نظریه‌های بدن(۲۳): گذار به قرن بیستم

نظریه‌های بدن/ بخش بیست و سوم/ گذار به قرن بیستم با همکاری بهنام پاشایی [۱]

 

چارلز داروین[۱] یک زیست‌ شناس بود و بین سال ۱۸۰۲ تا ۱۸۸۹ زندگی می‌کرد. کتاب «منشأ انواع» و «منشأ انسان»[۲] او شاخه‌های جدید و بسیار مهم را ایجاد کرده‌اند. مفهوم بدن در نظریۀ داروین همان بدن قطعی در زمان آفرینش نیست. در واقع داروین با این دو کتاب به جنگ کلیسا  و به جنگ ایدئولوژیِ آفرینش‌‌گرایی یا ثبات‌گرایی[۳] می‌رود. این دو واژه‌ اشاره به این دارند که؛ خداوند از ابتدا شکل‌های مشخصی را آفریده و این شکل‌ها تغییر نکرده‌ و تا به امروز ادامه داشته‌اند. داروین در نظریۀ خود، یعنی تئوری‌ تحول‌گرایی یا تطور‌گرایی[۴]، نشان می‌دهد که اشکال امروزیِ موجود، شکل‎‌هایی هستند که حاصلِ خطِ سیرهای بسیار طولانی‌اند و در یک انطباق تدریجی با محیط به وجود آمده‌اند. در این دگردیسی‌ها، جهش‌های ژنتیکی یا جهش‌های تحولی اتفاق افتاده و ظاهر موجودات زنده نسبت به یکدیگر متفاوت شده است اما در نهایت همۀ آنها نتیجۀ همین تغییرها هستند. اندیشه‌ای که چندین دهه بعد دانش ژنتیک، که در زمان داروین چنین دانشی وجود نداشت، آن را نشان داد. او فرضیه‌ای را مطرح می‌کند که چند دهه بعد به اثبات می‌رسد و با این کار بسیاری از مطالعات بر روی بدن هموار می‌شود. داروین از اندیشۀ توماس مالتوس[۵] و کتاب «رسالۀ درباره اصل جمعیت» او تاثیر گرفته است. از نظر مالتوس منابع به تناسب جمعیت رشد نمی‌کنند و افزایش جمعیت سریع‌تر از رشد منابع رخ می‌دهد. سوال داروین این بود که؛ اگر این دو منطبق با هم رشد نمی‌کنند چرا در نهایت به یک نقطۀ تعادل می‌رسیم؟ امروزه پاسخ برای ما روشن است؛ گونه‌ها و اجزای آنها نمی‌توانند به یک میزان و به یک سرعت رشد کنند و با محیط سازگار شوند، بنابراین از بین می‌روند. نظریۀ داروین مسائل مختلفی را پیش کشیده است که برای نمونه می‌توان به «داروینیسم اجتماعی» (social darwinism) اشاره کرد که یکی از خطرناک‌ترین ایده‌ها درعلوم اجتماعی است. منظور از داروینیسم اجتماعی این است که؛ انسان‌ها در طبیعت با یکدیگر رقیب‌اند، آنهایی که در اجتماعِ بالاتر یا قوی‌تری هستند، باقی می‌مانند و افراد در رده‌های پایین‌تر و پست‌تر از بین می‌روند. در جامعه نیز اشکال گستردۀ داروینیسمِ اجتماعی مثل هیتلریسم و فاشیسم را داشته‌ایم که در آنها بسیاری از افراد ناتوان یا خارج از نرم‌های تعریف شده‌، از بین می‌رفتند. یهود‌ستیزی نازی هر چند بی‌ارتباط با مسیحیت نیست اما اصل آن به مسیحیت ربطی ندارد و به این امر برمی‌گردد که فرد یهودی اصلا انسان به حساب نمی‌آید. آن چیزی که منشا تهدید است نوع گستردۀ داروینیسم اجتماعی نیست چرا که در مقابل هر آنچه که از این نوع اتفاق افتاده واکنشی به وجود آمده و مانع شده است. بلکه با یک نوع جدید و خطرناک‌تری از داروینیسم اجتماعی مواجه‌ایم که در نظام‌های مختلف و از جمله در ایران وجود دارد و به آن نخبه‌گرایی[۶] گفته می‌شود. نخبه‌گرایی در حقیقت داروینیسم اجتماعی است که زیباسازی (eugenized) شده است. باید آگاه بود که چگونه در نظام‌های آموزش و پرورش از داروینیسم اجتماعی نظام‌های اروپایی، که حق ندارند بر اساس میزان و معیار هوشمندی تبعیض کلاسی را باعث شوند، فاصله گرفته و دور افتاده‌ایم بطوریکه در ایران با مواردی چون نمره و مدرک در اوج این صورتِ تبعیض قرار داریم. پیر بوردیو تا جایی پیش می‌رود که نظامی مثل دانشنامه و فرهنگِ لغت را نیز یک نظام طرد کننده می‌داند. یعنی نظامی که اساس آن بر پایۀ یک انتخاب و تمایز است. وقتی یک فرهنگ تحریر می‌شود، برای مثال فرهنگ نویسندگان ایران، کسانی که نامشان در این فرهنگ است نویسندگان ایرانی محسوب می‌شوند و کسانی که اسمی از آنها نیست در زمرۀ این نویسندگان قرار نمی‌گیرند و درعین حال اسامی افراد غیر نویسنده‌ هم  وارد این فرهنگ می‌شود. رازی که افراد دوست دارند نامشان را به صورت خطی و در پشت جلد کتاب ببینند در همین  فرایندی است که اینجا اتفاق می‌افتد؛ یعنی فرایندی که بین نویسنده بودن و نویسنده نبودن وجود دارد.

 

پانویس‌ها:

به نقل از ویکی پدیای فارسی

[۱] چارلز رابرت داروین (به انگلیسی: Charles Robert Darwin) (زاده ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ انگلستان – در گذشته ۱۹ آوریل ۱۸۸۲، انگلستان) زیست‌شناس و زمین‌شناس انگلیسی بود که بیش از هر چیز برای یافته‌هایش در زمینهٔ دانش فرگشت شناخته می‌شود. نظریه او می‌گوید همهٔ گونه‌ها دارای نسب مشترک هستند. امروزه این نظریه در میان دانشمندان پذیرفته شده است و یکی از مفاهیم بنیادی زیست‌شناسی به‌شمار می‌آید

[۲] خاستگاه گونه‌ها (به انگلیسی: On the Origin of Species) یا پیرامون آغاز گونه‌ها به وسیله انتخاب طبیعی، یا نگهداری نژادهای اصلح در تنازع بقا) مهم‌ترین اثر چارلز داروین، دانشمند و زیست‌شناس اهل بریتانیا است که در سال ۱۸۵۹ چاپ شد.

[۳] آفرینش‌گرایی یا خلقت‌گرایی (به انگلیسی: Creationism ) باوری مذهبی است که براساس آن گیتی و زندگی، توسط موجود یا موجوداتی فراطبیعی (عموماً با نام خدا) به‌وجود آمده‌اند. این باور در مقابل نتایج علمی است، که وجود زندگی و گیتی را با فرایندهای طبیعی توضیح می‌دهند و از نظر علمی در دستهٔ شبه‌علم قرار می‌گیرد.

[۴] محور اساسی تکامل‌گرایی بر این اصل استوار است که هر پدیده فرهنگی را باید حاصل زنجیره‌ای طولانی از تغییرات آن در طول یک خط زمانی و مکانی در نظر گرفت. این تغییرات به باور تطورگرایان، عمدتاً به دلیل نیاز به انطباق پدیده با محیط برای بقاء انجام می‌پذیرد و هر پدیده یا موجودی که بهتر بتواند این انطباق را انجام دهد، از شانس بقای بیشتری برخوردار خواهد بود.

[۵] توماس رابرت مالتوس (به انگلیسی: Thomas Robert Malthus) ‏ (۱۴ فوریه ۱۷۶۶ – ۲۹ دسامبر ۱۸۳۴)استاد دانشگاه و اقتصاددان انگلیسی بود که تاثیر بسیار زیادی روی جمعیت‌شناسی و اقتصاد سیاسی گذاشته‌است. مالتوس به خاطر پایه‌گذاری نظریه رانت مشهور است. البته کتاب مشهوری نیز به نام اصل جمعیت نگاشته‌است و اولین بار به این موضوع اشاره کرده‌است که افزایش جمعیت راه‌حلی برای پیشرفت نیست.

[۶] نخبه‌گرایی (Elitism) باور یا گرایشی است که بر طبق آن برخی از افراد دارای ویژگی‌های سرآمدی معینی هستند و از تخصص یا مهارت‌های ویژه‌ای چون: تبار مشخص، کیفیت یا ارزش ذاتی، هوش، ثروت، آموزش یا تجربه تخصصی بالا، یا دیگر صفات برخوردارند و بنابراین اثرگذاری یا اقتدارشان از دیگران بیشتر است.

 

[۱]  نظریه‌های بدن/ بخش بیست‌ و سوم/ گذار به قرن بیستم/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی _ مرداد ماه ۱۴۰۳