نظریه های بدن (۴): نظریه های باستان (بخش چهارم)

نظریات بدن / بخش چهارم[۱]

نظریه‌های باستان

 

اما سوال این است که چه چیزی باید پاک و تطهیر شود؟ از میان بردن آلودگی، عملی نمادین برای دور کردن شیطان و برای دور کردن بدی است. به همین جهت است که در خود نظام‌های مادی ابزارهایی وجود دارد که برای از بین بردن این آمیختگی به وجود آمده‌اند. ابزارهایی که ما بعداً در سیستم یونانی به عنوان عناصر چهارگانه از آن‌ها یاد می‌کنیم؛ یعنی همان آتش، باد، خاک و آب. در واقع این‌ها عناصری هستند که به عنوان عناصر پاک کننده وارد عمل می‌شوند. وضو با آب گرفتن، که در برخی از نظام‌ها وجود دارد، در اسلام به شکل وضوی با خاک، تیمم نیز دیده می‌شود. در نظام اسلام عمل وضو گرفتن و پاک کردن، کاملا نمادین است .اما این امر با آتش و خاک نیز انجام می‌شود. نکته جالب توجه این است که تمامی این پدیده‌ها و به نوعی تمامی بدن‌ها،  بدن باد، بدن خاک، بدن آتش و بدن آب هستند. درعین حال که عناصر پاک کننده، هستند، خود نیز آلوده می‌شوند. فرایندی که این‌ها را آلوده می‌کند، همان فرایند آمیختگی است. این ایدئولوژی که بعد در یونان باستان هم یافت می‌شود به نوعی در پایه نژادپرستی نیز قرار می‌گیرد. این صرفا به ایران ربط ندارد، چون ما در ایران باستان می‌بینیم. اما حتی دقیق‌تر از ایران نیز هست و ایدئولوژی است که بلافاصله از آن به عنوان بدن‌های آلوده دیگر یاد می‌شود. این بدن یک بدن متفاوت است. تفاوتی که به عنوان تفاوت ناپاک و تفاوت شیطانی ارزیابی می‌شود. زمانی که از یک تفاوت صحبت می‌کنیم باید از یکسان‌بودگی هم صحبت کنیم که به عنوان مبنا و اصل و حقیقت تعریف می‌شود و تفاوت و آلودگی با دور شدن از این مبنا است که معنی می‌یابد. پیش‌تر ما توضیح دادیم که  تفاوتی جدی را در این زمینه در حوزه جنسی، مطرح کرده است. مرد، از جنس پاک و زن ناپاک  شمرده می‌شود و هر اندازه از مرد دور می‌شویم، میزان آلودگی و ناپاکی بیشتر می‌شود. این تقابلی روشن و ناگزیر در نظام‌های مردسالار باستانی است: زن و مرد تقابل پاکی و ناپاکی است. این آمیختگی را وقتی در حوزه بدن وارد می‌کنیم تقابل ظاهر و باطن بروز میابد. ظاهر که امری ناپاک است و باطن که پاک است. باطن که مردانه است و ظاهر که زنانه است. اهمیت زن به مثابه برونیت و مرد به عنوان درونیت، مرد متفکر در مقابل زن زیبا. این مبارزه برای پاکسازی تبدیل به یک وسواس جنون‌آمیز می‌شود. زنی که به خودی خود ناپاک است و این ناپاکی لحظاتی که از مفهومی به اسم باروری و زایش جدا می‌افتد، به بیشترین حد اعلای خود می‌رسد. اتفاقی که در موقعیت قاعدگی می‌افتد این است که دورترین موقعیت از وضعیت چرخه باروری‌ است و در بسیاری از نظام‌ها بر اساس زمان قاعدگی است که چرخه باروری تعریف می‌شود. چرا زن در این موقعیت در ایران باستان در ناپاک‌ترین حالت خود به سر می‌برد؟ باور بر این بود که میزان آلودگی و ناپاکی به قدری است که دیگر قابل پاک شدن نیست . این  یک موقعیت متناقض است چرا که به رغم اینکه زن در واقعیت عامل حیات است در تفکر باستانی بخصوص در ایران  باستان حامل حیات است و نه عامل حیات. رحم یا زهدان محلی است که نطفه ای در آن شکل می‌گیرد و این نطفه به سان دانه‌ای از خاک خارج می‌شود. عین دانه‌ای که در زمین قرار داده می‌شود و پس از خروج از زمین است که به یک گیاه بارور تبدیل می‌شود. این خروج از اسارت زمین یا به عبارتی خروج از زهدان چطورمرتبط است با مفاهیم روح و ماده و اینکه روح اسیر ماده است و ماده زندان روح است .این یک تفکر بسیار گسترده و افلاطونی است و نه تنها در نظام‌های یونانی، بلکه در نظام‌های نو‌افلاطونی هم ادامه پیدا می‌کند؛ تفکری که در آن بدن به مثابه جسم، زندان روح است . مانویان به حادترین موقعیت در این مورد رسیدند. افلاطون در رساله فدون از تعبیر بدن به عنوان زندان روح استفاده می‌کرد و درنهایت انسانی می‌تواند آرمانی باشد که این زندان را تخریب و روح را آزاد کند. چطوراین زندان از طریق ابزارهای بدنی خودش را بازسازی می‌کند. خوانش کامل. چطور زندان از طریق لذت و امیال بدنی؛ تمایل به خوردن و آسودگی و عشق بازی خود را بازسازی می‌کند و در این بازسازی سیستم روح را در اسارت نگه می‌دارد. در ایران باستان مسئله تطهیر به عنوان نجات جزئی یا کلی انسان هست و این نجات کلی زمانی متحقق می‌شود که مرگ اتفاق می‌افتد. وقتی مرگ اتفاق می‌افتد ناپاکی به اوج خود می‌رسد. هیچ هیچ چیزی در دین زرتشت اصلاح شده یا متاخر به آلودگی جسد نیست. نظام شیطانی کردن بدن نظامی است که به صورت گسترده‌ای در حدود سال‌های هزار از طریق نظام ایرانی تا حدی ولی بعداً از طریق نظام یونانی وارد ادیان ابراهیمی و بیش ازهرکجا وارد مسیحیت غربی می‌شود.

مسیح یک یهودی بین‌النهرینی است که به تدریج به یک بدن غربی آرمانی تبدیل می‌شود. این مسخ، که اتفاق می‌افتد و چشمان تیره و موهای تیره را به یک بدن سفید، چشمان آبی و موهای طلایی تبدیل می‌کند، مسخ بسیار مهمی است که در بدن اتفاق می‌افتد و یونان نقش بسیار مهمی در این امر دارد. چرا که مفهومی در یونان مطرح می‌شود که به این شدت در ایران باستان وجود نداشت و آن بدن آرمانی است. در واقع می‌توان گفت که دین زرتشت اصلاح شده در قرن سوم میلادی به شدت متاثر از نظرات افلاطون بوده است. بنابر این می‌توان فرض گرفت که شیطانی کردن بدن به شدت متاثر از نظرات یونانیان بوده است واز فتح بزرگ جهان توسط  و جهانی‌سازی باستانی آغاز و  به شدت گسترش پیدا می‌کند و تا به امروز هم ادامه دارد.

 

 

[۱]  نظریه‌های بدن/ بخش چهارم/ نظریه‌های باستانی / ۱۷ دی ۱۳۹۷ /درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی  ـ شهریور ماه