نظریه‌های بدن (بخش بیستم): انسان‌گرایی و روشنگری

نظریه‌های بدن/ بخش بیستم/ انسان‌گرایی و روشنگری/ با همکاری بهنام پاشایی[۱]

پیش از آغاز به پرسشی در مورد جلسۀ پیشین پاسخ می‌گوییم و سپس وارد متن اصلی می‌شویم.

پرسش: رابطۀ بین بدن سیاسی و بدن طبیعی در نظریۀ هابز چیست؟

پاسخ: از نظر هابز معامله و مبادله‌ای اتفاق می‌افتد که در آن بدن طبیعی خود را به بدن سیاسی واگذار می‌کند. مبادله‌ای که در آن  بدن طبیعی با واگذار کردن خود به بدن سیاسی هم در رابطه با خود و هم در رابطه با دیگری از حق اعمال خشونت صرف‌ نظر می‌کند. به عبارت دیگر بدن طبیعی در قالب خود وجود ندارد مگر در شیئ متعلق به بدن سیاسی. به این ترتیب بدن سیاسی حق مرگ و زندگی بر بدن طبیعی پیدا می‌کند در حالیکه بدن طبیعی نه بر خود و نه بر روی دیگری حق مرگ و زندگی ندارد و خودکشی و کشتن دیگری ممنوع است. خودکشی و اتانازی(euthanasie) درنظام‌های کاملاً مدرن جرم محسوب می‌شوند و این نشان دهندۀ تصاحب بدن طبیعی توسط بدن سیاسی است. برای مثال بدن سیاسی به گروهی از بدن‌های طبیعی، مثل سربازان و دژخیمان حق کشتن می‌دهد در حالی که این عمل کشتار به حساب نمی‌آید، وارد فرایندهای زیباسازی (eugenized) می‌شود و یک نظام اسطوره‌ای آن را تغییر می‌دهد. اگر بر تاریخ سیاسی ۲۰۰ سال اخیر که دولت‌های ملی بر سر کار بوده‌اند با  دقت بنگریم، خواهیم دید که چطور گفتمان‌های سیاسی کشتن را به ارزش‌های زیبایی منتقل می‌کنند. برای مثال مجازات اعدام از طرف بدن سیاسی کاملاً مجاز دانسته می‌شود. در واقع این قراردادی است که طی آن بدن به قدرت سیاسی واگذار شده  و این قدرت سیاسی است که می‌گوید چه کسی باید و چه کسی نباید کشته شود. دلیل  اینکه گروهی از کشورها مجازات اعدام را حذف کرده‌اند نتیجۀ منطق قدرت سیاسی نبوده است بلکه ماحصل منطق ضد قدرت سیاسی بوده است. به اختصار می‌توان گفت که؛ بین دموکراسی به عنوان یک حق سیاسی و حقوق دموکراتیکِ و دستاوردهایی که مردم در چهارچوب این قدرت سیاسی به دست آورده‌اند، کاملا تفاوت وجود دارد. دموکراسی و حقوق دموکراتیک یک چیز نیستند و تقریباً همیشه در مقابل یکدیگر قرار داشته‌اند. دموکراسی یک نظام حکمرانی است و مثل هر نظام حکمرانی دیگر ادعا دارد که مدل آن بر اساس یک الگوی روسویی[۱] است، درحالی که اینگونه نیست. چون الگوی روسویی برای حکمرانی در یک پهنای گسترده خلق نشده است بلکه در سطح شهری تعریف شده و حکومت یک شهر بسیار متفاوت با حکومت یک پهنۀ بزرگ است. حقوق دموکراتیک تقریبا همیشه علیه نظام دموکراسی به وجود آمده است. تمام آزادی‌هایی که شاهد هستیم اغلب در طول مبارزه‌های بسیار خونین و شدید علیه دولت‌های دموکراتیک به دست آمده است و نه علیه دولت‌های غیر دموکراتیک. در واقع تمام آزادی‌های دموکراتیک در مقابل دولت‌های دموکراتیک به وجود آمده و نتیجۀ آنها نیست. این بحثی بسیار مفصل  و منشا بسیاری از اشتباهات است و یکی از مهم‌ترین منابع در این مورد کتاب پیر روزنوالون (Pierre Rosanvallon) استاد کلژ دو فرانس در باب مشروعیت قدرت مدرن است. وی نشان می‌دهد که این قدرت مدرن نیست که آزادی‌های تجمع و اعتراض را بوجود آورده بلکه برای تمام این حقوق مبارزاتی صورت گرفته و دولت مدرن ناچار شده است آزادی‌‌ها و حقوقی را به  شهروندان واگذار کند. تاریخِ حقوق کودکان، زنان، کارگران، به دست آوردن مرخصی‌ها و … همه در طول مبارزاتی به دست آمده که مردم علیه دولت دموکراتیک انجام داده‌اند. اما زمانی که این حقوق به دست آمدند دولت دموکراتیک بر اساس منطق هابزی آنها را تصاحب کرده است، به صورتی که تمام پروندۀ قبلی از بین رفته و این طنز تاریخ است. هزاران نفر کشته شده‌اند برای اینکه دولتی حاضر نشده که مردم شانزده ساعت کار نکنند. اتفاقی که در قرن نوزدهم رایج بود و افرادی که بیش از شانزده ساعت کار می‌کردند مجبور بودند که با تمام افراد خانواده در کارخانه بخوابند. مبارزه‌های کارگری با قیام‌های بزرگ در برابر خشونت و سرکوب مقاومت کرده‌اند و بالاخره آزادی‌هایی چون حق کار هشت ساعت، حق مرخصی و … به دست آمده است. این در حالی است که دولت آنها را جز کارنامۀ خود قلمداد می‌کند و نه به عنوان دستاورد مردم. ادعای نظام دموکراتیک این است که بسیار خوب و با کفایت است چون حق ۸ ساعت کار را اعطا کرده است، افراد را از حق بهداشت برخوردار کرده و … در صورتی که تمام این موارد در طی مبارزه‌هایی علیه دولت و با خشونت به وجود آمده است. اما پس از شکل‌گیری این حقوق، دولت آنها را «تصاحب به مطلوب» کرده است. برای اینکه دولت منطق این امر را هرچه بیشتر به دیگران ثابت کند خود را با دولت‌های در حال توسعه مقایسه  و ادعا می‌کند که به کارگران، کودکان و شهروندان اهمیت می‌دهد در حالی که در کشورهای در حال توسعه خبری از این‌ حقوق و آزادی‌ها نیست. دولت‌ها تنها یک چیز را نمی‌گویند؛ اینکه اگر به صد سال پیش بازگردیم تمام  این دولت‌های توسعه یافته در وضعیت کشورهای در حال توسعه بوده‌اند. این در صورتی است که عامل اصلی وضعیت‌ کشورهای در حال توسعه دولت‌های غربی و مرکزی هستند. حتی امروزه نیز دولت‌های مرکزی حکومت دیکتاتوری را به حکومت دموکراتیک ترجیح می‌دهند. چون در نظام‌های دیکتاتوری راحت‌تر می‌توان داد و ستد داشت در حالی‌که در نظام‌های دموکراتیک این کار سخت‌تر است. پیشتر اشاره کرده‌ایم که بدن طبیعی در مقابل بدن سیاسی از بین می‌رود. این واگذاری بدن طبیعی تنها در حادترین شکل نظریۀ هابزی نیست بلکه در نظام‌های مدرن نیز وجود دارد و میشل فوکو[۲] به صورت مفصل در این مورد سخن گفته است. برای مثال هنگام مراجعه به بیمارستان همان فرایندی پیش می‌رود که وقتی فرد را به اردوگاه مرگ می‌برند. وقتی در اردوگاه مرگ قصد نداشتند فرد را در همان زمان بکشند، اولین کاری که انجام می‌شد این بود که نام و هویت را از آن فرد می‌گرفتند، شماره‌ای روی بدنش  حک می‌کردند و از آن پس بود که فرد به یک شماره تبدیل می‌شد. نام بدن طبیعی یا به عبارتی دیگر اثر بدن طبیعی است. نظام‌های دولتی به صورت گسترده از نظریۀ هابز استفاده کرده‌اند. برای مثال در فرآیند آمارگیری انسان‌ها به واحدهای یکسان تبدیل می‌شوند و حداکثر چیزی که در این آمار به حساب می‌آید، زن یا مرد بودن یا نوع گروه‌ سنی است. حتی در بسیاری از موارد هیچ کدام از این‌ مشخصه‌ها اهمیتی ندارد و همۀ آدم‌ها یکسان فرض شده و یک بدن تکراری محسوب می‌شوند. نقدی که بر مفهوم اکثریت و اقلیت در نظام‌های دموکراتیک مطرح است به همین مضمون اشاره دارد چرا که در نهایت مفهوم اقلیت و اکثریت نیز در همین است. اینکه چه مشروعیتی وجود دارد که اقلیت برای اکثریت تصمیم بگیرند، چه کسی تعیین می‌کند که اکثریت و اقلیت چه کسانی هستند؟. در اغلب نظام‌های مدرن اکثریتی وجود ندارد و فقط اقلیت زیادی وجود دارد که ممکن است با یکدیگر جمع شوند و نسبت به نظام دیگری اکثریت پیدا کنند. اکثریت یک تخیل است و نظام دولتی نه با اکثریت بلکه با دستکاری روابط بین اقلیت‌ها است که اعمال قدرت می‌کند و بر آنها حکم می‌راند.

متن اصلی

در ادامۀ مباحث و مفاهیم مربوط به بدن، به شخصیت پرمناقشه‌ای چون مارکی دو ساد[۳]  می‌پردازیم که در اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزدهم زندگی می‌کرد. کتاب معروف ساد «فلسفه در اتاق خواب»[۴] نام دارد که ترجمۀ دقیق آن در زبان فارسی اندرونی است، یعنی محلی که زنان در آن جمع می‌شوند و با هم درون خانه معاشرت دارند. داستان این کتاب رویکرد ساد نسبت به بدن را در خود دارد. رویکردی که از آن مفهوم دگرآزاری(sadism) برگرفته شده است. در کنار دگرآزاری مفهوم خودآزاری(masochism) وجود دارد که در مکتب روانکاوی مطرح شده و از شخصیتی به  نام مازوخ [۵] گرفته شده است. در حقیقت این دو واژه، دیگرآزاری وخودآزاری، با لذت به دردِ خود یا دردِ دیگری پیوند داده می‌شوند، دردی بدنی که می‌تواند باعث لذت شود. در مفهوم خودآزاری درد در بدنِ خود به لذت از بدنِ خود پیوند می‌خورد. منطق موجود پیوندِ درد و لذت است و نه تضاد آنها که در نظام‌های عمومی در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند. اگر این درد و لذت با هم یکدیگر آمیخته شوند وارد منطق دگرآزاری یا خودآزاری می‌شویم. در روانکاوی فرویدی[۶]، و بعد از آن تا به امروز، بیشتر از اینکه تنها با یکی از این دو صورت آزار به صورت خاص مواجه شویم، رابطۀ بین آنها مطرح است و رفتار جنسی که به این دو اطلاق می‌شود رفتار سادومازوخیسم(Sadomasochism) است. یعنی رفتار جنسی که در گروه اندکی از افراد وجود دارد و درآنها زوج‌ها یا گروه‌های بزرگتر با ایجاد درد در بدن دیگری یا در بدن خود به لذت جنسی می‌رسند. نکتۀ قابل توجه در مورد مارکی دوساد این است که بسیار نسبت به مازوخ در مورد پیوند بین درد و لذت صحبت کرده است. آنچه در اندیشۀ ساد اهمیت دارد جداسازی مفهوم بدن در یکی از کارکردهایش یعنی بازتولید جنسی است که به سیستم طبیعی و پیوند این کارکرد با لذت یا درد خالص مربوط می‌شود و درد در آن موقعیتی قرار می‌گیرد که لذت قرار دارد. چون درد و لذت از نظر بیولوژیک دو  نظام طبیعی هستند که با موقعیت‌های انبساط و انقباض پیوند دارند. ساد این جدایی را در کتاب «فلسفه در اتاق خواب» با تخطی‌های بسیار آشکاری نسبت به تمام عرف روزگار خود، و حتی آن چیزهایی که امروزه هم ممنوعیت عمومی دارند، شرح می‌دهد. یعنی تمام خطوط ممنوعه‌ای که در روابط میان انسان‌ها و بدن‌های انسانی یافت می‌شود و با آنها می‌توان جامعه‌ای را تشکیل داد. با توجه به بافت و بستر اجتماعی که کتاب دوساد در آن نگاشته شده در می‌یابیم که وی در محیط و شرایط زیستی آن دوره، اندیشه‌ای را بیان می‌کند که حتی در ورود به پیشرفته‌ترین مطالعات دانشگاهی، یعنی مطالعۀ افرادی که رفتارهای جنسی غیر متعارف دارند، نیز با مانع همراه است. بین سال‌های زندگی و اندیشۀ ساد و آغاز مطالعات ال جی بی تی‌کیو [۷] ( به اختصارLGBTQ)  در دهۀ ۱۹۹۰ میلادی چیزی در حدود ۳۰۰ سال فاصله وجود دارد و این فاصله‌ای است که جامعه توانسته طی کند و ظرفیتی را پدید آورد تا نظریه‌های ساد درک و تحلیل شود.

 

 

پانویس‌ها:

به نقل از ویکی پدیای فارسی

[۱] ژان-ژاک روسو (به فرانسوی: Jean-Jacques Rousseau) (انگلیسی: Jean-Jacques Rousseau) (زادهٔ ۲۸ ژوئن ۱۷۱۲ – درگذشتهٔ ۲ ژوئیه ۱۷۷۸) فیلسوف، نویسنده، آهنگ‌ساز اهل جمهوری ژنو، در سدهٔ هجدهم و اوج دورهٔ روشنگری اروپا می‌زیست.اندیشه‌های او در زمینه‌های سیاسی، ادبی و تربیتی، تأثیر بزرگی بر معاصران گذاشت.

[۲] پُل میشِل فوکو (به فرانسوی: Paul Michel Foucault)؛ (۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ – ۲۴ ژوئن ۱۹۸۴) فیلسوف، روان‌شناس، تاریخدان، باستان‌شناس اندیشه، متفکر و جامعه‌شناس فرانسوی بود.

[۳] دوناتین آلفونس فرانسُیس، مارکی دو ساد (فرانسوی: Marquis de Sade)؛( ٢ ژوئن ١٧۴٠ – ٢ دسامبر ١٨١۴) نویسندهٔ اشراف‌زادهٔ فرانسوی، لیبرتین و فعال سیاسی بود که به‌دلیل حبس‌های مکرر در نتیجهٔ جرائم جنسی، روسپی‌نگاری(پورنوگرافی) توهین به مقدسات مسیحی و داستان‌های بلند سبک لیبرتین، تبدیل به یکی از خطرناک‌ترین و ممنوعه‌ترین نویسندگان تاریخ شد.

[۴] فلسفه در اتاق‌خواب (به فرانسوی: La Philosophie dans le boudoir) نام رمانی از مارکی دو ساد نویسنده و فیلسوف فرانسوی است که در سال ۱۷۹۵ منتشر شده است. رمان در مورد دختری است به نام اوژنی که برای آموزش دیدن نزد دو لیبرتین فاسد می رود و ساد صحبت های آن ها را به صورت دیالوگ بیان می کند و روند فاسد شدن دختر را نشان می دهد

[۵] لئوپولد فون زاخر-مازوخ (به آلمانی: Leopold von Sacher-Masoch) (زاده ۱۸۳۶ در لمبرگ – درگذشته ۱۸۹۵ در لیندهایم) یک نویسنده اتریشی – آلمانی بود. وی رمانهای عاشقانه‌ای نوشته که در آنها شیوه عشقی عجیبی مبتنی بر درد کشیدن عاشق از طرف معشوق وجود دارد که آن شیوه پس از وی به مازوخیسم (خود آزاری) معروف شده‌است.

[۶] زیگموند فروید (آلمانی: Sigmund Freud, با نام تولد زیگیسموند شلومو فروید؛ ۶ مهٔ ۱۸۵۶ – ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹) عصب‌شناس اتریشی و بنیان‌گذار دانش روانکاوی، روشی بالینی برای ارزیابی و درمان آسیب‌های روانی، بود.

[۷] ال‌جی‌بی‌تی (به انگلیسی: LGBT) یک سرواژه است که شامل افراد غیردگرجنس‌گرا و غیرهم‌سوجنسی می‌شود. گرایش جنسی و رفتار جنسی به غیر از دگرجنس‌گرایی شامل همجنس‌گرایی، دوجنس‌گرایی، همه‌جنس‌گرایی و بی‌جنس‌گرایی می‌شود.

 

[۱] نظریه‌های بدن/ بخش بیستم / انسان‌گرایی و روشنگری/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی/ خرداد ماه ۱۴۰۳