مردان تصمیم می گیرند، زنان کنار می نشینند!( گفتگوی بوردیو با تله راما، ۱۹۹۸)(۱)

ترجمه ناصر فکوهی

بخش اول

توضیح: این گفتگو را کاترین پورتوون (Catherine Portevin) در شماره ۲۵۳۲ مجله تله راما(Télérama)( 22 ژوئیه ۱۹۹۸) با بوردیو انجام داده است و در آن بوردیو درباره کتاب تازه اش «سلطه مردانه » و دلایلی که وی را به استفاده از تحلیل جامعه قبایلی الجزایر برای تحلیل روابط دو جنس در جوامع معاصر کشانده است، سخن می گوید.

– چرا در کتاب جدید خود، «سلطه مردانه»، جامعه قبایلی الجزایر را برای نشان دادن سلطه مردانه در جوامع ما انتخاب کرده اید؟ آیا به نظر شما روستایی قبایلی ما را نسبت به خودمان آگاه می کند؟

– مسئله رابطه ما با جنس ها برایمان آنقدر جنبه خصوصی دارد که نمی توانیم آن را بدون نوعی میان بر زدنی بازتابنده به سوی خودمان، تحلیل کنیم. یک زن یا یک مرد، مگر آنکه قابلیت هایی استثنایی داشته باشد، به سختی می تواند به آگاهی نسبت به زنانگی یا مردانگی خود دست یابد و دلیل این امر دقیقا در آن است که این موقعیت ها با وجود خود آنها همجوهر است. به همین دلیل به نظر من رسید که این میان بر از طریق جامعه قبایلی که ظاهرا به نظرمان بسیار دوردست می آید ولی در واقعیت بسیار به ما نزدیک است، لازم است. من پیش از این (۱) به صورتی عمیق بر این جامعه مطالعه کرده بودم و علاقه زیادی نسبت به آن دارم، البته آن مطالعه ای از بیرون بود. در این مطالعه توانستم شیوه اندیشیدن این جامعه را بازسازی کنم . شیوه اندیشه ای که هنوز در وجود ما حضور دارد. برای نمونه در مناسک باروری: ما غذاهایی را می پزیم که باد می کنند و این را در نزد قبایلی ها در جشن های ازدواج، ختنه سوران یا برای شروع به کشت می بینیم. و من در کودکی ام در جشن های روز سه شنبه مقدس (۲) شاهد بودم که شیرینی هایی می پختند که باد می کردند درست مثل شکم زنان یا زمینی که در آن دانه می شکفت، و یا همچون فالوس ها که به نوعی نشانه ای از باروری مردانه هستند. این تمدن مدیترانه ای در نزد مردان و همچنین همه زنان بسیار زنده است! زیرا ساختارهای اندیشه سلطه مند، بر کسانی که زیر سلطه هستند نیز، تحمیل می شود.

– و باز هم برای مثال با اندیشیدن به قبایلی ها بود که شما به یاد می آورید که چگونه در زادگاهتان بئارن (Bearn) خوک ها را می کشتند. ممکن است این موضوع را هم تعریف کنید؟

– در این آیین – چون واقعا با یک آیین سروکار داشتیم – کشتن خوک، مردان نقش کوچکی بیش نداشتند، یک نقش نمایشی: آنها دنبال خوک می دویدند، ضربه چاقو را وارد می کردند، فریاد خوک بلند می شد، نعره می کشید، خون فواره می زد … و بعد مردان استراحت می کردند، و دو روز سر خودشان را با ورق بازی گرم می کردند، در حالی که زنان وظیفه تکه تکه کردن خوک، درست کردن سوسیس ها و غذاهای دیگر از خوک را بر عهده داشتند. در میان قبایلی ها هم در چیدن زیتون ، مردان با داس بزرگی از راه می رسند که طبعا نمادی از قدرت مذکر است، اما این نماد صرفا برای قطع کردن شاخه ها به کار می رود که خود عملی کوتاه و سریع است ، کاری که ده دقیقه بیشتر طول نمی کشد، ولی سپس زنان و کودکان هستند که زیتون ها را در طول روزهای مدیدی زیر تابش گرم نور خورشید می کنند . از این موقعیت میان بالا و پایین، امر نمایشی و امر ظریف، پیش داوری های زیادی زاده می شود. برای مثال می گویند که زنان از کارهای کوچک خوششان می آید، که دوست دارند خم و راست بشوند ، کمرشان را تا کنند، که اصولا کمی هم کم مایه هستند. به عبارت دیگر به گونه ای عمل می شود که گویی زنان کاری را که چاره ای جز انجامش ندارند ، دوست دارند. و در نهایت هم زنان واقعا چنین کارهایی را دوست خواهند داشت، زیرا کار دیگری ندارند.
– عمل مردی را که خوک را می کشد به کدام کنش معاصر تشبیه می کنید؟
– من این عمل را در تمام تقابل هایی که در تقسیم میان دو جنس انجام می گیرد می بینم: رئیسی که تصمیم می گیرد و منشی ای که تصمیم را اجرا می کند، رابطه ناپیوسته/پیوسته، امر نمایشی، امر پر جذبه، رابطه میان چیزی برجسته و چیزی پیش پا افتاده، یکنواخت، در سایه…. به قول ورلن « کارهایی فروتنانه و ساده»!. در جوامع ما، حتی در فضای خانگی، از مردان خواسته می شود که تصمیمات بزرگ را بگیرند، اما این تصمیمات را زنان آماده سازی کرده اند. مثلا می بینیم که برای خرید یک خانه، در تمام اقشار اجتماعی، مردان سعی می کنند با پرسیدن سوالات، سطح خودشان را پایین نیاورند، بلکه این کار را به زنان وامی گذارند، اینکه قیمت خانه را بپرسند، این چیز و آن چیز دیگر و غیره را، و اگر مشکلی پیش بیاید طبعا تقصیر بر عهده زنان گذاشته می شود. بدین ترتیب است که می بینیم از طریق هزاران نکته ظریف به این شکل، زنان کنار می روند، یا کنار گذاشته می شوند و این امر به ویژه زمانی تشدید می شود که چنین زنانی از طبقات پایین جامعه آمده باشند. به عبارت دیگر ، منشاء اجتماعی اثر این کار را بیشتر می کند. . مساله به خصوص از آن لحاظ عادی به نظر می رسد که هیچ کس در این امر نه اثری از شرارت می بیند و نه از بدجنسی.
– نابراین مردانگی به مثابه نوعی اشرافیت عمل می کند؟
– بله، می توان گفت که تمام ویژگی های یک اشرافیت را دارد. تمام آن چیزهایی که به قبایلی ها ارزش می دهد – جنبه های شرافتی، آبروداری – ارزش های مردانه کاملا اشرافی هستند… دستاری که بر سر می بندند، طرز ایستادنشان درست مثل ارتش و سلام نظامی دادن. من در نخستین پژوهش هایم درباره مفهوم شرافت در نزد قبایلی ها به واژه ای برخوردم که همان «قابل» یا «قابلیت» است یعنی توانا بودن. این واژه به قبله اشاره دارد یا به عبارت دیگر به «شرق» : یا توانایی ایستادن رو در روی شرق، جایی که خورشید طلوع می کند و بدین ترتیب است که می بینیم تمام مذاهب روی به سوی شرق دارند. تمام اسطوره های ما از چنین تقابل هایی ریشه می گیرند که نمی توان آنها را صرفا به ضرب یک اراده از میان برداشت. نه! من فقط می خواهم نشان دهم که ریشه های تقابل مردانگی/زنانگی تا چه حد عمیق هستند. این ریشه ها در تمام تقابل هایی قرار دارند که اخلاق ما (مرتفع/پست، راست/کج، و غیره) همچنان که زیباشناسی ما(گرم/سرد، که برای رنگ ها به کار می برند – سخت/نرم و غیره) بر آنها استوار است. برای آنکه مثال دیگری بزنم، به دانشگاه نگاه کنید که چگونه در آن رشته ها از هم تفکیک شده اند: علوم به اصطلاح سخت(دقیقه) در جنبه مردانه قرار داده می شوند. و وقتی یک زن به سراغ تحصیل در رشته ای چون ریاضی می رود می گویند که رشته خوبی برای او نیست، که این رشته او را « می خشکاند» و «سخت» می کند که معادل هایی برای «نازایی» و «سترونی» هم هست، که چنین زنی همسری نخواهد یافت و مجرد باقی خواهد ماند…
پابان بخش اول – ادامه دارد