نظریه‌های بدن (بخش نوزدهم): انسان‌گرایی و روشنگری

نظریه‌های بدن/ بخش نوزدهم/ انسان‌گرایی و روشنگری / با همکاری بهنام پاشایی[۱]

در مقابل نظریۀ هابزی که به بدن سیاسی و اجتماعی و برتری مطلق آن در برابر بدن طبیعی می‌پردازد، نظریۀ روسویی قرار دارد که تقریباً چند دهه بعد از آن مطرح شده است. ژان ژاک روسو[۱] یکی از نظریه‌پردازان مهم انسان‌گرایی و روشنگری و از اصحاب دایره‌المعارف است. روسو  برخلاف اندیشۀ هابز قرارداد اجتماعی را تعریف می‌کند که مبتنی بر یک رویکرد مثبت نسبت به طبیعت و رویکردی منفی نسبت به تمدن است. هابز اساس این تمدن را در وحشت و ترسی می‌داند که امکان زیست را فراهم می‌کند در حالی که طبیعت وحشت و ترسی دارد که در آن امکان زیست وجود ندارد. اما در نظریۀ روسو موقعیت طبیعی زیستی یک موقعیت بهشتی است و به عنوان یک گذشتۀ طلایی محسوب می‌شود. انسان از نظر روسو در قالب واژۀ انسان برهنه «naked human» یعنی انسان طبیعی مطرح می‌شود. منظور از برهنگی  این است که انسان هیچ ابزاری در دست ندارد. چه ابزار افزوده‌ای به بدن جسمانی، چون لباس یا سلاح و چه ابزاری که به انسان امکانات ذهنی بالاتری را می‌دهد، مثل زبان. از نظر روسو، مثل مونتنی که پیش‌تر به او اشاره کرده‌ایم، نمونۀ باقیمانده از این انسان برهنه در مناطقی است که اروپایی‌ها به آنجا پا گذاشته و از مردمان آنجا به عنوان انسان‌های وحشی نام برده‌اند. آنچه وی در برابر واژۀ وحشی یا «savage» در زبان اروپایی می‌گذارد واژۀ «bone» است که در زبان فرانسه معنای «خوب» دارد. بعدها واژۀ «bone savage» ، که در زبان فارسی نیز به صورت «وحشیِ نیک» ترجمه شده، در ادبیات علوم انسانی و از زبان فرانسوی جا می‌افتد. یعنی انسانی که در عین برهنگی و فاقد زبان و ابزار بودن، «نیک» است چرا که از نظر روسو طبیعت نیک است در حالی که در نظریۀ هابزی طبیعت شر است و در ترس و وحشت تعریف می‌شود. نظریۀ روسوییِ طبیعت در هماهنگی و خوبی، در سازش و صلح و در چرخه‌های طبیعی و خوشبختی تعریف می‌شود. هرچند بدن برهنه ممکن است رفاه بدن متمدن را نداشته باشد، از گرسنگی، سرما و گرما رنج ببرد و تهدید شود، اما از نظر روسو بدن برهنه نسبت به بدن متمدن، بدن خوشبخت‌تری است. بدنی که ابزارهایی برای خود ساخته و خود را نسبت به این تهدیدها مصون کرده اما بدبختی‌هایی نیز برای خودش به وجود آورده است. از نظر او تمثیل سقوط یا هبوط مسیحی[۲] کاملاً قابل قبول است. یعنی انسان در گذار از طبیعت به فرهنگ دچار سقوط می‌شود که این سقوط موجب از دست رفتن خوشبختی او می‌گردد و او از موجودی که در هماهنگی با طبیعت بود به موجودی متعارض با طبیعت تبدیل می شود، بنابراین محکوم است که موقعیت برگشت‌ناپذیر را تحمل کند. روسو در ادامۀ اندیشه‌اش بر مفهوم آموزش و تربیت متمرکز می‌شود. از نظر او تربیت موقعیتی است که باید این بدن را با موقعیتی که در آن قرار گرفته، سازش دهد تا خوشبختی دستکم به صورت نسبی برای آن فراهم شود. هرچند این بدن هیچ وقت به حد غایی از هماهنگی نخواهد رسید اما فشار موقعیت و شرایط جدید خود را بهتر می‌تواند تحمل کند و میزان سنجش خوشبختی آن در سازش با بدن‌های دیگر است. بنابراین در اندیشۀ روسویی به یک نوع قانون‌گرایی(legalism) می‌رسیم که مدل مورد اشارۀ آن دولت مدرنی است که در قالب دولتِ شهری تعریف می‌شود و در آن با مدیریت رفتار انسان‌ها، بدن‌های انسانی می‌توانند به هماهنگی با یکدیگر برسند و تا حدی فشار جدایی از طبیعت را کاهش دهند. وقتی روسو مسئلۀ برابری در بین انسان‌های مختلف و رساله‌های متفاوت را مطرح می‌کند از انسان به عنوان یک موجود واحد یاد می‌کند. چیزی که در دوران مورد نظر، یعنی قرن هجدهم، قابل تصور نیست. نه تنها از این نظر که سلسله مراتب را در خود جامعه نادیده می‌گیرد، مثلاً اشرافیت را با مردم کوچه و خیابان یکی فرض می‌کند و از نوعی برابری انسان‌ها به عنوان یک موجود واحد صحبت می‌کند، بلکه از این لحاظ تامل‌پذیر است که انسان اروپایی را با انسان غیر‌اروپایی یکسان می‌داند. در دوره‌ی مذکور از تاریخ اروپا، انسان‌گرایی و روشنگری اندیشه‌هایی بسیار انقلابی‌اند در حالی‌که که در مقابل خود ایده‌ای را با این مضمون دارند؛ انسان‌ها نه در یک جامعه و نه در بین جوامع دیگر و نه در رابطه با طبیعت، به هیچ عنوان در یک سطح و برابر نیستند و بین آنها سلسله‌‌ مراتب‌های مختلفی وجود دارد که مبنای روابط بین آن‌ها است. به عبارتی هیچ چیزی منطقی‌تر از آن نیست که اشراف از افرادی که در رده‌های پایین قرار دارند و کل انسان‌ها نسبت به حیوانات برتر باشند.

همزمان با اندیشه‌های روسو، دنی دیدرو[۳] نیز یکی از نخستین کسانی است که در دوران مدرن، تجربه را در موقعیت برتری نسبت به ایده قرار می‌دهد و بر روی مفهوم تجربه تاکید می‌کند. به عبارت دیگر دیدرو معتقد است که ایده حاصل تجربه است و نه تجربه حاصل ایده. اگر این مضمون را در نسبت با مفاهیم بخش‌های قبل قرار دهیم؛ ایده پدیده‌ای است که به پدیدۀ روح و ذهن درون وصل می‌شود در حالی‌که تجربه به پدیده‌ای می‌رسد که به آن جسم، بدن یا کالبد گفته می‌شود. در حقیقت نطفۀ این فکر را می‌توان اینگونه بیان کرد؛ تجربه یعنی اینکه خیال، ایده و فکر حاصل بدن هستند و بدن برتر از مفاهیم انتزاعی مثل فکر، ایده و خیال است.  با حرکت به سمت قرن نوزده و با اندیشه‌های شوپنهاور و نیچه[۴] در نهایت به این مهم می‌رسیم که این مفاهیم انتزاعی خود بدن هستند. در اندیشۀ دیدرو مسئلۀ تجربه و نظام حسی اهمیت بیشتری دارد. در واقع تجربه چیزی است که حاصل روابط یک بدن با طبیعت یا حاصل روابط یک بدن با بدن‌های دیگر است. برای مثال مهارت حاصل مجموعه‌ای از حرکات بدنی است که از طریق حواس صورت می‌گیرد و فرد با آنها می‌تواند فعالیتی را انجام دهد. بنابراین نظام بدنمندی شکل می‌گیرد که برتر از شکل‌گیری اندیشه است. این موضوع اندیشۀ دیدرو را در مورد بدن به سیستم کارکردی آن می‌رساند. به این ترتیب هر حسی به کارکردهای خاصی دامن می‌زند که اطلاعات جهان بیرون را گردآوری می‌کند و می‌تواند به تبیین تجربه و به وجود آوردن اندیشه منجر شود. وقتی تجربه‌های صدا، بو، طعم و … به یک سیستم حسی وصل می‌شوند با هم وارد چرخه‌های میان‌کنشی می‌شوند و کارکردهای متفاوتی را ایجاد می‌کنند و در ادامه  با سیستم‌های ذهنی وارد روابط میان‌کنشی می‌شوند. در نهایت به نظر دیدرو انسان چیزی نیست جز یک بدن حساس و در حسی بودن و حساسیت است که اندیشه تعریف می‌شود.

نظریاتی مثل نظر روسو و دیدرو بسیار مدرن‌اند چرا که در دوران پسامدرن دوباره به بسیاری از آنها بازگشته‌ایم. به این ترتیب دراندیشۀ دیدرو ما با نفی پدیده‌ای به مثابه روح، ذهن و اندیشه روبرو نیستیم اما حرکت به طرف یک نوع ماده‌گرایی که ذهن و روح را در رابطه با یک سیستم حسی قرار می‌دهد و همینطور رابطه‌ای که بین سیستم حسی و هویت‌های جمعی به وجود می‌آید، آشکار است.

 

 

به نقل از ویکیپدیا

[۱] ان-ژاک روسو (به فرانسوی: Jean-Jacques Rousseau) (انگلیسی: Jean-Jacques Rousseau) (زادهٔ ۲۸ ژوئن ۱۷۱۲ – درگذشتهٔ ۲ ژوئیه ۱۷۷۸) فیلسوف، نویسنده، آهنگ‌ساز اهل جمهوری ژنو، در سدهٔ هجدهم و اوج دورهٔ روشنگری اروپا می‌زیست. اندیشه‌های او در زمینه‌های سیاسی، ادبی و تربیتی، تأثیر بزرگی بر معاصران گذاشت.

[۲] هُبوط یا سقوط انسان مفهومی در دستگاه نظری و آموزه‌های مسیحی است که می‌گوید نخستین زن و مرد در آغاز معصوم و مطیع خدا بودند، اما با نافرمانی گناهکار شدند. منظور از هُبوط رانده‌شدن انسان از باغ عدن و فرستاده‌شدن او به زمین است و ریشه در داستان آدم و حوا—دومین اسطورهٔ آفرینش در سفر پیدایش در تنخ—دارد

[۳] دُنی دیدرو (به فرانسوی: Denis Diderot)‏ (۵ اکتبر ۱۷۱۳ لانگر – ۳۱ ژوئیه ۱۷۸۴ پاریس) نویسنده و فیلسوف فرانسوی عصر روشنگری است.

[۴] آرتور شوپنهاور ( (۱۷۸۸–۱۸۶۰) فیلسوف آلمانی که یکی از بزرگ‌ترین فلاسفهٔ اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روان‌شناسی جدید است.

فریدریش ویلهلم نیچه (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche)(زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ – درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰) فیلسوف، ادیب، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه‌شناس، آهنگساز و لغت‌شناس آلمانی و استاد زبان‌های لاتین و یونانی بود که آثارش تأثیر بسیار عمیقی بر فلسفهٔ غرب و تاریخ اندیشهٔ مدرن برجای گذاشته‌است

 

[۱] نظریه‌های بدن/ بخش نوزدهم / انسان‌گرایی و روشنگری/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی _ خرداد ماه ۱۴۰۳