در برخورد با پدیده شورش چه تفاوتى بین کشورهاى توسعهیافته و یا در حال توسعه وجود دارد؟
آنچه به عنوان شورش و طغیانهاى مردمى در تاریخ مىشناسیم، عمدتاً از قرن هجدهم میلادى و با ظهور جامعه صنعتى ظاهر شد. پیش از آن هرچند شورشهاى دهقانى وجود داشتند اما آن شورشها از لحاظ تعداد، محتوا و گستره خود با شورشهاى جدید شهرى تفاوت ماهوى داشتند و گذشته از این، در برابر خود – البته در اروپا – اغلب نه دولتهاى تمرکزیافته که قدرتهاى محلى اربابى (فئودالى) را داشتند. شورشهاى شهرى که در ابتدا اغلب از سوى اقشار فقیر شهرها صورت مىگرفتند، به دفعات بیشتر اما با گستره کمتر و با تراکم خشونت بیشترى که اغلب به شکل تخریب اموال عمومى یا کارخانههاى خود آنها درمىآمد، ظاهر مىشدند. این شورشها، بعدها، در میان سایر اقشار اجتماعى، مثلاً اصناف مختلف، رایج شدند و سرانجام در قرن بیستم، به ویژه پس از جنگ جهانى دوم، و در دوره مبارزات ضد استعمارى جنبشهایى نظیر الجزایر، ویتنام، و کوبا به قشر اجتماعى جدید دانشجویان نیز کشیده شدند.
شورشهاى اجتماعى شهرى، که همواره شکل خشونتآمیز سخت اما کوتاهمدت داشتهاند، در آغاز از سوى نیروهاى ارتش سرکوب مىشدند. دولتهاى تمرکزیافته اروپایى که با از میان رفتن تدریجى فئودالیسم، به وجود آمده بودند، در فاصله قرون پانزدهم تا هجدهم میلادى، در واقع بیش از هر چیز در پى منسجم کردن هرچه بیشتر خود و به انحصار درآوردن کامل خشونت و اعمال قدرت بودند. از این لحاظ با بیرحمى تمامى شورشهاى شهرى، روستایى، و حتى شورشهاى اربابى و فئودالى را سرکوب مىکردند. اما تجربه به این دولتها نشان داد که نیروهاى ارتشى با تربیت خاصى که یافتهاند، بهخوبى از عهده سرکوب برنمىآیند. در واقع نیروهاى ارتشى که براى مقابله با دشمن خارجى تربیت شده بودند، تفاوت یک شورشگر اجتماعى را که مىتوانست به دلایل گوناگون اقتصادى اجتماعى و به صورتى موقت در مقابل دولت قرار بگیرد را با یک دشمن خارجى درک نمىکردند و درنتیجه تلفات در این نوع سرکوبها بسیار زیاد بود و اسلحههاى مورد استفاده نیز همان سلاحهایى بودند که کمابیش در جنگهاى خارجى بهکار گرفته مىشدند. نتیجه نیز در اغلب موارد به صورت معکوس بود؛ یعنى به جاى آنکه شورش فرونشانده شود، شدت خشونت به حدى بود که حس انتقامجویى تقویت مىشد و شورشها بیشتر گسترش مىیافتند و گاه حتى با روى برگرداندن نیروهاى دولت علیه خود آنها، کار به انقلابهاى عمومى کشیده مىشد که مشروعیت دولت را به طور کامل از میان مىبرد.
انقلابهایى که در اواخر قرن هجدهم و در طول قرن نوزدهم میلادى در اروپا به وقوع پیوستند، سبب شدند که دولتهاى اروپایى که مشروعیت مردمى هرچه بیشترى نیز مىیافتند، به تدریج دست به تربیت نیروهایى جدید براى مقابله با شورشهاى داخل بزنند. این نیروها که با عنوان عمومى «پلیس ضدشورش» امروزه در تمامى کشورهاى پیشرفته وجود دارند و مورد آموزشهایى خاص قرار مىگیرند تا به آنها تفهیم شود که با یک شورش و طغیان داخلى نباید همچون با یک تهاجم خارجى روبهرو شد، زیرا اکثر کسانى که در این شورشها وارد مىشوند ممکن است شهروندانى باشند که بدون آگاهى کامل و اشراف به پیامدهاى درازمدت و بیشتر از سر هیجان و یا حتى کنجکاوى این کار را کرده باشند. بنابراین در عین لزوم بر سر جاى نشاندن و جلوگیرى از خشونت، نباید آسیبى شدید و جبرانناپذیر به آنها رساند و در حدود مشخص قانونى باقى ماند. از سوى دیگر در آموزش نیروهاى ضدشورش، به آنها تفهیم مىشود که خشونت کورکورانه و شدید علیه شورشهاى شهرى نه فقط ممکن است نتواند این شورشها را از میان ببرد، بلکه ممکن است سبب گسترش آنها نیز بشود. از اینرو نیروهاى ضدشورش جدید علاوه بر آنکه از آموزشهاى جامعهشناسى استفاده مىکنند، با وسایلى جدید نظیر گاز اشکآور، باتوم، ماشینهاى آبپاش، و … به میدان فرستاده مىشوند که کاربرد آنها بیشتر از آنکه ضربهزدن فیزیکى به تظاهرکنندگان باشد، پراکنده کردن و آرام ساختن آنهاست و مىتوانند در عین فرونشاندن شورش، از خشونت و خونریزى بیهوده جلوگیرى کنند.
در کشورهاى در حال توسعه نیز این روند در حال انجام گرفتن است و نقایص آن در واقع همان نقایص شکلگیرى دولتهاى جدید در آنهاست. در این کشورها، متأسفانه هنوز تفکیک لازم میان شکل و محتواى شورشهاى اجتماعى شهرى و تهاجمهاى نظامى خارجى به طور کامل انجام نگرفته است. در بسیارى از این کشورها نیروهاى ضدشورش بهوجود آمدهاند اما هنوز از آموزش کافى اجتماعى نظامى برخوردار نشدهاند و این خود ضرورت برنامهریزى براى چنین آموزشهایى را نشان مىدهد. باید به این نکته توجه داشت که در یک جامعه مدرن صنعتى، بروز خشونتهاى شهرى، بهدلایل مختلف، ناگزیر است. دولت نیز ناگزیر است که این خشونت را فرو نشاند تا امنیت شهروندان حفظ شود زیرا در غیر این صورت رسالت اصلى آن به زیر سؤال مىرود، اما تمامى ظرافت قضیه به پرهیز از خشونتها و خونریزىهاى بیهوده مربوط مىشود که جز بحرانى کردن بیشتر اوضاع و تضعیف ارکان اجتماعى سودى ندارند.
بافت اجتماعى نیروهاى استفاده شده براى کنترل امنیت اجتماعى را چگونه مىبینید؟
ابتدا باید بر این نکته تأکید کرد که به محض آنکه ساخت دولت در جوامع انسانى تشکیل مىشود، واگذاشتن خشونت به این نهاد را آغاز مىکنند و این نهاد؛ یعنى دولت است که رفتهرفته به طور کامل و انحصارى حق استفاده از خشونت را به خود اختصاص مىدهد. به صورتى که از نظر ماکس وبر، جامعهشناس آلمانى، ویژگى و تعریف اصلى هر دولتى، «انحصار خشونت» جامعه مربوطه در آن است. توجه داشته باشیم که این نکته پیش از موضوع «مشروعیت» قدرت و استفاده از خشونت قرار مىگیرد. به عبارت دیگر ابتدا باید انحصار خشونت در دست دولت و نهادهاى آن کامل شود، سپس بحث مشروعیت استفاده یا عدم استفاده از این قدرت از طریق قانون تعیین مىشود. از لحاظ تاریخى نیز دولتهاى مطلقه پیش از دولتهاى دموکراتیک در اروپا ظاهر شدند؛ یعنى ابتدا انحصار قدرت و خشونت انجام گرفت، سپس شرایط مشروعیت یافتن این قدرت مطرح شد. بنابراین باید توجه داشته باشیم که خروج خشونت از محدوده نهادهاى دولتى به هر شکل و وضعى و به هر دلیلى که انجام بگیرد، نه فقط نشانهاى از ضعف ساختار دولت در زمینه نهادهاى اعمال خشونت است، بلکه همچنین نشانهاى از وجود بحران و مشکلات اجتماعى است. در این حال هر حکومتى با هر محتوایى که داشته باشد، باید دو راه را به صورت موازى دنبال کند، نخست از میان بردن خشونت در خارج از چارچوب نهادهاى دولتى که مىتواند خود با استفاده از ابزارهاى خشونتآمیز انجام بگیرد و سپس یافتن دلایل خروج خشونت از چارچوب نهادها؛ یعنى اصلاح و رفرم اجتماعى و ارائه راهحلهاى اجتماعى براى دردها و معضلاتى که خشونت را ایجاد کردهاند.
نکتهاى که در همه جوامع مدرن بر آن تأکید خاص مىشود آن است که این نیروها باید به صورتى مشخص و کاملاً واضح دولت را نمایندگى کنند و به این منظور استفاده از اونیفورم و سایر نشانههاى نمایندگى دولتى، ضرورتى تام دارد تا اعمال خشونت، قابل توجیه و در چارچوب یک دولت مردمسالار، مشروعیت داشته باشد. ورود نیروهایى که ممکن است خود بخشى از مردم عادى، و نیروهاى غیررسمى دولتى به حساب بیایند، به منظور از میان بردن خشونت شورشى، مىتواند همانقدر خطرناک باشد که ورود افراد شورشى، زیرا در هر دو حالت، مشروعیت و انحصار خشونت در دولت، که اصل و اساس دولتهاى مدرن است به زیر سؤال رفته و همین نکته مىتواند جامعه را بیشتر به سوى آشوب ببرد.
تذکر روزنامه: به دنبال تهاجم شبانه به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ماه (۱۳۷۸) و اعلام تحصن و تظاهرات از سوى دانشجویان دانشگاههاى سراسر کشور عدهاى از این فرصت استفاده کردند و به کمک عوامل ضددانشجویى و براى بدنام کردن حرکت دانشجویان دست به تخریب و آشوب در سطح شهر تهران زدند و به دنبال آن نیروهاى ضدآشوب، متشکل از نیروى انتظامى، یگانهاى ویژه، و یا گروههاى شبهنظامى و… براى کنترل آشوبها وارد عمل شدند. بدون بحث راجع به اینکه چه کسانى اعتراض قانونى دانشجویان را به یک آشوب شهرى کردند. گفتوگوى زیر با دکتر فکوهى پیرامون این رویداد و مباحث حاشیهاى آن صورت گرفته است.
گفتوگو با روزنامه خرداد، ش ۱۷۱، ۲۶ تیر ۱۳۷۸.