کیشلوف کیشلوفسکی (۱۹۴۱-۱۹۹۶) سینماگر برجسته لهستانی، به ویژه با سهگانه قدرتمند خود «سه رنگ» (۱۹۹۳-۱۹۹۴) شهرت دارد. سه رنگ ِ پرچم فرانسه، آبی و سفید و قرمز که او به مثابه نماد سه آرمان آزادی، برابری و برادری، به سه روایت فیلمیک در آورد. روایتهایی که هم معنایی مستقیم و در لایه نخست دارند و هم معانی نهفتهای در لایههای زیرین خود. همچون اثری فیگوراتیو در نقاشی. در این نگاه اگر به کار فرانسوا ریستوری (François Ristori) (1936-2015) بنگریم، شاید بتوانیم گذاری از معناداری سنگین فیگوراتیسم تصویری را به بیمعنایی سبک انتزاع نقاشی درک کنیم. ریستوری، نقاش فرانسوی که او را از نمایندگان نقاشی مفهومی دانستهاند، ارزشی کامل در کار خود به فرم میداد تا حدی که آن را کاملا از محتوا خالی میکرد. او در آثار پیش از ۱۹۷۰ خود با روش خاصی که در ترکیب رنگها با ضربات قلممو داشت، به گونهای نقاشی انتزاعی نزدیک بود که گویی به دنبال نوعی شکل ثابت تکرار شونده باشد. اما شکلی که او از سالهای آخر دهه ۱۹۶۰ به بعد یافته بود، به به سه رنگ آبی و سفید و قرمز مجدود میشد و شکلهای خویش را نیز به ششگوشهایی به اندازههای مختلف اما کمابیش با زوایا و خطوط راست منظم که در آنها هرگز دو رنگ یکسان با یکدیگر برخورد نمیکنند، کاری که هنوز در برخی از آثار دوره یشین انجام میداد: پهنههای رنگی محدود اما نه لزوما ششگوشهایی معدود اما نه سه رنگ، بودند. حرکت به ششگوشها (نام دیگر فرانسه به دلیل شکل نقشه آن) هیچ معنایی ملیگرایانه یا سیاسی نداشت، بلکه دقیقا برای معنازدایی از اثر هنری، به کار میرفت که «تکرار» رنگ و شکل را جایگزینی برای بازنمایی خیالین هنرمند میکرد. بدین ترتیب میتوان پنداشت که پهنه معنایی نمادین رنگهای فرانسه یا هر پهنای معنایی دیگری که از خلال زبان به تصویر یا به هر گونه هنر دیگری در میآید، در چارچوب اشتراک معنایی قراردادی در یک نظام اجتماعی معنا می یابد. به گفته فوکو وقتی سخن میگوییم همیشه باید به یاد داشته باشیم که به عنوان انسان سخن میگوییم (یعنی سخن ما تنها در پهنه معنایی قرارداد ِ مشترک میان انسانها، معنایی دارد). خوانش رنگها را نیز از کیشلوفسکی تا ریستوری میتوان به همین شکل به انجام رساند.