اگر بتوانیم مسئلۀ طراحی شهری را جدی بگیریم، نهفقط در روند شکلگیری مادی، بلکه میتوانیم در روند شکلگیریِ فرهنگی و ذهنی شهر دخالت کنیم. همچنین میتوان از طریق طراحی، استفاده از مواد و مصالح، چیدمان و کاهش فاصلۀ شهری گامهای بزرگی بهسوی دموکراسی اجتماعی و فرهنگی برداشت.
آرتورو اسکوبار[۱]، متخصص برجستۀ توسعه در شرایط بحران کنونی ِ سرمایهداری متأخر، در بحثی که در سال ۲۰۱۷ مطرح میکرد (Escobar, 2017)، دو مفهوم طراحی و جهان متکثر[۲] را به یکدیگر ربط میداد. اسکوبار بر این باور است که برخلاف تصور بسیاری از متخصصان، طراحی تنها امری زیباییشناسانه نیست، بلکه تأثیر مستقیمی بر رابطۀ هستیشناختی انسانها با پیرامونشان دارد و این امر بهخصوص در شهرها صادق است. برای نمونه، او از شهرهایی با الگوی طراحی شطرنجی نظیر لسآنجلس و برازیلیا در برابر شهرهایی با الگوی پیچیده نظیر آمستردام یا شهرهای شمال ایتالیا و غیره سخن میگوید که چگونه به دو «تصویر» و «تصور» متفاوتِ هستیشناختی از زندگی و در نتیجه به دو سبک زندگی متفاوت دامن میزنند و ازاینرو، اگر بتوانیم مسئلۀ طراحی شهری را جدی بگیریم، نهفقط در روند شکلگیری مادی، بلکه میتوانیم در روند شکلگیری فرهنگی و ذهنی شهر دخالت کرده و به گروهی از دگرگونیهای دیگر نیز دامن بزنیم، یا مانع از آنها شویم، یا برخی از روندها را تقویت و تضعیف کنیم. اسکوبار بهویژه بر مفهوم تکثر تأکید دارد که در جهان کنونی، به دلیل فرایند جهانیشدن، بهویژه در کشورهای توسعهیافته، به امری اساسی تبدیل شده است: کموبیش هیچ پهنۀ توسعهیافتهای را نمیتوان امروز در اروپا و آمریکا یافت که موزاییک قومی، زبانی و فرهنگی در آن مشاهده نشود. در نتیجه، نظریۀ قدیمی «دیگ ذوب»[۳] که سالیان سال، نقطۀ محوریِ مباحث رشدِ مادی و فرهنگی را در کشوری چون آمریکا میساخت، به این معنا که همۀ مردم جهان از هرکجا که آمده باشند، درون یک دیگِ جوشان در فرهنگ آمریکا، ذوبشده و «سبک زندگی آمریکایی»[۴] را الگوی حیات خویش قرار خواهند داد، به سود نظریههای انتقادی در زمینۀ طبقۀ نژاد و جنسیت و غیره تغییر کرد. از سال ۲۰۲۵ بنا بر برآوردها، ایالاتمتحدۀ آمریکا برای نخستین بار مرز ۵۰ درصد جمعیت رنگینپوست را پشت سر خواهد گذاشت. در جهان نیز همهجا وحشت از نبود قطعیتی است که نولیبرالیسم[۵] اقتصادی در زندگی انسانها و بهخصوص در معیشتشان به وجود آورده. در همین حال، ما شاهد چندگانگی فرهنگی میراث استعمار و بحرانهای مهاجرت هستیم که میتوان در مجموع آنها را تا حد زیادی از دلایل اصلیِ ظهور ترامپیسم و پوپولیسمهای راست افراطی در آمریکا و جهان – و تداوم یافتن آنها حتی پس از ترامپ- در دَه سال اخیر دانست.
نظریۀ طراحی (شکل) شهری به صورتهای دیگر نیز از یونان باستان تا امروز مطرح شده است. یونانیان اندازهها و اشکالی آرمانی را برای شهرهایشان در نظر میگرفتند و معتقد بودند که وجود عناصر مشخص در هر شهر، حجم جمعیتی آن و شکلها باید هرچه نزدیکتر به «صور آرمانی» متافیزیک باشند تا سعادت زمینی را تأمین کنند و باید در هر شهری وجود داشته باشند و در مکانها و نسبتهای مشخصی با یکدیگر جای بگیرند تا زندگی با آرامش و آسایش برای همه فراهم شود. اما در دوران روشنگری و انسانگرایی پیش از انقلاب فرانسه و همزمان با انقلابهای فناورانۀ صنعتی و ظهور شهرهای مدرن، گرایشهای روسویی نیز مدلهای خود را برای شهر آرمانی داشتند. روسو[۶]، شهر کوچک (نظیر ژِنو) و حکمرانی محلی را بهترین مدل برای حکومت میدانست (Silvestrini, 2007). این در حالی بود که گرایشهای بهشدت معکوس در قالب انقلاب، ژاکوبینیسم[۷] و تمرکز یافتن همۀ امکانات را در پاریس پیش گرفتند و این فرایند پس از کودتای لویی بناپارت[۸] و دگرگونیهای بارون اوسمان[۹] در پاریس (Harvey, 2005)، یک طراحی خطی و شهری «تمیز»، «شیک»، «زیبا» و بورژواپسند را جایگزین پاریس پر هرجومرج با کوچههای تنگ و پیچاپیچِ نیمۀ نخست قرن نوزدهم کرد. واقعیت آن است که مدل ژاکوبینیِ انقلاب فرانسه، تنها بر اساس شکلِ شهر، تبیین نشده بود، بلکه روابطِ مرکز پیرامونی را به روابطی بهطور کامل تعمیمیافته از طریق فرایندهای «تمدنساز» استعماری و غالب در جهان تبدیل کرد. نتیجه هم همین شهرهای جهانسومیِ جهنمی، آسیبزده و آسیبزاست که چیزی جز ویرانشهرهایی نیستند که خود را بر ساکنانشان تحمیل میکنند: «زندانهایی بدون سقف» و البته در مرکز نیز، طراحی مدلهای مبتنی بر دوایر متحدالمرکز و سلسلهمراتبی کردن شهرها و کارکردهای ثابت و یگانه برای هر فضا، شهرهای توسعهیافته را نیز در قالب زمانِ روزمره (Lefebvre, 1947) و نامکانِ کار (Augé, ۱۹۹۲) بدل به دستگاهی برای تخریب سوژه از طریق تحمیل سوژه بر او (Foucault, 1966) و تعیین سلایق زیباییشناسانهاش (Bourdieu, 1970) کرد تا در نهایت شهر را به صحنهای برای نمایش (Debord, 1967) و بازنمایی خود در روزمرگی (Goffman, 1956) تبدیل کند. ازاینرو، شکل شهر (Lynch, 1981) و زمین شهری (Sassen, 2006) همیشه اهمیت داشته و این امر بسیار فراتر از توَهمات معمارانه، شهرسازانه و سپس پسامدرن رفته است و به مباحث حسی انسان (Pallasmaa, 2005)، روحی و فلسفی (Bachelard, 1957) و شاعرانه (Sansot, 1971; De Certeau, 1990) دامن زده است.
اما آنچه گفته شد، بیش و پیش از هر چیز بر اساس یک فرضیۀ اولیه مطرح میشود، اینکه: تنها شکل مادی و روابط مادی-اقتصادی، آنگونه که مارکس میگفت و امروز دیوید هاروی[۱۰] میگوید، نیستند که فضای ذهنی را میسازند. بلکه ما با دیالکتیکی میان این دو نیز روبهرو هستیم (Berman, 1982). اما اگر از این فرضیه فراتر رویم، به منطق کنش جمعی میرسیم. یعنی به موضوع محوریت یافتن جماعت یا اجتماع[۱۱] که اساس بسیاری دیگر از نظریات کنونی دربارۀ آینده شهرها بوده است. برای مثال در نگاه رولان دو کاسترو (Castro, 2010) دربارۀ حومههای پاریس یا حتی در معماری، معماران نوآوری چون ژان پیر واسال[۱۲] و آن لاکاتون[۱۳] که در سال ۲۰۲۱ توانستند جایزۀ معماری پریتزکر[۱۴] را از آنِ خود کنند. این دو معمار نشان دادند به جای تخریب مجتمعهای بزرگ مسکونی دهۀ شصت، میتوان دست به بازسازی خلاقانهشان بر اساس روابط فضایی- جماعتی و اصل شهرهای سبز- آبی[۱۵] زد.
مسئله فراتر از آن است که تنها با تمرکزگریزی صوری، برای مثال با طراحی شهرهای شبکهای، یا واحدهای کوچک تقسیمشده به فضاهای تفیکیافته بتوانیم به نظریههای آرمانشهری نزدیک شویم. به همین دلیل با عمیقتر شدن در موضوع میتوانیم این کار را از طریق محور قرار دادن اجتماع و توانمندسازی گروههای جماعتی انجام دهیم که در اینجا چندین پارادایم، یعنی معماری، شهرسازی، فناوریهای مدرن، توسعۀ پایدار، مصرف پایدار، مینمالیسم رفتاری و… با یکدیگر ترکیب میشوند تا بتوان بهگونهای خودگردانی شهری[۱۶]، نه انسانمحور[۱۷]، بلکه مبتنی بر رابطۀ دیالکتیک انسان و پیرامونش از یکسو و انسانهای فرهنگهای دیگر باهم و فراتر از آن به دیالکتیک میان فضاهای مجازی و فضاهای واقعی از سوی دیگر، رسید که برای این کار باید از سطح شهر سیاسی بر پایۀ سرزمینیت[۱۸]، به شهر خودگردان بر پایۀ جماعت-محوری و از حقوق بشر و حتی حق به شهر ِ لوفبوری به حقوق موجودیتهای مادی و غیرمادی (در گذشته، حال و آینده)، زنده یا غیرزنده به تعبیر الیزابت دو فونتنه (Fontenay, 1998) رسید. این امر بدان معنا نیست که شکل انسانی، یا رفتار و کارکردهای انسانی مانند تأکید لوفبوری بر مفهوم چندگانگی کارکردی فضاهای شهری، یا تأکید پالاسمایی بر حسی کردن یا بساوایی کردن فضاهای شهری اهمیت ندارد؛ مسئله در آن است که ما در دوران مدرنیتۀ متأخر پس از انقلاب هوش مصنوعی هستیم، اما بهصورت متناقضنمایی این همان دورانی است که با یک پسرفت گستردۀ نولیبرالی و ضد دموکراتیک، ضد روشنفکرانه، کالایی کردن همهچیز، ضد همگراییهای انسانی و انحصارطلبی محلی و اقتدارمنشی سیاسی در سراسر جهان همراه است. این دورانی است که از یکسو از شهرهای هوشمند بر شبکه و برخط، سخن گفته میشود و از سوی دیگر با استراتژیهای پرخاشجویانه و خشونتآمیز دولتهای بزرگ (چین، روسیه و آمریکا) برای بازگشت به سرزمینیت بیشتر از همه، اما نهفقط طرف چین (به روایت ساسن) روبهرو هستیماما این امر ناقضِ نظریههای مبتنی بر تأثیر شکل روی الگوی هستیشناختی اسکوبار به شمار نمیآید، بلکه با هدف گرفتن جماعت بهمثابۀ زمان (بهصورت همزمان[۱۹]) و مکان (در قالب شهر نزدیک، پیاده و غیرموتوریزه و مینیمال) روابط قدرت را به گونۀ موجود هدف میگیرد.
میشل فوکو[۲۰] در نوشتۀ معروف خود دربارۀ «قدرت چگونه اِعمال میشود» که بوردیو[۲۱] نیز در کتاب «دربارۀ دولت» (Bourdieu, 2012) خود به آن نزدیک است، نشان میدهد که اساس قدرتهای اقتدارمدار در حرفهای شدن امر سیاسی و تصاحب امر فرهنگی بهوسیلۀ امر سیاسی است و بدین ترتیب دخالت دادن کنشگران اجتماعی بهمثابۀ پیچ و مهرههای دستگاه سیاسی و نه دستگاه فرهنگ شهری است. بدیل این امر نیز از کار انداختن موتورِ سیاسیِ امر سیاسی و جایگزینی آن با موتوری فرهنگی- اجتماعی (جماعتی) بیش و پیش از هر چیز با جماعتهای مدنی شهری است. بدین ترتیب امر سیاسی و حتی نظم و هنجار از میان نمیروند، بلکه اهرمهای کنترل جابهجا میشوند. شفافشدن (استفاده از مواد سبک با قابلیت بصری بالا، کاهش عوامل مخرب حسهای انسانی برای ایجاد ارتباط هر چه بیشتر میان آنها از طریق طراحی، استفاده از مواد و مصالح، چیدمان و کاهش فاصلۀ شهری) گامی بزرگ بهسوی دموکراسی اجتماعی و فرهنگی است. این اقدامات را نباید از قدرتهای سیاسی انتظار داشت، بلکه باید آنها را واداشت که حرکت شهری را بهسوی اجتماع-محوری که معادل رفتاری- ذهنی همان شکلدهی معماری است، چه در قوانین و نهادها و چه در مدیریت عملی شهرها بپذیرند.
شهر
منبع:
- Abélès, M (2008). Michel “Foucault, L’Anthropologie et La question du pouvoir”, in, L’Homme, ۱۸۷-۱۸۸: Miroirs Transatlantiques, Connivences Et Dissensions, P. 105-122.
- Augé, M (1992). Non-Lieux. Introduction à une anthropologie de La surmodernité, Paris: Seuil.
- Bachelard, G (1957). La Poétique de L’espace, Paris: PUF.
- Berman, M (1982). All That Is Solid Melts Into Air: The Experience Of Modernity.
- Bourdieu, P (1970). La Distinction: Critique Sociale Du Jugement, Paris: Minuit.
- Bourdieu, P (2012). Sur L’État, Cours Au Collège de France 1989-1992, Paris: Seuil.
- Castro, R (2010). L’Utopie est mon métier, Paris: Éditions L’Archipel.
- Debord, G (1967). La Société du spectacle, Paris: Gallimard.
- De Certeau, M(1990). L’Invention du quotidien, 1. Arts de faire et 2. Habiter, Cuisiner, Éd. Établie Et Présentée Par Luce Giard, Paris: Gallimard.
- Escobar, A (2017). Designs For The Pluriverse, Clark University Atwood Lecture, Retrieved From: Https://Www.Youtube.Com/Watch?V=8Ouy7aN6XPs&T=2109s
- Fontenay, E. D (1998). Le Silence des bêtes: La Philosophie à L’épreuve de l’animalité, Paris: Fayard.
- Foucault, M (1966). Les Mots Et Les Choses. Une Archéologie des sciences humaines, Paris: Gallimard.
- Goffman, E (1956). The Presentation Of Self In Everyday Life, NY: Doubleday.
- Harvey, D (2005). Paris, Capital of Modernity, London: Rutledge.
- Lefebvre, H (۱۹۴۷). Critique de la vie quotidienne, Paris: Grasset.
- Lynch, K (1981). yA Theory Of Good City Form, MIT Press.
- Pallasmaa, J (2005). The Eyes Of The Skin. Architecture and the senses. John Wiley: New York.
- Sansot, P (1971). Poétiqdde de la ville, Paris: Klincksieck.
- Sassen, S (2006). Territory, Authority, Rights: from Medieval to Global Assemblages, Princeton: Princeton University Press.
- Silvestrini, G (2007). “Le Républicanisme De Rousseau Mis En Contexte: Le Cas De Genève“, In Les Etudes, Philosophiques,۴ (N: ۸۳), Pages 519 À ۵۴۱.
[۱] Arturo Escobar
[۲] Pluriverse
[۳] melting Pot
[۴] American Way Of Life
[۵] neoliberalism
[۶] Jean-Jacques Rousseau (1712-1778)
[۷] jacobinism
[۸] Louis Bonaparte (1778-1846)
[۹] Georges Eugene Haussmann (1809-1891)
[۱۰] David Harvey
[۱۱] community
[۱۲] Jean-Philippe Vassal
[۱۳] Anne Lactone
[۱۴] Pritzker Architecture Prize
[۱۵] Blue-Green Cities
[۱۶] Urban autogestion
[۱۷] Anthropocentriste
[۱۸] Territorialité
[۱۹] Synchrony
[۲۰] Paul Michel Foucault (1926-1984)
[۲۱] Pierre Bourdieu (1930-2002)
مجله کوچه شماره ۹ – اردیبهشت ۱۴۰۱
آخرین ویرایش ۲۲ خرداد ۱۴۰۱