. همچنین، استفاده از مواد و تکههای عکس و پارچه و تراشه در کارهای دیگر، از جستجوهای نوآورانهی نقاش و آمیختگی زبانی پیچیده با نظرگاههای زایش انسانشناختی و گاه نگرههای فرگشتی گواهی دارد.
تجربههای رنگی فکوهی، «نقاشی برای نقاشی» است. در گردش کوتاهی که همان روز با هم در حوالی آبگیر ساکت «کریتی» کردیم، به او گفتم که کارکرد نقاشیهای شما، من را به یاد کار مجسمهسازی زندهیاد «نصرت کریمی»، در دوران پس از انقلاب میاندازد، که او برای دل خودش و گریز از استرسهای تحمیلی آنسالها، مجسمهها و ماسکهای مومی میساخت و به میانجی چهرههای دستسازش، خطوط درونیشدهی سالها کار و آموختگی دراماتیک را متجسم مینمود و بارور میساخت.
ناصر فکوهی، از پس سالها تحصیل و تدریس و گام زدن در دانشگاه و حوزههای روشنفکری، در سکوت و شاید انزوای خودخواستهی دوران بازنشستگی، با رنگهایش، آموزهها و گزارههایش را از تراکم واژگانی و نوشتاری به مقابل دیدگان میکشاند و از میان نقاشیهایش، انتزاعی شخصاش را هویدا میکند.
فکوهی، معلم بسیار خوبی است و شمار زیادی از فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی در دانشگاه تهران با او پایاننامهشان را گذراندهاند و کارهای مرتبط با رشتهاش بسیار است. امّا بر این باور هستم که خود واقعی او را در نقاشیهایش، بیش از انبوه کتابها و مقالات و درسنامهها و سخنرانیهایش میتوان یافت، که حتماً واجد ارزشهای درخور تأمل و بررسی اهل نقد و نظر هنرهای تجسمی است و در عین حال شاخصهای مهمی از زندگی او را روایت میکند.
۱۵ ژوییهی ۲۰۲۴
پاریس
نشانی صفحهی انستاگرام نقاشیهای ناصر فکوهی:
Https://Www.Instagram.Com/Nasser_fakouhi_paintings?Igsh=CHh1YjlkOWt1OWs5
نشانی ویدیوی نخست در یوتیوب
Https://Youtu.Be/KcYjFHvzHf8?Si=6g95u7h2BlNDNH4X
نشانی ویدیوی دوم در یوتیوب:
Https://Youtu.Be/U9WM7p4V-VE?Si=LnX61tJbKqJOq3on