ندا عابد
نگاه من به نشر الکترونیک بیش از هر چیز و همان طور که گفتید بیشتر از مسائل زیست محیطی، که فوق العاده اهمیت دارند، به ساختارهای تولید، توزیع، انباشت و پردازش شناخت در نظام های پسا انقلاب اطلاعاتی در جهان بر می گردد. این جریان از سال های نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ که موتور های جستجو و به ویژه یاهو و گوگل وارد کار شدند، مطرح شد. پروژه گوگل پروژه ای غول آسا بود،
شما جزو کسانی هستید که با نشر الکترونیک موافقید، به جز دلایل زیست محیطی دلیل شما برای این طرفداری چیست؟
نگاه من به نشر الکترونیک بیش از هر چیز و همان طور که گفتید بیشتر از مسائل زیست محیطی، که فوق العاده اهمیت دارند، به ساختارهای تولید، توزیع، انباشت و پردازش شناخت در نظام های پسا انقلاب اطلاعاتی در جهان بر می گردد. این جریان از سال های نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ که موتور های جستجو و به ویژه یاهو و گوگل وارد کار شدند، مطرح شد. پروژه گوگل پروژه ای غول آسا بود، هر چند در آن سال ها دو جوان زیر سی سال در راس آن بودند و کل ارزش شرکت به کمتر از یک میلیون دلار برآورد می شد؛ اما گوگل در عرض تقریبا بیست سال، امروز به یک شرکت دویست میلیارد دلاری و ده میلیارد دلار درآمد سالانه تبدیل شده است. تمام اندیشه گوگل را می توان در پایه این فرایند «دسترسی آزاد» (Open Access) به منابع یا دقیق تر بگوییم «متن باز» (Open Source) گذاشت: دسترسی آزاد و نا محدود به تمام دانش بشری به صورت مفید و قابل استفاده. حرکت گوگل از همان سال ها به وسیله برخی از هوشمند ترین دانشگاهیان و روشنفکران در فرانید موسوم به «دسترسی آزاد»، ابتدا در سال ۲۰۰۱ در بوداپست و سپس در ۲۰۰۳ در برلین ، در اعلامیه هایی به نفع آزادی کامل و دسترسی به منابع شناخت علمی در علوم اجتماعی، انسانی و دقیقه مطرح شد. از این پس هر سال هفته ای با عنوان «هفته دسترسی آزاد» بر گزار می شود که در سال ۲۰۱۴ در واشنگتن برگزار شد و تا کنون بیش از ۵۰۰ مرکز علمی بسیار پر اهمیت به این جنبش پیوسته اند. هدف در این جریان ساده است: اینکه دانش انسانی که حاصل تلاش همه انسان ها است، در اختیار همه انسان ها قرار بگیرد . البته مساله دسترسی آزاد، همیشه به صورت مطلق، مطرح نیست، زیرا باید حقوق مولفان، مترجمان و همچنین سرنوشت حرفه هایی چون ناشران و غیره نیز در نظر گرفته شود. اما این حرکت ، حرکتی ناگزیر است که در کمتر از چند دهه کل نظام شاخت جهان را دگرگون خواهد کرد. نشر الکترونیک و خروج از منطق کاغذ که امری فیریکی و غیر قابل انتقال به سادگی(جز در قالب تصویر) به شبکه است ، در این زمینه برای ما مطرح است و البته با آن کاملا منطبق نیست. تمام مساله آن است که آیا ما بخواهیم با نوشته های خود منبعی برای معیشت خود داشته باشیم و یا سرچشمه ای برای پیشبرد دانش و شناخت همه انسان ها، و اینکه آیا این منبع معیشت باید مستقیما از خود نوشته تامین شود (یعنی با کالایی کردن آن) و یا بهتر است یا ناچاریم که با پرهیز از کالایی کردن آن و ایجاد دسترسی آزاد به آن، منابع بالاسری دیگری برای تامین معاش دانشمندان و روشنفکران و نویسندگان و مترجمان پیدا کنیم تا آنها بتوانند فارغ از دغدغه های مالی و به خصوص دغدغه های بازار و دیکتاتوری آن، به کار اندیشمندانه خود بپردازند. و افزون بر این با افزایش مخاطبان بالقوه قادر شوند نظرات بیشتری برای ارزیابی و بهبود کار خود پیدا کنند. در حال حاضر دانشگاه تهران و «مجله علمی پژوهشی انسان شناسی ایران» که من سردبیرش هستم، بر اساس دسترسی آزاد کار می کند، یعنی جز به تعدادی محدود چاپ کاغذی نمی کنیم( در حدود ۵۰ نسخه) و مقالات بلافاصله پس از انتشار روی سایت دانشگاه در اختیار همگان قرار می گیرند.
در دنیای امروز و به خصوص در جامعهی ما آیا کتاب الکترونیک و کتاب کاغذی در کنار هم میتوانند حضور داشته باشند، یا باید یکی به نفع دیگری حذف شود؟
بدون شک چنین است؛ هیچ سیستم رسانه ای ، سیستم رسانه ای دیگر را به طور کامل از دور خارج نمی کند اما تغییراتی نسبتا زیاد و گاه کاملا ریشه ای در فناوری ها و شیوه های استفاده از آن می دهد. نگاه کنیم به رابطه رادیو با روزنامه ها. رادیو روزنامه ها را از دور خارج نکرد، اما به دلیل سرعت بسیار زیاد رادیو، اخبار سریع تر به رادیو منتقل شدند. در عین حال که رادیو به دلیل شفاهی بودنش می توانست برنامه های بسیار متنوع تر و برای سبک های سلیقه ای بسیار زیادی و حتی بیسوادان و کودکانی که هنوز نمی توانستند بخوانند و بنویسند ایجاد کند. علاوه بر این رادیو بر خلاف روزنامه (کنش خواندن) با دقت بسیار کمتری قابل استفاده بود: یک فرد می توانست کار کند و رادیو گوش بدهد، اما این کار با روزنامه خواندن، ممکن نبود. همین را سال ها بعد بین تلویزیون و رادیو می بینیم، یعنی تلویزیون رادیو را از میدان بیرون نمی راند بلکه رادیو به صورت های مختلف تحول پیدا می کند، مثلا خود را روی شبکه های تلویزیونی (فقط به صورت صدا) منتقل می کند و بعدها روی شبکه های اینترنتی و رادیو ها می توانند بسیار تخصصی شوند، مثلا فقط به پخش آثار یک موزیسین بپردازند (دو رادیو بسیار موفق در این زمینه رادیو موزارت و رادیو بتهوون هستند که روی اینترنت پخش می شوند) بنابراین رادیو با مضمونی شدن و انتقال فناورانه مادیت خود به سایر مادیت ها (تلویزیون ، رایانه، موبایل) توانست به عمر خود تداوم داده و حتی مخاطبان بیشتری هم پیدا کند. زیرا با فناوری اف ام ، کیفیت پخش صدای خود را به مراتب بالا برد. رایانه و تلویزیون نیز همین مساله را داشتند و به پیوندهای میان خود دامن زدند. به نظرم در مورد کتاب هم وضع به همین منوال خواهد بود . اشکال پیوندی، در قالب کتاب خوان های الکترونیک و با استفاده بسیار ساده یعنی دستگاه هایی که خواندن کتاب ها را در سخت ترین شرایط مثلا زیر نور آفتاب هم ممکن می کنند، امروز موفقیت زیادی داشته اند و هزاران کتاب می تواند در یک دستگاه با وزن دویست یا سیصد گرم همیشه همراه ما باشد. اما اگر رابطه با کتاب کاغذی در نظر بگیریم، به گمان من همزیستی بسیار سخت تر اتفاق خواهد افتاد. گروهی از کتاب های کاغذی به تدریج از میان می روند و خمیر خواهند شد. فرایندی که هم اکنون آغاز شده است، زیرا هزینه نگه داری آنها و فضای مورد نیاز برای این کار، بیشتر از ارزشی است که این کتاب ها در بر دارند. اما گروهی از کتاب ها نیز به کالاهای لوکسی تبدیل خواهند شد که مخاطبان محدود خواهند داشت و بهایی بسیار گران. اینکه کتاب های صرفا متن، بتواننند در چشم اندازی بیش از بیست یا سی سال آینده به حیات خود ادامه بدهند را بسیار بعید می دانم دلیل این امر را در تغییر سبک زندگی افراد می دانم، شیوه های زیستی مثلا مسکن کاملا تغییر کرده است؛ افراد در متراژ های کمتری زندگی می کنند. سبک خوانش و استفاده از کتاب نیز تغییر کرده است: در هر آن ممکن است ما نیاز به استفاده از دو ، سه یا ده کتاب را داشته باشیم. امروز وقتی مثلا داریم یک مقاله می نویسیم دائما با اینترنت روشنمان می توانیم از کتاب های بیشماری برای کار خود استفاده کنیم. به همین دلیل کمتر ممکن است با این سرعت بتوانیم از کتاب کاغذی استفاده کنیم. البته ممکن است که بتوان کتاب های کاغذی را هنوز در چشم اندازی میان مدت در مدارهای خرید و فروش به خوبی اداره کرد (که البته این نیز بعید است) اما اینکه بخواهیم به تولید کتاب های متن به شیوه سابق ادامه دهیم به نظرم بسیار بعید می آید مگر در زبان هایی با مخاطبان بالا که کتابخانه های عمو می شان قادر باشند با صرف هزینه های سرسام آوری، خرید کتاب کاغذی را ممکن کنند. کتب های هنری البته ممکن است بیشتر ادامه پیدا کنند، اما با چشم انداز ضعیفی چون دستگاه های نمایش دهنده ای چون آی پد ها، برنامه های قدرتمندی عرضه می کنند که امکانات نماش فیلم و تصویر های ساده سه بعدی و همه امکانات دیگر (از جمله ابرمتن ها، و فرهنگ های یگپارجه شده با متن و غیره) را به صورت ارزان تری در اختیار علاقمندان به دیدن اشیاء و تصاویر می گذارند. بنابراین فکر می کنم این بار نیز ما باید محتوای رسانه، یعنی کتاب را حفظ کنیم اما به صورت گسترده از کتاب ساده کاغذی بر اساس خوانش خطی و تصویری ثابت به طرف کتاب الکترونیک با امکانات خوانش چند رسانه ای برویم. اتفاقی که به نظرم در طول بیست یا سی سال آینده بدون شک به صورت گسترده ای خواهد افتاد.
آیا تفاوت روحیهی انسان غربی و انسان شرقی (و به خصوص ایرانی) را در پذیرش کتاب الکترونیک به جای کتاب کاغذی در مقایسهی رواج کتاب الکترونیک در غرب موثر میدانید؟
تعابیر «انسان غربی» و «انسان شرقی» را چندان متوجه نمی شوم و از لحاظ علمی قابل دفاع نمی دانم ، همان طور که حتی «غرب» و «شرق» را باید با احتیاط زیاد و به دلیل کاربرد زیاد آنها و در عالم تخیل، به رسمیت شاخت، اما هر بار تاکید داشت که منظورمان چیست. از این لحاظ من فکر نمی کنم این تعابیر معنای زیادی داشته باشند. شاید اگر بگوییم مثلا کشورهای اروپای غربی و آمریکا از یک سو و کشورهای در حال توسعه از سوی دیگر، بتوانیم معنایی به حرف خود بدهیم. یا اگر از قاره اروپا و قاره آسیا نام ببریم. بهر حال، در موردی که شما به آن اشاره می کنید، به گمان من شاید اشاره تان به نوعی تصور و تفسیر «سنت گرایی » در شرق و «مدرنیسم» در غرب باشد که اگر چنین است، باز هم نمی توان به صورت خودکار این را پذیرفت. روشن است که غربی که اغلب از آن صحبت می شود، مرکز تاریخی شکل گرفتن مدرنیته و نوآوری های فناورانه بوده است. ولی این مرکز بر اساس پیشینه ای تاریخی شکل گرفته و رشد کرده است که اغلب شرقی بوده است. مثالی بیاورم که دقیقا به کتاب و کاغذ مربوط می شود. کاغذ نه ابداعی غربی، بلکه شرقی بود که در چین انجام شد و در طول چندین قرن در حرکتی که امروز تقریبا شاخته شده است به ایران و یونان و اروپای غربی رسید. اما ابداع فناورانه دیگری بود که به چاپ و توزیع کتاب به صورت گسترده امکان داد و آن ماشین چاپ گوتنبرگ بود که اگر اختراع نمی شد ما شاهد رشد کتاب و کتابخوانی به صورتی که امروز هستیم نمی بودیم. ابداع فناوری الکترونیک رایانه ای، برعکس به غرب مربوط است ولی وارد شدن شرق (چین و کشورهای آسیای شرقی) به این حوزه برای تولید ارزان قیمت سخت افزارهای رایانه ای بود که امکان داد رایانه ها و به تبع آنها اینترنت، به این سرعت در جهان گسترش بیابند. در نتیجه این تقسیم بندی را نمی توان چندان معتبر دانست. به نظر من اینکه خوانش با رسانه های الکترونیک جایگزین خوانش با رسانه های کاغذی می شود فراتر از شرقی و غربی بودن جوامع اتفاق می افتد. البته اگر خردتر به موضوع نگاه کنیم مثلا در مقیاس کشوری ، یا در یک زبان خاص، یا ختی در سطح محلی ، عوامل بیشماری ظاهر می شوند که ممکن است داده های اصلی ما را تا حد زیادی تغییر دهند. مثلا شکی نیست که اگر درجه نفوذ اینترنت و رایانه ها و سرعت و در دسترس بودن موقعیت های الکترونیک در یک محل کمتر از محل دیگری کمتر باشد ، تعلق به کاغذ می تواند بیشتر باشد و بیشتر دوام بیاورد اما به دلیل کاهش مبادله فکری و سرمایه فرهنگی در کل این محل ها فقیرتر خواهند شد. یا در مثالی دیگر شیوه های نگارش و قواعد آن، می تواند باز در گسترش یافتن شیوه الکترونیک یا کاغذی موثر باشد. اما همه این موارد تا حدی در اصل قضیه تاثیر دارند و بنابراین فکر می کنم که با چند سال جلوتر یا عقب تر، ما با جهانشمولیتی در شیوه های خوانش روبرو هستیم که ما را به طرف استفاده از منابع الکترونیک می برد. این اتفاق اگر اصل را، خوانش متن و نه لزوما کتاب قرار دهیم، هم اکنون هم افتاده است : کافی است از خود بپرسیم یک فرد در سن متعارف در یک جامعه یعنی مثلا در جامعه کنونی در فاصله سنی ۱۵ تا ۵۵ سال چند ساعت از روز را در پشت رایانه و یا سایر رسانه های الکترونیک و الکتریک (رادیو ، تلویزیون، موبایل ) می گذراند و چند ساعت را به مطالعه یک کتاب یا یک رسانه کاغذی (روزنامه و مجله) می گدراند؟ اگر اندکی به اطراف خود نگاه کنیم بلافاصله پاسخ را می یابیم. به همین دلیل نیز هست که اکثر قریب به اتفاق مطبوعات و رسانه های کاغذی جهان اگر امروز کاملا به رسانه های الکترونیک تبدیل نشده باشند، در حوزه های این رسانه ها، سرمایه گزاری های عظیمی کرده اند و تقریبا همه آنها به جز نمونه کاغذی خود، نمونه هایی برای موبایل و تبلت و آی پد و رایانه هم عرضه می کنند. برخی نیز به طور کلی انتشار کاغذی را متوقف کرده اند. در مورد دائره المعارف های بزرگ و پرحجم این دیگر یک قاعده است و نه استنثنا : امروز بریتانیکا در زبان انگلیسی و اونیورسالیس به زبان فرانسوی تقریبا تنها می توانند روی اشتراک های الکترونیک خود حساب کنند و نه فروش نسخه های کاغذی.
کاستیهای نشر کتاب کاغذی و موانعی که بر سر راه نویسندگان و مترجمان یا ناشران هست تا حدی در نشر کتاب الکترونیک بهبود مییابد و یا تغییر شکل میدهد؟
کاستی ها لزوما به نوع رسانه ای که از آن استفاده می کنیم، نداریم . مشکل اساسی ما در زمینه نشر در ایران نپیوستن ایران به قانون جهانی کپی رایت است که حداقلی از قوانین و ضوابط را وارد این حوزه خواهد کرد. البته ضمانتی برای تغییر اساسی با این پیوستن نیست، ولی بدون آن دلبستن به تغییر و بهتر شدن وضعیت تقریبا در حد محال است. درست مثل آن است که کشوری بدون پیوستن به قوانین بین المللی شرکت های هواپیمایی خواسته باشد وضعیت این صنعت را درون خود بهتر کند. پس از این پیوستن شاید امید بهبودی باشد. اما پیش از آن اگر بهبودی هم باشد، بسیار ضعیف است. بنابراین گذار از نشر کاغذی به نشر الکترونیک به خودی خود مسائل ما را حل نمی کند. اما از آنجا که موانع سرمایه ای را تا حدی کاهش می دهد، می توان منشا گروهی از عوامل مثبت و البته عوامل منفی باشد. و این هم امری اجتناب ناپذیر در جهان امروز است که نمی توان انتظار داشت که ما با یک نوآوری فناورانه فقط جنبه های مثبت داشته باشیم. در این زمینه، وقتی ما از موقعیت کاغذی به موقعیت الکترونیک حرکت کنیم ، نیاز به سرمایه گزاری کمتری برای انتشار کتاب خواهد بود و بنابراین بدون شک، کتاب های بی کیفیت بسیار بیشتری عرضه خواهند شد، اما بسیاری از کتاب های با کیفیت و مناسبی که به دلیل کمبود مخاطب نمی توانند امروز شانس انتشار کاغذی، بیابند ، از این شانس برخوردار خواهند شد. این اتفاق پیش از کتاب در حوزه سایر نوشتارها افتاده است: امروز در اینترنت شما شاهد آن هستند که بی ارزش ترین منابع و نوشته ها در کنار پر ارزش ترین و غنی ترین آنها حاضر و در اختیار هستند. بنابراین این گذار نیاز به مسئولیت پذیر شدن بیشتر خواننده و برخورداری او از فرهنگ بیشتری دارد که بتواند انتخاب های درستی انجام بدهد. این نیز ممکن است که شاهد ظهور نسلی از ناشران الکترونیک معتبر تر یا کمتر معتبر باشیم. تجربه سایت ها و وبلاگ ها در بیست سال اخیر در جهان و در ده سال اخیر در ایران، می تواند چشم اندازی تقریبی به ما بدهد که با چه وضعیتی روبرو خواهیم بود. امروز میزان اعتبار سایت ها را می توان هم از تعداد ارجاع به آنها و بسیار بیشتر از میزان ورودی به آنها از طریق موتورهای جستجو (یعنی عمدتا گوگل) نشخیص داد. ابزارهای تحلیلی نیز نظیر آلکسا دات کام و گوگل آنالیتیکز از این نظر بسیار مهم هستند. بنابراین در عین حال که چشم انداز نشر الکترونیک می تواند به شدت التهاب آور و بی نظم باشد، موتورهای جستجو و ابزارهای بسیار زیاد دیگری، امکان انتخاب های هوشمندانه را به خوانندگان خواهند داد ، در عین حال که خوانندگان خود به تنهایی نیز باید بتوانند این کار را بکنند. چون همواره این امکان وجود دارد که اعتبار یک ناشر سبب سود جویی در نزد او شود. این امر که ما در نشر کاغذی به شدت با آن مواجه هستیم دلیلی ندارد که در نشر الکترونیک اتفاق نیافتد.
خود شما پروژهای برای انتشار وسیع کتب الکترونیک دارید، پروژه با چه دلایل و انگیزههایی شکل گرفت و چه قدر به موفقیت آن امید دارید؟
پروژه ای که ما یعنی موسسه «انسان شناسی و فرهنگ» داریم و چندو چون آن بزودی در قالب نمونه جدید سایت به اطلاع خوانندگان خواهد رسید، بسیار بلند پروازانه است و امیدواریم بتوانیم از پس آن بر بیاییم. نمونه جدید سایت که امیدواریم تا یک ماه دیگر در محیط اینترنت جایگزین نمونه کنونی شود، بیش از دو سال کار مهندسی برد تا آماده سازی شود که تماما بر اساس کار داوطلبانه کارشناسان و متخصصان خود ما انجام گرفت. این نمونه به ما امکان می دهد پروژه های بزرگی چون انسان شناسی و فرهنگ به زبان های دیگر، انتشارات، پروژه انسان شناسی تاریخی فرهنگ مدرن ایران، را که تا کنون در پی راه حل هایی حاشیه ای نیز در جهان غیر اینترنتی برای آن بودیم ولی هزینه های سرسام آور مانع حتی از فکر کردن به آنها می شد، برایمان ممکن کند. به صورت خلاصه این پروژه، ترکیبی است هوشمندانه میان رویکردهای کلاسیک (کاغذ) و رویکرد های الکترونیک به نشر اما با توجه به موقعیت های خاص ایران: میزان کم کتاب خوانی، نبود قوانین اجرایی حمایت از مولف و مترجم، نبود کپی رایت بین المللی، تعهده مدنی پایین و نبود روحیه نقد و نقد پذیری و کار جمعی و بسیاری ملاحظات دیگر. بهر حال این تجربه مثل خود تجربه انسان شناسی و فرهنگ که به ده سالگی خود نزدیک می شود، برای همه همکاران ما که اکثریت آنها جوانان زیر سی سال هستند. و البته حامیان و پیشکسوتان ما که جزو بزرگترین هنرمندان ، اساتید و متخصصان ایران هستند که و سایر نقاط جهان هستند، بسیار هیجان انگیز خواهد بود. برای این کار البته همچون همیشه نیاز به کمک خوانندان و بالا رفتن احساس و تعهد مدنی در آنها هستیم، اما برنامه های خود را بر این اساس تنظیم نکرده ایم که اگر این تعهده در حد مطلوب ما نبود کار متوقف شود. البته باز هم تکرار می کنم که سیستم مورد نظر ما که در آن از مشورت پیشکسوتان صنعت نشر و بهترین مهندسان رایانه ای و طراحی سیستم ها ی نرم افزای برخوردار بوده ایم(آن هم به صورت کار داوطلبانه) کاملا برای شرایط ایران، در چارچوب قوانین کشور و در حد امکان رعایت قوانین بین المللی، چیزی بین نشر کاغذی و الکترونیک و دسترسی آزاد به منابع است و با راه اندازی آن بهتر متوجه خواهید شد. اما اینحا باید باز هم از همه جوانانی که در این دو سال در این حوزه به ما کمک کردند، بی آنکه هیچ چشم داشتی داشته باشند و از همه پیشکسوتانی که از ما حمایت کردند، تشکر کنم.
اما درباره دلایل این امر در حوزه نشر و در حوزه انسان شناسی تاریخی فرهنگ مدرن، این انگیزه ها متفاوت بوده اند. در حوزه نشر ما با واقعیت هایی سخت روبرو هستیم و از مهم ترین آنها این است که بسیاری از ناشران ما هنوز نتوانسته اند خود را با الزامات و تعهدات علمی و ادبی و هنری این حوزه وفق دهند. هنوز برای بسیاری از آنها بازار و فروش حرف اول و آخر را می زند. برای آنها مهم نیست که در هر حوزه ای چه کتاب هایی بیشتر باید تالیف یا ترجمه شوند و یا اصولا چه رابطه ای باید میان تالیف و ترجمه وجود داشته باشد. مسائل نشر را بسیار کم و در حد بازار فروش می شناسند و حاضر به همکاری با نویسندگان و متخصصان نیز نیستند. افزون بر اینکه با بسیاری از آنها به خصوص جوانان رفتار تحقیر آمیزی دارند که توهینی است به این حرفه و بسیاری مسائل دیگر که فعلا بهتر است چیزی نگوییم ولی در زمانش خواهیم گفت. نتیجه آنکه بسیاری از کتاب هایی که منتشر می شوند، بی ارزشند و بسیاری از کتاب هایی که باید منتشر شوند، نمی توانند به این مرحله برسند. بسیاری از ترجمه ها بی کیفیت هستند و اصولا ارزش ترجمه شدن نداشته اند، مثلا کتاب های ایرانیان خارج از کشور درباره ایران، چشم اندازی در کار انی ناشران نیست، یعنی نه رشد دادن به حوزه ای که آن ترجمه در آن انجام می شود و نه رشد دادن به نسلی از مترجمان. در تالیف وضعیت از این هم بدتر است. سیاست ی عقلانی بر موضوع حاکم نیست و بازار حرف اول و آخر را می زند و بر این مساله اضافه کنید تمام مسائل مربوط به فساد علمی و اداری و مالی و غیره را و بده و بستان هایی مه با همه کسی و همه جایی انجام می دهند. نتیجه آنکه بسیاری از مترجمان و مولفان ما نه تنها پس از سال ها انتظار کشیدن برای چاپ کتابشان، سودی مادی ولو جزئی از کار خود نمی برند، و حتی نمی توانند امیدوار باشند کتاب آنها در تیراژی ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه ای به دست علاقمندانش برسد و چرخه ای از شناخت ایجاد کند . ما مایلیم در حد توان خودمان، و بدون هیچ ادعایی، با پروژه انتشاراتی مان این موانع را رو به بهبود ولو اندک ببریم.
اما در پروژه بزرگ انسان شناسی تاریخ فرهنگی ایران مدرن، برنامه ریزی های ما در قالب کاغذ اصولا ناممکن بود و هزینه ها ی آن سرسام آور بود و اصولا پروژه به صورتی که ما آن را تبیین کردیم جز از خلال نرم افزارهای قدرتمدی که بتوانند تحلیل ها را درون روابط قابل استفاده برای فرهنگ شناسان و دانشجویان و اساتید ببرند، امکان پذیر نبود و از ابتدا نیز نظر ما آن بود که این پروژه یعنی تاریخ فرهنگی ایران در صد سال اخیر جز عمدتا به صورت الکترونیک انجام نگیرد. این البته بدان معنا نبود و نیست که از این پروژه کتاب های کاغذی بیرون نیاید. کتابی که قرار است نشر مرکز بزودی از گفتگوی دکتر ستاری درباره زندگی شان که با من انجام داده اند، منتشر کند و شامل بخش کوچکی از گفتگوهایمان می شود و دکتر ستاری خود با زحمات بسیار خاطرات خود را با دقت بازبینی کرده اند و در واقع تالیفی جدید انجام داده اند، نمونه ای از این امر است . اما این موضوع ربطی به اصل پروژه ما ندارد که پروژه ای پیوستاری و بسیار پیچیده از لحاظ مهندسی اطلاعات است و برای نسل آینده تدارک دیده شده است.
کتاب کاغذی در کشورهایی که پیشینهی فرهنگی و ادبی دارند و میراث خطی آنها عظیم است به نسبت کشورهایی که فاقد این پیشینه هستند جایگاه محکمتری دارد آیا فکر میکنید این تفاوت واقعاً میتواند مانع پذیرش نشر الکترونیک باشد؟
چنین نیست. وجود نسخ خطی لزوما ربطی به مساله نشر ندارد. این نمونه ها در حقیقت در فرایندی قرار می گیرند که می توان به آن موزه ای شدن نام داد. یک کتاب نفیس و خطی، تا حدی یک شیئی موزه ای است که باید با دقت و وسواس بسیار زیاد نگه داری شود و بنا بر تعریف نمی توان آن را در اختیار هر کسی قرار داد و اصولا از زمانی به بعد باید آن را از دسترس دور کرد و در شرایط فیزیکی (دما، رطوبت) خاص نگه داری کرد. نشر الکترونیک اتفاقا امکان می دهد که با عکس برداری و تبدیل این آثار به تصویر، آنها را به صورت الکترنیک بدون آنکه خطری متوجه شان شود، در اختیار همگان قرار داد. گوگل در این زمینه پروژه های گسترده ای با کتابخانه هایی مثل کتابخانه واتیکان اجرا کرده است. اغلب موزه های جهان نیز امروز دارای سایت های آنلاین هستند که در آنها می توان به دیدار مجازی اشیا موزه رفت و آنها ر ا با دقتی بررسی و مشاهده کرد که در خود موزه و در رابطه با شیئی واقعی امکان پذیر نیست. حتی این نیز دیگر نکته ای محرمانه ای نیست که به دلایل امنیتی بسیاری از آثاری که در خود موزه ها به نمایش گذاشته شده اند(نقاشیها) کپی آنها هستند و نه اصلشان که در گاو صندوق های محکم نگه داری می شوند. رابطه موزه ای بدین ترتیب هر چه بیشتر به نوعی رابطه عاطفی – نمادین تبدیل می شود در حالی که رابطه الکترونیک بیشتر رابطه ای علمی و تحقیقاتی و شناختی است.
کتاب هایی هم که اصطلاحا به آنها کتاب های هنری گفته می شوند شاید عمر بیشتری در آینده از کتاب های متن داشته باشند، اما صرفا با گران شدن هر چه بیشتر و بیشتر و با کاهش هر چه بیشتر تیراژشان قابل تداوم خواهد بود. یعنی فرایند موزه ای شدن را طی خواهند کرد. ممکن است مثلا ما در سال های آینده، شاهنامه یا حافظی منتشر کنیم که بسیار بسیار نفیس باشند، اما باید این کار در تیراژ کم و با قیمت بسیار بالایی باشد، در این حالت خریدار در حقیقت یک کتاب نمی خرد بلکه یک شیئی نفیس و موزه ای خریداری می کند و ما دیگر از منطق کتاب و نشر خارج می شویم.
علیرغم سالها که از رواج کتاب الکترونیک در جهان میگذرد هنوز در ایران کتاب الکترونیکی جای خود را باز نکرده، یکی از دلایل آن نبود زیر ساختهای ابزاری در کنار عادت مردم ایران به کتاب کاغذی است، به نظر شما با وجود فقدان این زیر ساختهای ابزاری راه پیش روی نشر ایران برای رسیدن به رواج جدی کتاب الکترونیک چه قدر دشوار است؟
به نظر من، بیشتر از آنکه عادت باشد، نبود سیستم های یکپارجه و فناورهای های لازم و از همه مهم تر نپیوستن ما به قوانین کپی رایت است. مثالی بزنم بانکداری الکترونیک در ایران پیشینه بسیار زیادی ندارد و یا مبادلات الکترونیک از طریق تلفن، ولی امروز برغم همه مشکلات، مردم به سرعت به این فرایندها عادت کرده و از آنها به شکل گسترده ای استفاده می کنند. بنابراین موضع زیر ساخت ها به خودی خود نیست، بلکه قوانین بین المللی است که باید به آنها پیوست و همچنین پذیرش اصولی که برای رسیدن به این قوانین لازم است. مشکلاتی ما چیزهایی هستند نظیر: نداشتن باور به اصل کپی رایت، وجود نظام ممیزی کتاب و مجوزهای بی شماری که برای هر کاری به آنها نیاز هست، تصدی گری بسیار بالای دولت، سرعت لاک پشتی اینترنت ، محدودیت ورود کالاهای فرهنگی به کشور که ما به شدت برای خود در این زمینه ها قوانین دست و پا گیر و به خصوص غیر کارا ساخته ایم. می گویم غیر کارا زیرا همه می توانند فیلم و موسیقی و کانال تلویزیونی و … را که مایلند با نوعی قانون شکنی که دیگر کاملا طبیعی و رایج شده است، به دست بیاورند، ولی قوانین هنوز چنان سخت هستند که گویی ما داریم در خواب زندگی می کنیم. هر کسی کم ترین اطلاعاتی را از نظامهای یکپارچه اینترنتی و رایانه ای داشته باشد، این را هم می داند که ممیزی و کنترل کردن این نظام ها اصولا یا غیر ممکن است، یا هزینه های سرسام آور دارد فقط از مراکز حیاتی آنها امکان دارد، بنابراین یا باید اینترنت را خواست یا آن را کنار گذاشت و اگر تصمیمان این باشد که اینترنت را کنار بگذاریم، بزودی باید همه اشکال یکپارچه شده با آن را هم کنار بگذاریم یعنی تمام روابطی که از دور یا نزدیک به شبکه های اطلاعات یکپارچه شده مربوط می شوند، از برق و توزیع آن، تا آب وو توزیع آن و سایر سیستم های شهری، تا خرید و فروش های شبکه ای و نقل و انتقالات مالی و هر چیز دیگری که فرض کنید. اینکه ما با این وضعیت موافقیم یا مخالف، به صورت بلافصل چیزی را عوض نمی کند برای آنکه مخالفت یا پیشنهاداتی که در این زمینه داریم، شانسی برای اجرا داشته باشند ابتدا باید در این سیستم ها در سطح مرکزی و تصمیم گیری شرکت کنیم. اما تا زمانی که هنوز به فکر آن هستیم که با ابزارهای خیالینی مثل فیلترینگ و اینترنت «پاک» و اینترنت «ملی» و غیره با موضوع روبرو شویم، واقعا از مرحله پرت هستیم. من بارها گفته ام و باز هم تکرار می کنم، تکرار این ادعا ها به نظر نمی رسد که بتواند دو منبع بیشتر داشه باشد یا بی خبری کامل نسبت به سیستم های فناوری موجود و یا بدخواهی نسبت به ثبات کشور یعنی سوق دادن تعمدی افراد به سوی استفاده از بدافزارها و فیلتر شکنهایی که امروزه بزرگترین ابزارهای جاسوسی و نفوذ و جنگ روانی علیه کشورهای حاشیه ای هستند.
آیا روزی خواهد رسید که کتاب الکترونیک در ایران جای کتاب کاغذی را بگیرد؟ و آیا این روز نزدیک است؟
اینکه این روز فرا خواهد رسید، شک نکنید. اما اینکه نزدیک است یا نه فکر نمی کنم دور باشد. اما دقت داشته باشید که نه در جهان و نه در ایران جایگزینی یکباره انجام نخواهد گرفت و ممکن است ده بیست یا سی سال به طول بکشد و بهر حال حتی در پایان این دوره نیز ممکن است باز ما شاهد وجو د اشکالی از نظام های قبلی رسانه ای باشیم. امروز در ایران یا در جهان چقدر کابین تلفن عمومی می بینید؟ تقریبا، هیچ. این مساله کاملا قابل پیش بینی بود، اما بیش از بیست سال طول کشید. امروز چقدر می بینید افراد با دوربین های با فیلم حساس به نور عکس برداری کنند، تقریبا هیچ، اما این دوربین ها در برخی از نقاط اروپا به بازار آمده اند و اتفاقا گاه از دوربین های ساده دیجیتال گران تر هستند، همچون نوزایی صفحه های موسیقی کلاسیک باظهور گرامافون های نسل جدید که امروز می بینیم و توانسته اند نوعی نوستالژی ر ا با نوعی کاربردی بودن، ترکیب کنند. اینکه بدانیم نشر کاغذی از میان می رود و این امر ناگزیر است باید ما را به سوی گروهی از اقدامات و برنامه های لازم و مفید ببرد تا فرایندهای تولید و خلاقیت علمی و ادبی ضربه نخورند و حتی بهتر شوند و این جایی است که ما به دلیل آنکه ناشرانمان اکثرا فاقد پیش زمینه های فرهنگی لازم در این حوزه هستند و در عمل کار آموخته اند و در ضمن آمادگی استفاده از علم و تخصص جدید را هم ندارند، ما را بدون شک با مشکل روبرو کرده و می کند.
شما چه قدر به این تئوری که برخی از متفکران غرب مطرح میکنند، مبنی بر رواج کتاب الکترونیک تا یک مقطع زمانی مشخص و بازگشت مجدد جوامع به سمت کتاب کاغذی یا چیزی مشابه آن (به لحاظ مواد سازنده) اعتقاد دارید؟
بازگشت بدون شک اتفاق می افتد همانگونه که ما این را در رسانه های دیگر دیده ایم و کمی پیشتر برایتان مثال از صفحه گرامافون ، دوربین با فیلم پلاستیکی و غیره زدم. این بازگشت ها، بازگشت های نوستالژیک و هویتی هستند که اتفاقا در جهان امروز بسیار هم زیادند و هم اکنون در اروپا و آمریکا بسیاری از وسایل خانگی، اشیاء روزمره ای مثل زیر سیگاری ، قوطی، جعبه های مختلف و حتی روزنامه های قدیمی را با همان طرح ها و اشکال قدیمی تولید می کنند و اتفاقا قیمتشان بسیار بیشتر از نمونه های مدرنشان است. همانگونه که امروز اگر کسی مثلا در فرانسه بخواهد مبلمان خانه اش را با سبک مبلمان دهه ۱۹۶۰ بچیند کاملا ممکن است، اما بهایی که باید بپردازد دو، سه یا ده برابر مبلمان مدرن است. این همان اثر موزه ای شدن است که در کالا های مدرن فرهنگی هم دیده می شود، بنابراین بازگشتی اگر در کار باشد به این شکل است. البته فراموش نکنیم که حجم بسیار بزرگی از کتاب های کاغذی تا شاید بیش از یک قرن دیگر باقی خواهند ماند و شاید هم بیشتر که همچون کارت پستال های قدیمی ، و هم اکنون کتاب های قدیمی که کلکسیونر ها می فروشند به بازار می آیندو مشتریان خود را خواهند داشت. من فکر می کنم نسل جوان ما هر چند هم اکنون کتاب الکترونیک را می شناسد اما شاید در نیم قرن دیگر، وقتی هفتاد یا هشتاد ساله شوند، تمایل داشته باشد مثلا بوف کور صادق هدایت یا رمان های فرانسوی و آلمانی و روسی را در شکل کاغذی شان بخواند و این برایشان نوعی احساس لذت بخش فراهم کند. بدون شک، این امر ممکن است و احتمال آن هم زیاد است، اما این ربطی به جریان اصلی رسانه ها ندارد که بازگشتی به نظر من در آن (اگر به مصداق های دیگر رسانه ای که می شناسیم رجوع کنیم) نخواهد بود، زیرا با منطق بازار و رابطه سود و هزینه و با تغییر سبک های زندگی، ابدا خوانایی ندارد. در یک آپارتمان پنجاه یا شصت متری که امروز الگوی اصلی زندگی خانوارها است، برخورداری از یک کتابخانه شخصی با چند صد کتاب، کاری است همان اندازه غیر ممکن که بی فایده. مگر در جنبه خاطره انگیزش.
این مطلب در چارچوب همکاری مشترک انسان شناسی و فرهنگ و مجله «آزما» منتشر می شود.