اگر لوسین فروید (Lucien Freud) را نقاش از شکلانداختن چهره و اندام انسانی، با مبالغه بر خطوط و رنگها، چین و شکنها و افزودن بر فشار هستی در واقعیتی که کالبدی انسان، بدانیم، فرانسیس بیکن (Francis Bacon) را باید نقاش چهرهها و اندامها در جهانی دیگر دانست که مشخصه کارش دیگر نه مبالغهای رنگین یا در خطوط برای بیان (اکسپرسیون) بلکه خلق دوباره آنها در موقعیت تنش، در هم تنیدگی، له شدن و تخریب تا حد تبدیل شدنشان به موجودیتی ناشناس که تنها با ذهنیتی سوررئالیستی میتوان او را به واقعیت نزدیک میکرد. در سهگانههای معروف او، نقاش سه حالت در یک اتاق، شاید بهتر از آثار دیگرش این امر را نشان میدهد. سه چهره در حقیقت، یک چهره و یک بدن واحد در سه حالت هستند. در هر سه تابلو، فضاهایی خالی را میبینیم که هم یکدیگر را تکمیل میکنند و هم تکرار: یک زمینه خاکی کمرنگ در بالا و یک زمینه پُررنگ قهوهای در پایین، با یک حاشیه بسیار پُررنگ قهوهای هر سه تابلو را به هم پیوند میدهند و هرکدام در دیگری ادامه مییابند. هر سه بدن در هم تنیده، شکنجه و درهم شکستهاند و مردی برهنه را از روبرو و از پشت نشان میدهند. صندلی نخست، کوچک؛ صندلی میانی، بزرگتر از کالبد و سومین صندلی به کاسه توالت تقلیل یافته است. تنهایی، آشفتگی و در هم شکستگی مضمون اصلی هر سه تابلو است. اما تابلوی میانی در شکلی غالب نسبت به موقعیت دو دیگر قرار دارد. انسانها بر زمین، در اتاقی دیگر بسته و اسیرند بیآنکه نه کسی را داشته باشند و نه چیزی را که بتواند آنها را متمایز یا در یک صحنهپردازی اجتماعی قرارشان دهد. حالت دغدغه، تشویش و آشوب در هر سه انسان، به شدت نمایان است به گونهای که بیکن، تالیفی از دیدگاهش نسبت به حضور هستیشناختی انسان ارائه میدهد.