نظریه‌های بدن (بخش بیست و نهم): گذار به قرن بیستم / با همکاری بهنام پاشایی

 

در این بخش به بدن اجتماعی یا بدن به مثابه امر اجتماعی و امر جمعی خواهیم پرداخت و دو شاخۀ انسان‌شناسی بدن و جامعه‌شناسی بدن را مطرح خواهیم کرد که هر دو شاخه بدن را به صورت یک امر اجتماعی در نظر ‌می‌گیرند و درک می‌کنند. در انسان‌شناسی بدن از همان ساختار و الگویی تبعیت می‌شود که در کل انسان‌شناسی، یعنی الگوی چهار شاخه‌‌ای و میان‌رشته‌ای، به کار می‌رود. اما در جامعه‌شناسی بدن، مثل تمام پدیده‌های دیگر اغلب بر امر اجتماعی تاکید می‌شود. برای درک بهتر این مفهوم می‌توان به نقل قولی از پیر بوردیو با این مضمون اشاره کرد؛ «همه چیز اجتماعی است». بنابراین بدن به عنوان یک امر اجتماعی تعریف می‌شود، یعنی چیزی که در میان‌کنش‌ها وجود دارد. بدنِ «من» در رابطه‌ای است که با بدن دیگران ایجاد می‌کند و مجموع روابطی که بین بدن‌ها برقرار است هر یک از این بدن‌ها را تعریف می‌کند. به معنای دیگر، این بدن‌ها موجودیتی دارند که اگر تنها در خود آنها خلاصه شود تبدیل به یک بدن زیست‌شناختی (biological) یا بدن جانوری می‌شود. این بدنی نیست که در جامعه‌شناسی مطرح باشد مگر بدنی که دچار حادثه شده یا از ابتدا با یک حادثه به دنیا آمده یا به نوعی از نظام منحرف شده باشد. همۀ بدن‌ها یا تمام آدم‌هایی که می‌شناسیم پیش از تعریف در خود، در دیگری تعریف می‌شوند. زمانی که قصد داریم به معرفی فردی بپردازیم از پسر یا دختر بودن، مرد یا زن بودن، حدود و میزان سن، شهر محل زندگی و میزان تحصیلات او صحبت می‌کنیم در حالی که به شکل متناقضی هیچ کدام از این‌ موارد به خود فرد ربطی ندارند. موارد مطرح شده می‌تواند در مورد فرد آ یا ب صدق کند یا می‌تواند تمام افراد دارای شرایط بالا را شامل شود. اما در اندیشۀ بوردیو این شرایط هر چقدر هم متمرکز باشند در نهایت به فرد مشخصی ختم نمی‌شوند. فرد از لحاظ اجتماعی نمی‌تواند به یک فرد خالص تبدیل شود جز در موقعیت‌های بیولوژیک که در آن‌ها از منطق اجتماعی خارج می‌شویم و موقعیت‌هایی را در نظر می‌گیریم که در آن بدن به عنوان یک پدیدۀ زیست‌شناختی مطرح است و به مثابه امر اجتماعی وجود ندارد. از آنجایی که با بدنی مواجه نیستیم که از جنسیت، سن و خانوادۀ خود اطلاع داشته باشد، در ذهنیت و در میان‌کنش خود یک بدن اجتماعی است که موقعیت خود را پیدا می‌کند و امکان می‌یابد که با بدن‌های دیگر تعامل کند. اما درانسان‌شناسی الگوواره یا پارادایم متفاوت است و چهار شاخه‌ در آن وجود دارد؛ بدن زیستی، بدن پیش‌تاریخی؛ یعنی بدنی که از دوردست آمده یا دوردست را در خودش دارد، بدن زبان‌شناختی؛ یعنی بدنی که با زبان کالبدی یا زبان ملفوظ خود را بیان می‌کند، فکر می‌کند و واکنش نشان می‌دهد، و بالاخره بدن فرهنگی؛ یعنی بدنی که در خود مهارت‌های گوناگون اکتسابی را گرد آورده است. بنابراین هرگز نمی‌توانیم برخلاف الگوواره یا پارادایم اجتماعی، بدنی را تصور کنیم که با بدن دیگری یکی باشد. در اینجا هویت از طریق تفاوت تعیین می‌شود و نه از طریق شباهت. تفاوت پارادایم‌های انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی در این نکتۀ مهم قرار دارد؛ در یکی محور و اساس هویت‌یابی(identification) در تفاوت و در دیگری محور هویت‌یابی‌ بر شباهت است. چون «من» موجود واحدی هستم که هرگز وجود نداشته و بعد از «من» نیز هرگز وجود نخواهد داشت، هویت انسانی کسب می‌کنم و فرزند «من» تکرار «من» نیست و تنها یک دیگری است. دوقلوهای تک تخمکی هم دو موجود متفاوت هستند. حتی اگر از شرایط پیش از به دنیا آمدن آنها  چشم‌پوشی کنیم به محض تولد وارد دو موقعیت متفاوتِ کنشی خواهند شد. البته این دو موقعیتِ کنشی می‌توانند به صورت تصنعی یا غیرتصنعی به یکدیگر نزدیک باشند اما هرگز مثل دیگری نخواهند بود. نظام‌های حسی این دو بدن نمی‌توانند مثل یکدیگر باشند، گرما و سرما را طوری حس کنند که دیگری حس می‌کند، چرا که تجربۀ حسی است که نظام حسی را می‌سازد. کسی که درد زیادی را تحمل کرده باشد آن را مثل شخصی که اصلا درد نکشیده، حس نمی‌کند. بنابراین نظام حسی در درون یک موقعیت زیست‌شناختی ساخته می‌شود، در درون یک نظام تجربی پرورده می‌شود و این مبنای آموزش است؛ یعنی از طریق تمرین می‌توان انسان‌ها را تغییر داد. پس همواره بدن یک بدن زیست‌شناختی است و بر اساس آن تعیّن پیدا می‌کند. حتی در اندیشۀ انسان‌شناختی، زیست‌شناسی اغلب عامل اصلی در شکل دادن به عوامل دیگر است. از در تئوری و تحوّل، زیست‌شناسی بیشترین پیشینه، ظرفیت و امکان را داشته است و می‌تواند به موقعیت‌هایی بیانجامد که در اختیار ما نیست. با گسترش دانش زیستی، تصور یا توهمات موجود در مورد برتری فرهنگ نسبت به علوم زیستی یا حتی برتری نسبی فرهنگ به این علوم کاملاً تخیلی به نظر می‌رسد. در بخش‌های پیشین به چرخش بزرگ فرهنگی-زیست‌شناختی اشاره کرده‌ایم. اینکه انسان‌ها مفاهیمی را از طبیعت وام گرفته‌اند و پس از پرداخت آنها دوباره آن را به طبیعت انتقال داده و از آن به عنوان امر طبیعی یاد کرده‌اند. امروزه بسیاری از مطالعات جانورشناسی نشان می‌دهند که اغلب مواردی که گمان می‌کردیم فرهنگی‌اند، فقط فرهنگی نیستند. برای مثال مفاهیم مبادله یا داد و ستد، دگردوستی و عاطفه، در بین موجودات و جانوران دیگر نیز وجود دارد. از همین نقطه است که اهمیت تاریخ و پیشا‌تاریخ هم مشخص می‌شود. ما بدن‌هایی زیست‌شناختی و پیشا‌تاریخی هستیم و تاریخ و پیشا‌تاریخ در بدن ما امتداد دارد. این بدن در عین حال که منحصر به فرد است به صورت‌های متفاوتی حامل یک تاریخ دراز مدت است. یک تاریخ چند میلیارد ساله در زیست‌شناسی، یک تاریخ چند میلیون ساله از تاریخ تا حافظۀ بسیار نزدیکتر که به آن حافظۀ تاریخی(historical memory) گفته می‌شود، یعنی از حدود شش الی هفت هزار سال پیش که سیستم‌های مکتوب حافظه به شکل نوشتار یا نقاشی وجود دارند. مهمتر از این‌ها، پدیده‌ای به نام «زبان» در وجود ما قرار دارد که بخش کوچکی از آن زبان ملفوظ و کلماتی است که به کار می‌بریم و بخش بزرگ آن زبان کالبدی(body language) یعنی زبان مربوط به حرکات بدنی است که به تدریج و از طریق مطالعاتی که بسیار کند و آهسته پیش می‌رود در حال شناخت آنها هستیم. یک کلمه را می‌توان در سیستم‌های شناختی متفاوتی قرار داد و تفسیر کرد اما شناخت نگاه و طرزِ نگاه یک فرد بسیار سخت‌تر است. برای درکِ طرز نگاه یک فرد ابتدا باید آن را به یک سیستم زبانی تقلیل دهیم. نگاه زیبا، نگاه دوستانه، نگاه دشمنانه یا نگاه از روی خصم، همه صفاتی هستند که زود محو می‌شوند و تعداد زیادی از آنها نیز وجود ندارد. در حالی که می‌دانیم در چند ثانیه اشکالِ بیانی متفاوتی می‌تواند در نگاه فرد بنشیند. این تفاوت زبان کالبدی و زبان بیان است و می‌توان در زبان افراد، در شیوۀ لمس کردنشان، در حرکات چهره و … نیز دید. به همین دلیل است که در گزینش فردی جدای از پرسشنامه‌ها، آن چیزی که تعیین کننده خواهد بود جلسۀ مصاحبۀ آخر است. در فرآیند مصاحبۀ حضوری یک بدن می‌تواند بدن دیگری را درک کند و با آن وارد میان‌کنش شود.

 

نظریه‌های بدن/ بخش بیست‌ و نهم/ گذار به قرن بیستم/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی/ آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی _ اسفند ماه ۱۴۰۳