لویی ژان کالوه / برگردان ناصر فکوهی
لوی – ژان کالوه (Louis-Jean Calvet) استاد زبانشناسی دانشگاه پرووانس است آخرین اثر او: مقالاتی درباره زبانشناسی: آیا زبان یک ابداع زبانشناسان است؟ که به وسیله انتشارات پلون در سال ۲۰۰۴ به انتشار رسیده است.
کارین فیلیپ: شما از اصطلاح محیطشناسی زبانها (Ecologie des langues) که آن را از اینار هوگن(Einar Haugen) به امانت گرفتهاید، استفاده میکنید تا بر اهمیت مطالعه بر زبانها در چارچوب محیط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها تاکید کنید و گرایشهای زبانشناختیای را که این محیط را به حساب نمیآورند مورد انتقاد قرار بدهید. به نظر شما این رویکرد «میدانی»(terrain) از چه لحاظ دقیقتر است؟
لوی ژان کالوه: پیش از هر چیز باید بر این نکته تاکید کرد که زبانها در خارج از روابط تاریخی و اجتماعی وجود خارجی ندارند و آنها را باید حاصل رفتارهای اجتماعی دانست یا همان چیزی که شما از آن با عنوان «زمین» یا «میدان تحقیق» یاد میکنید. به عقیده من برای در نظر گرفتن همزیستی، کنش متقابل و همین زمین مورد اشاره، مفهوم «لانه» محیطشناختی مناسب میآید. افزون بر این، باید توجه داشت که زبانها خارج از سخنوران آنها نیز وجود ندارند، سخنورانی که با زبان رابطه یک میزبان/انگل را بر قرار میکنند و در این رابطه زبانها مشخصا همان انگلها هستند: بدون سخنور بدیهی است که زبانی بر جای نخواهد ماند. و سرانجام باید به این نکته اشاره کنم که زبانها با یکدیگر رابطهای به مثابه طعمه/شکارچی بر قرار میکنند همان چیزی که من پیشتر به آن نام «زبانخواری»(glottophagie) (مثل آدمخواری) داده بودم و سپس آن را جنگ زبانها نامیدم. این امر ما را وا میدارد که هزاران زبان موجود در جهان کنونی را از نقطه نظری داروینی مورد توجه قرار بدهیم و ایده محیطشناسی زبانها از همینجا ریشه میگیرد و چارچوبی به اندازه کافی بسیط به ما ارائه میدهد تا بتوانیم دست به تحلیل روابط زبانشناختی در همه ابعاد آنها بزنیم. این در عین حال چارچوبی به اندازه کافی علمی برای توصیف زبانها در سطوح مختلفی از عمقشان نیز هست، در طیفی که از دیدی کلان تا یک دید میکروسکوپیک پیش میرود.
کارین فیلیپ: شما در نوشتههای مختلف خودتان به خشونت درگیریهای میان زبانها اشاره کردهاید و آن را نشانهای از درگیری میان گروههای انسانی مختلف دانستهاید.
لوی ژان کالوه: این همان چیزی است که به آن تحت عنوان طعمه/شکارچی در روابط میان زبانها اشاره کردم. در واقع تنش و کشمکشی میان زبانها وجود ندارد بلکه این گروههای انسانی هستند که با یکدیگر درگیرند، و در پشت این گروهها نیز درگیری منافع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار دارند. این درگیریها می توانند همچون دوران استعماری بسیار خشونتآمیز باشند. امروز هم در مورد زبان انگلیسی و در مورد زبانهای منطقهای با درگیریهای خشونتآمیزی سروکار داریم. در پشت زبان انگلیسی در واقع سلطه آمریکا در چارچوب جهانی شدن جلوه میکند. و در پشت زبانهای منطقهای موضعگیریهای متفاوت نسبت به دولت، هویت و منطقه…بنابراین ما میتوانیم این درگیریهای انسانی را در حوزههای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در ترجمان زبانی آنها و در بعد زبانشناختیشان ببینیم. من برای ساده شدن فهم مطلب از « جنگ زبانها» سخن میگویم ولی روشن است که جنگ واقعی در سطح دیگری در جریان است.
کارین قیلیپ: جهانی شدن، « بازارهای زبانشناختی» مختلفی را به رقابت با یکدیگر وا میدارد. رقابت اینها بر سر چیست؟
لوی ژان کالوه: در بینظمی بابلی [اسطوره بابل. م] عظیمی که با تعدد بیشمار زبانها در جهان وجود دارد، میتوان نظمی را ایجاد کرد که اصل آن در این نکته نهفته که زبانها از طریق سازوکارهای دوزبانگی با یکدیگر پیوند دارند. این چیزی است که من مدل ثقل مینامم زیرا در نظامهای دوزبانگی ما با نوعی پیوند انسجامدهنده زبانها روبرو هستیم که نقطه ثقلی ایجاد میکند که در آن حدود ده زبان بسیار تمرکزیافته ( فرانسه، اسپانیایی، هندی، چینی …) به گرد یک زبان فوق تمرکزیافته که امروز زبان انگلیسی است ، سامان یافتهاند. به گرد زبانهای بسیار تمرکزیافته نیز، زبانهای تمرکزیافته قرار میگیرند. برای نمونه به گرد زبان فرانسه ما زبانهای منطقهای فرانسه را داریم، همین طور که زبانهای کرئول و برخی زبانهای آفریقایی را. و این زبانها خود محور ثقل زبانهای پیرامونی دیگری هستند.
این مدل به ما امکان میدهد که روابط میان زبانهای کنونی در جهان را درک کنیم. در این مجموعه ، زبانها همچون در بورس اوراق بهادار ارزشهای متفاوتی دارند. برخی از این زبانها مثل بعضی از ارز ها قابل تبدیل به ارزهای دیگر هستند و ما در همه جای دنیا میتوانیم به کمک آنها با مردمان دیگر ارتباط برقرار کنیم، همانگونه که با دلار یا یورو میتوان هر پول دیگری را خرید. در حالی که برخی از زبانها همچون پولهای غیرقابل تبدیل به ما صرفا امکان میدهند در گوشه کوچکی از جهان ارتباط برقرار کنیم. این همان چیزی است که من به آن بازار زبانشناختی میگویم. بازاری هراسناک و بیرحم. اینکه شما در حوزه زبان انگلیسی، زبان فرانسه، یا زبان بامبارا و یا یک زبان کرئولی به دنیا آمده باشید، به شما شانسهای برابری نمیدهد و در آغاز میزان «سرمایه زبانی» شما را متفاوت میکند. حتی به دست آوردن قابلیت در زبانهای بسیار تمرکزیافته نیز در طول عمر به شما همان امکاناتی را که افراد زاده شده در آن زبانها دارند، نمیدهد و به زبان بازار بورس همان «پورتفوی» (سبد سهام) را عرضه نمیکند. ما در اینجا با واقعیتی روبرو هستیم که اگر خواسته باشیم بر آن تاثیرگذاری کنیم باید ابتدا به خوبی تحلیلش کنیم و سپس سیاستهای زبانی مشخصی را پیش بگیریم.
کارلین فیلیپ: پیشبینی میشود که نیمی از شش هزار زبانی که در حال حاضر در جهان تکلم میشوند، تا پایان قرن کنونی از میان بروند. جامعه-زبانشناسی در برابر این نابودی چه میتواند بکند؟
لوی ژان کالوه: تنها میتواند این فرایندها را درک کرده و آنها را توصیف کند. و از اینکه بگذریم تنها دو نوع امکان مداخله وجود دارد. پیش از هر چیز نقش خود سخنوران به هر زبان اهمیت دارد. آنها هستند که تصمیمم میگیرند که آیا باز هم به زبان خود سخن بگویند یا نه، آیا آن را به فرزندان خود منتقل کنند یا نه. اگر سخنوری وجود نداشته باشد، زبانی هم در کار نخواهد بود! نقش دوم را کنشگران سیاستهای زبانشناختی ایفا میکنند کسانی که باید از این اصل حرکت کنند که زبانها در خدمت انسانها هستند و نه برعکس. زبانها، انواعی همچون تولهفُکها نیستند که بگوئیم باید از آنها حفاظت کرد یا نگاهشان داشت در حالی که سخنوران آنها دیگر به آن زبانها سخن نمیگویند! برعکس اگر سخنورانی مایل باشند به زبانی سخن بگویند، برای مثال برای زبان خود ارزش یا کارکردی هویتی قائل باشند، باید این امر را حقی غیرقابل انکار قلمداد کرد و به آنها در این کار یاری رساند.
اما بلافاصله باید اضافه کرد که هویتها بازیای که نتیجه صفر داشته باشد نیستند، بلکه میتوانند بازی با نتیجه مثبت باشند و این امر اثری مستقیم برای مثال در موضوع جای گرفتن مهاجران در بطن جوامع میزبان دارد. برای یک کودک مهاجر ، فرانسوی بودن به معنی آن نیست که مراکشی نباشد، این کودک میتواند زبان فرانسه و عربی مراکشی را به صورت یکسان و بدون لهجه صحبت بکند و این دو فرهنگ را به مثابه دو فرهنگ مکمل تجربه کند. به همین ترتیب یک فرد میتواند در آن واحد فرانسوی و آلزاسی یا بروتونی باشد. این هویتها یکدیگر را نفی نمیکنند بلکه بر یکدیگر افزوده میشوند. مسئله زمانی آغاز میشود که عکس این امر بیاندیشیم: وقتی کسی میخواهد یا «الف» باشد یا «ب» و نه هم «الف» و هم «ب» . این موردی است که ما در بعضی از گفتمانها در جزیره کُرس میبینیم، جایی که برخی افراد میخواهند هویتها را یک بازی با نتیجه صفر در نظر بگیرند: مثلا میگویند اگر من کُرس باشم نمیتوانم فرانسوی باشم و به همین دلیل باید به زبان کُرس سخن بگویم و نه به زبان فرانسوی. در این حالت ما وارد یک مارپیچ خطرناک میشویم زیرا این رویکرد میتوان حامل هر نوع از نژادپرستی شود و همچنین به این دلیل که سیاستهای زبانی و غیرزبانی که از این رویکرد ناشی میشوند، سیاستهای ارتجاعی خواهند بود.
منبع گفتگو :Magazine des Sciences Humaines, no. 162, Juillet 2005
گفتگو از : کارین فیلیپ(Karine Philippe)