نظریه های بدن/ بخش بیست و هشتم/ گذار به قرن بیستم/ با همکاری بهنام پاشایی
پیش از آغاز به دو پرسش از جلسات پیشین پاسخ میدهیم و سپس وارد متن اصلی میشویم
– پرسش: تفاوت روششناسی امیل دورکیم و ادموند هوسرل در چیست؟
پاسخ: دو گونۀ هستیشناسیِ متفاوت هستند که یکی رویکرد جامعهشناختی و دیگری رویکرد فلسفی دارد و در اصل با هم قابل جمع شدن نیستند. اگر بخواهیم رابطهای بین آنها برقرار کنیم رابطۀ کل به جز و از فلسفه به جامعهشناسی است. اغلب متفکران بزرگِ جامعهشناسی، کار خود را با فلسفه آغاز کردهاند و این تفکر فلسفی همواره در کار آنها حاضر بوده است. امّا مهم این است که افراد باید خود را بازبشناسند و جایگاه خود را تشخیص دهند یا به قول اروین گافمن، داغی که بر پیشانی آنها خورده است را بشناسند. چون به نسبتی که افراد نتوانسته باشند خود را به جامعه تثبیت کنند نمیتوانند از آن خارج شوند. برای مثال اگر کلود لوی استروس کتاب «انسانشناسی ساختاری» را در سال ۱۹۵۰ نمینوشت، نمیتوانست کتاب «گرمسیریان اندوهبار» را بنویسد. چرا که کتاب «انسانشناسی ساختاری» کاملاً با گفتمان جامعهشناختی و گفتمان کلاسیکِ آکادمیک انطباق دارد در حالی که او برای کتاب «گرمسیریان اندوهبار» پیشنهاد جایزۀ گنکور را دریافت کرده بود که نشان از اهمیت ادبی آن دارد. امّا استروس پیشنهاد این جایزه را رد کرد. وی اعتقاد داشت که در صورت پذیرفتن این جایزه، کتابِ فوق به یک کتاب در تاریخ ادبیات فرانسه تبدیل میشود در صورتی که میبایست جز تاریخ علوم اجتماعی فرانسه باشد. در واقع حوزهای که فرد را دستهبندی میکند او را تصاحب میکند. به عبارتی اگر فردی در یک حوزهای تصاحب شود نفوذ او در حوزۀ دیگر کاهش مییابد. بنابراین اساس این است که فرد بتواند در حوزۀ خود باقی بماند اما میزان آزادیها در این حوزه به نسبت قدرت و نفوذ مادی یا معنوی(اتوریتهای) که در حوزۀ اول دارد، تعریف میشود. امیل دورکیم در یک نظام جامعهشناختی قرار دارد و یک روششناسی جهت پاسخ به مسائل اجتماعی ارائه میدهد. منظور او از شیئی کردنِ سوژۀ مورد مطالعه (reification) این است که؛ در مواجهه با یک مسئلۀ اجتماعی ابتدا باید تمام پیشداوریهای اخلاقی وعاطفۀ انسانی را کنار گذاشت تا بتوان به آن پاسخ داد. برای مثال با پیشفرضِ محکوم کردن عمل خودکشی، نمیتوان به این پدیده پاسخ داد چرا که از ابتدا پاسخ را برای خود مشخص کردهایم. اما اندیشۀ هوسرل در مورد پدیدۀ اجتماعی نیست بلکه یک نظام هستیشناسی (ontology) را مطرح میکند. مسئله فیلسوفان قبل از هر چیز درک جهان است. به همین جهت است که از نظر کارل مارکس؛ فلسفه باید از درک جهان به تغییر جهان سوق پیدا کند. البته تمام مشکل سخن مارکس این است که تغییر جهان یک برنامۀ اجتماعی است و نه یک برنامۀ فلسفی. از نظر من تمام برنامۀ مارکس این بود که یک صورت اجتماعی-فلسفی طرح کند ولو با همۀ خطراتی که در آن موجود است و از دلِ آن بیرون میآید، مثل فاشیست. همین خطرات را درباره اندیشۀ افلاطون نیز شاهدیم. حاکمیت فیلسوف یک جنبۀ منفی دارد. چون میداند که از لحاظ ذهنی بالاتر از دیگران است و وقتی وارد گفتمان اجتماعی شود به ساختارهای سلسلهمراتبی دامن میزند. بنابراین وقتی از پدیدارشناسی فلسفی صحبت میکنیم بحث روش مطرح نیست و مفهوم روش در مجموع به پژوهش اجتماعی مربوط میشود. در صورتی که در حوزۀ فلسفه در داخل تامّل، تفکر و تفسیر قرار داریم و روش پدیدارشناختی به فلسفه مربوط نمیشود بلکه به جامعهشناسی مربوط است.
– پرسش: تفاوت بدن غیرمادی و بدن مادی در تفکر مرلوپونتی چیست؟
پاسخ: در اندیشۀ مرلوپونتی بدن غیرمادی در مجموعهای از روابط نامحسوس قرار دارد. روابطی که میدانیم بر اساس نشانههای بیرونی وجود دارد. برای مثال خنده و شادی یک چیز نیستند. خنده را میتوان در قالب نظام انبساط ماهیچهای صورت تعریف کرد اما شادی به این صورت قابل تعریف نیست. خنده را میتوان نشانۀ شادی دانست در صورتی که شادی نیست. بنابراین خنده را میتوان در دستهبندی مادی بدن قرار داد و شادی را در دستۀ غیرمادی. به همین ترتیب رنج و درد یکی نیستند. رنج یک پدیدۀ غیرمادی است و درد یک پدیدۀ مادی. به همین جهت است که وقتی پزشک نوع درد را میپرسد، بیمار را یاری میدهد تا بتواند درد را با نشانه و محل آن توصیف کند.
متن اصلی
متفکرانی چون میشل فوکو و جودیت باتلر، رشد روانی و جنسی را در ساحت اجتماعی و تاریخی میدانند و نه در ساحت بدنی. به عبارت دیگر هنجارمندی جنسی یک ابداع اجتماعی است و نه یک ابداع بدنی. این موضوع مطالعات بسیاری، از جمله مطالعات همجنسگرایی جانوران و رابطۀ جنسی و تولید مثل آنها، را دامن زده است. یکی از اندیشمندان متأخر در این حوزهها موریس گودولیه[۱] است که برخلاف تصور بسیار رایج دو نکته را در مورد نظامهای خویشاوندی مطرح میکند. ابتدا اینکه ازدواج مسئلهای نبوده که به امر جنسی مربوط باشد و پیش از آنکه یک رابطۀ جنسی باشد یک قرارداد اجتماعی است که به منظور تولید مثل اتفاق میافتد و نه برای لذّت جنسی. نکتۀ دیگر اینکه، از نظر گودولیه در مطالعات تطبیقی جوامع مختلف، تولید مثل در پیش از مدرنیته یک امر اجباری است، به خصوص برای زن. در حقیقت زن یا مرد فقط با تولید مثل، یعنی با تکرار خود به تحقق میرسند. این نشان میدهد که چرا مسئلۀ نازایی تبدیل به یک امر مهم میشود. از نظر گودولیه ترومای نازایی در موقعیت فرهنگی رخ میدهد و این میتواند کاملاً با مرگباور بودنِ انسان در ارتباط باشد. در واقع تولید مثل یکی از راههایی است که انسان میتواند مرگباوری و ترس از مرگ را تحمل کند و آن را به صورت متافیزیک پشت سر بگذارد، یعنی به صورت وجود یک زندگی بعد از مرگ در قالب یک نوع زندگی که شبیه به زندگی پیش از مرگ و در حقیقت ادامۀ زندگی فیزیکی در یک موقعیت متافیزیکی است. یکی از راههای عملیِ ادامۀ حیات این است که بدن بتواند پیش از زوال و تخریب خود را از طریق تولید مثل و خلاقیت زیستشناختی تکرار کند. این خلاقیت زیستشناختی میتواند به خلاقیت هنری تشبیه شود. رابطۀ هنرمند با اثر هنری شبیه رابطۀ زوج و فرزندان است. یعنی هنر میتواند استعارهای از خلاقیت زیستشناختی و تولید مثل شود و بدن اثر هنری در موقعیت بدن کودکانه و سرنوشت یک اثر هنری شبیه سرنوشت فرزند باشد. از نظر گودولیه بازتولید فرد یک اجبار در سیستمهای پیش از مدرن بوده است. نکتۀ قابل توجه این است که نظریۀ فرویدی به طریقی زیر سوال رفته و در نظریۀ جدید روانکاوی ارجاعها بیشتر به ژاک لاکان[۲] است تا به فروید. امروزه مسئلۀ انحراف جنسی در ساحت زیستی کمتر قابل دفاع است و بیشتر در زمینۀ زیستی-اجتماعی(سوسیو-بیولوژیک) و اخلاق و هنجارهای مربوط در زمینه اجتماعی برقرار است و با دقت در آن هر چه بیشتر به این نتیجه میرسیم که عمل جنسی که به دنبال بازتولید بدن نباشد عملی است که باید حذف گردد. از همینجاست که به شمار بسیار زیادی از تابوهای جنسی و اینکه چه چیزی تابوهای جنسی بوده است، میرسیم. به احتمال زیاد تابوهای جنسی به این دلیل ایجاد شدهاند تا هر نوعی از لذت جنسی که در نتیجهاش باز تولیدی نباشد به عنوان یک حوزۀ خطر و ناپاکی تلقی شود. به همین دلیل است که تابویی مثل تابوی قاعدگی یا تابوی خودارضایی یا شکل عملی که در آن تولید مثل رخ نمیدهد، روایت بسیار طولانی دارد و در آن پایههای زیستی، اجتماعی و فرهنگی موجود است. اهمیت اندیشۀ گودولیه از همین منظر است چرا که به زعم او ازدواج بخاطر لذت جنسی صورت نمیگرفت. امروزه در دنیای مدرن کمتر میتوان این موضوع را درک کرد. برای مثال در کشور ایران بسیار بدیهی بود که کسی همسرش را انتخاب نمیکرد و خانوادۀ فرد این انتخاب را انجام میداد. در بسیاری از نظامهای قبیلهای و طایفهای انتخاب همسر یک امر از پیش تعیین شده است که حتی خانواده هم آنها را انتخاب نمیکند. در واقع در این نظامها افراد برای هم انتخاب شده هستند. هیچ منطقی مبنی بر ضدّانسانی بودن این عمل نداریم و تنها در گذر زمان این دلایل به وجود آمده است. ازدواج یک قرارداد اجتماعی بود که به منظور تولید مثل و ادامۀ سیستم اجتماعی در یک خانوادۀ بزرگتر اتفاق میافتاد. در تلفیق بزرگی که پیش میآید و متفکرانی چون فوکو و باتلر دربارۀ آن میاندیشند، شاهد حرکت بزرگی از نظامهای فرهنگی به طرف نظامهای طبیعی هستیم. در واقع آن چیزی که به آن طبیعی کردن نظامهای فرهنگی گفته میشود، مواردی هستند که به صورت فرهنگی به وجود آمده و به طبیعت منتسب شدهاند، و با یک خوانش گزینشی از طبیعت به آن چیزی میرسیم که میخواهیم در طبیعت ببینیم. یعنی هم درکمان از فرهنگ و هم درکمان از طبیعت دچار یک انحراف میشود.
پانویسها : به نقل از ویکی پدیای فارسی
[۱] موریس گودولیه، (به فرانسوی: Maurice Godelier) انسانشناس نامدار فرانسوی است. گودولیه یک اقیانوسیهشناس و از جمله انسانشناسانی است که در کنار کلود مایاسو و ژان کوپنس، دنبالهرو سنت مارکسیسم در انسانشناسی فرانسه و به شدت تحت تأثیر اندیشههای ژرژ بلاندیه بودهاست.
[۲] ژاک ماری امیل لاکان (به فرانسوی: Jacques Marie Émile Lacan)؛ (۱۳ آوریل ۱۹۰۱ – ۹ سپتامبر ۱۹۸۱) روانپزشک و روانکاو برجسته فرانسوی بود که نخستین بار برای نگرهٔ «بازگشت به فروید» و نگاشتهای مشهور شد که در آن ناهشیار را همانند زبان ساختاربندی شده نامید. لاکان از تأثیرگذاران بر فلسفه در فرانسه بودهاست.
درباره تلفظ نام لاکان متاسفانه کسانی که آشنایی با تلفظ فرانسوی ندارند نام او را به صورتهای مختلف (همچون علط های دیگر تلفظی) آوردهاند و اغلب می نویسند «لکان» یا «لکن» در خاللی که تلفظ درست فرانسوی «لاکان» است برای شنیدن نام او می توانید به وبگاههای تلفظ فرانسوی مراجعه کنید از جمله در یوتیوب زیر
نظریههای بدن/ بخش بیست و هشتم/ گذار به قرن بیستم/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی/ آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی _ بهمن ماه ۱۴۰۳