پژمان موسوی
پیش از هر چیز بگویم، ابعاد تاریخی و فلکلوریک این موضوع به هیچ عنوان در تخصص من نیست، و به حوزه مطالعات مردمی و تاریخ گذشته ایران بر می گردد. آنچه من در اینجا درباره اش صحبت می کنم عمدتا به تاریخ معاصر یعنی یک صد ساله اخیر و در قالب انسان شناسی شهری و موضوع هویت های جدید شهری مربوط است که حوزه کاری ام است.
پدیده لوتی گری و فرهنگ عیاری، پیشینه ای دارد در گستره تاریخ یکجا نشینی و شهر نشینی در ایران. برای ورود به بحث مختصری از این پدیده در ایران و دلایل اهمیت بررسی و پژوهش درباره سیر تحول فرهنگ لوتی گری در ایران بگویید؟ زیرا همانطور که می دانید در تاریخ معاصر ایران پدیده لوتی گری هم کارکردهای مثبت مثل برقراری امنیت و … داشته اند و هم کارکردهای منفی مثل بسیج سیاسی شان در راستای منافع حکومت ها و عمل در جهت خلاف خواست مردمانشان.شما پدیده لوتی گری را چطور می بینید؟
پیش از هر چیز بگویم، ابعاد تاریخی و فلکلوریک این موضوع به هیچ عنوان در تخصص من نیست، و به حوزه مطالعات مردمی و تاریخ گذشته ایران بر می گردد. آنچه من در اینجا درباره اش صحبت می کنم عمدتا به تاریخ معاصر یعنی یک صد ساله اخیر و در قالب انسان شناسی شهری و موضوع هویت های جدید شهری مربوط است که حوزه کاری ام است. اما اگر خوانند گان علاقمند باشند موضوع را در چارچوب تاریخی اش بررسی کنند، آنها را استناد می دهم به مقاله ارزشمند دکتر علی بلوکباشی در مجله فرهنگ مردم با عنوان «پدیده ای به نام لوتی گری در حیات اجتماعی و تاریخی ایران» (شماره ۸-۹، ۱۳۸۳، ۱۰۵- ۹۹ ) و همچنین مدخل«لوتی» ویلم فلور (Willem Floor) در ایرانیکا با همین عنوان که کتابنامه ای را نیز ذکر کرده است.
لوتی گری یا لوطی گری، در متون ایرانی دستکم ۷ قرن پیشینه دارد؛ هر چند ریشه این کلمه همیشه مورد ابهام بوده است که آیا با قوم لوط و عمل لواط ارتباط داشته است و یا معنایی دیگر را می رسانده است. در یک چیز نمی توان شک کرد و آن اینکه کارکردها و رفتارهایی که برای لوطیان در طول روایت های شهری برای ما جا مانده است آنها را در موقعیت های به شدت متفاوت طبقه بندی می کنند که از «پهلوان» های شهری، تا «جوانمردان» ، «اراذل و اوباش»، «لات» و «الوات»، دوره گردان و لولیان (کولیان) و اهل «فتوت» و … غیره در نوسان هستند. گاه از آنها به مثابه دلقک های درباری و عامل سرگرمی حکام و یا اوباشی در خدمت آنها و همچنین گروهی از سردمداران مذهبی علیه یکدیگر و علیه مردم نام برده شده است؛ گاه به مثابه مدافعان حقوق مردم در برابر اشرار و حافظ محله و حمایت از ناموس مردم آن در برابر دیگران از جمله لوطیان محلات دیگر. مرکز آنها گاه گود زورخانه قید شده و گاه میخانه و خرابات و غیره. در تاریخ معاصر ایران نام لوطی افزون بر حضورش در اقشار مردمی به معنایی بسیار متفاوت و در طیفی از بسیار منفی تا بسیار مثبت، با دو اثر ادبی یکی قصه «داش آکل» در مجموعه «سه قطره خون» (۱۳۵۰) صادق هدایت و فیلمی که مسعود کیمیایی بر اساس آن به همین عنوان (۱۳۵۰) ساخت و یکی با داستان «انتری که لوطی اش مرده بود» (۱۳۲۹) اثر صادق چوبک وارد زبان جدید و رسمی فارسی شد. هر چند که هم معنایی یا دستکم نزدیکی معنایی اش با تمام واژگانی که گفتیم همچنان بنا بر موقعیت اجتماعی و افراد و گروه ها و فرهنگ هایی که با آنها سروکار داریم، باقی مانده است. و معنای یکسانی از آن نداریم.
امروز بحث درباره لوطی گری دستکم از نقطه نظر جامعه شناسان در چهارجوب پدیده های پوپولیسم و در چارچوب های عمدتا سیاسی انجام می گیرد. دلیل این امر نیز عمدتا در آن است که از دوره رضا شاه با استقرار پلیس در همه شهرها، عملا الوات به حاشیه رانده شدند و در حرکتی حساب شده از دور خارج شدند. هر چند به شکلی غیر رسمی در خدمت گروه های سیاسی و قدرت های مختلف باقی ماندند و نوعی نیروی فشار حاشیه ای را ایجاد کردند. بهترین مصداق از این لحاظ وقایع ۱۲ ساله فاصله سقوط رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. در این دوره تضعیف قدرت مرکزی سبب شده بود که بار دیگر الوت به میدان وارد شوند و ما از یک سو «شعبان بی مخ» و دار دسته اراذل و واوباشش را داشتیم که کاملا در اختیار شاه و سپس کودتا بودند و از سوی دیگر دارو دسته «طیب» را که بیشتر طرف مخالفان شاه بودند. اما دارودسته های الوات در شهرهای مختلف رشد کرده و از منافع گروهی مختلف دفاع می کردند. لوتی گری در معنای قدیمی اش از میان رفته بود، هر چند گاه اینجا و آنجا یک لوتی یا «لات های با مرام» به اصطلاح تهرانی های قدیم هم پیدا می شدند که هر عمل خلافی را نمی کردند و برای مثال در ایام عزاداری و ماه های حرام حتی کارهای خلاف خود را کنار می گذاشتند.
انقلاب در امواج نخستین خود همچون انقلاب های بزرگ دیگر این گروه ها را درون خود کشید و آنها را در سال های نخست حذف کرد و با تغییر رویه درون صفوف انقلاب قرار داد. اما پس از جنگ با گسترش فقر شهری ، این گروه های اراذل و اوباش رشدی سرسام آور کردند و امروز در تمام شهرهای ما حضور دارند. فقر اقتصادی از یک سو و امواج مالی گسترده ای که در جامعه وجود دارد، این گروه ها را تقویت کرد و برخی از آنها نیز توانستند در دار ودسته های موسوم به «سرخود» گرد بیایند و از طرق مختلف خود را حفظ کنند. اما از آن رویکردهای جوانمردانه پیشین دیگر چیزی باقی نماند. مگر در قالب هیئت ها که از ابتدا نیز با آن گروه ها متفاوت بودند، ولی انقلاب به آنها امکانات تازه ای داد که در بسیار از نقاط حلقه ارتباطی میان مردم عادی و نهادهای رسمی پلیسی و سایر نهادهای رسمی برای کمک به مردم را ایجاد کنند.
نگاه به پدیده لوتی گری آیا از زاویه انسان شناختی تفاوتی با زاویه تاریخی و سیاسی دارد؟درواقع می خواهم بدانم انسان شناسان و مردم شناسان،پدیده لوتی گری و فرهنگ عیاری را چگونه می بینند و آن را چطور تحلیل می کنند؟
بدون شک. کار چندانی از لحاظ تاریخ فرهنگی یا فرهنگ شناسی در این زمینه انجام نگرفته است، البته منظورم کارهایی درباره این گروه های شهری جدید است وگرنه از لحاظ تاریخی از فتوت نامه ها، تا مفهوم جوانمردی و قداره بندها و غیره مطالعات زیادی دوره های مختلف تاریخ ایران را بررسی کرده اند. هر چند این مطالعات نیز بیشتر توصیفی اند تا تحلیلی. کتاب اخیر ویلم فلور درباره دوره قاجار از این لحاظ ارزشمند است. اما دیدگاه های فرهنگ شناسی و انسان شناسی هنوز کارهایی بسیار پیش رو دارند، بحث و مطالعه بر روی خصوصیات اجتماعی و فرهنگی این گروه ها ، روابط میان آنها، موقعیت اجتماعی شان، روابط آنها در نظام های ایجاد هویت شهری ؛ ترکیب این هویت های با هویت های موازی و متداخل با آنها مثلا هویت های قومی و حرفه ای و سنی و غیره، رویکردهایی املا فرهنگی است که کمتر مورد ملاحظه قرار رفته است و در دوران معاصر بیشتر هدف پیدا کردن روابط سیاسی بوده است که لوتیها را با شخصیت ها و گروه های مختلفی که به دنبال قدرت بوده اند، به ویژه در برهه های خاصی از تاریخ معاصر مثلا دوره نهضت ملی شدن نفت، دوره انقلاب و دوره پس از جنگ به این مسائل پرداخته اند و نه تلاش برای شناخت آنها از درون که البته کار ساده ای نیز نیست.
اساسا چه زمینه های فرهنگی ای در ابتدا منجر به رواج این پدیده در ایران شده است؟کدام نیازها و ضرورت ها فرهنگ لوتی گری را فرهنگی مسلط در تاریخ معاصر ایران کرده است؟
مبحث را باید از لحاظ تاریخ پیش از قرن بیستم به نظرم کاملا از تاریخ قرن بیستم جدا کرد. اگر دولت ملی آن طور که رضا شاه تلاش می کرد با الگو برداری از انقلاب فرانسه و دولت های اروپایی آن را تشکیل بدهد و همه عناصر غیر رسمی قدرت در سطح شهرها را جمع آوری و یا به صورت فیزیکی نابود کند، موفقیت آمیز بود ما شاهد بازگشت گسترده آنها پس از شهریور بیست نمی بودیم. ضعف جامعه مدنی و شکل گیری ناقص دولت ملی ، بنابراین، به عقیده من دلیل اصلی بقای این گروه های لومپن شهری بودند. نه در دوره رضا شاه و نه در دوره محمد رضا شاه تلاشی جدی برای از میان بردن لومپنیسم انجام نشد، بر عکس در دوره محمد رضا شاه به دلیل ترس هولناکی که او از شوروی و رشد جنبش کارگری در ایران داشت، با گروهی از برنامه های مختلف نه تنها لومپنیسم را از میان نبرد، بلکه شواهد گویای آن هستند که در زمینه فرهنگی این حرکت با ابزارهایی چون سینما و تئاتر های لاله زاری، گسترش میخانه های ارزان قیمت شهری، و ایجاد رابطه های گسترده میان پلیس رسمی و مخفی دولتی با گروه های انحراف و آسیب های شهری به شدت در آمیخت و نابود شد. در سطح شهرستان ها و در حوزه های قومی اما هنوز ممکن است با رگه هایی از این نوع همبستگی ها روبرو شویم که عمری بیشتر از یک نسل دیگر داشته باشد. لومپن، به شدت تقویت شد و کارگران را نیز لومپنیزه کرد. بنابراین فرهنگ لوتی گری در معنای منفی آن بود که در پیش از انقلاب به شدت رشد کرد و پس از آن نیز باقی ماند اما با نام هایی دیگر.
اما اگر منظورتان فرهنگ لوتی گری در معنای مثبت و همبستگی شهری آن باشد، این پدیده عمر چندانی نداشت و بسیار زود حاشیه ای شد زیرا نه دلیلی برایش وجود داشت و نه به خصوص پس از انقلاب این تحمل وجود داشت که این گروه از حاشیه نشینان جایگزین تعداد بی شماری نهادها و هیئت های مساجد شوند که برای بسیج کمک به مردم و ایجاد نظم در محله ها تا زمانی که هنوز از اواسط دهه ۱۳۷۰ نیروی انتظانی با قدرت وارد عمل نشده بود، نمی داد. لوتی گری اما به معنایی ادامه پیدا کرد و به بخشی از اصطلاحات و تکیه کلام هایی تبدیل شد که بیشتر باید آن را در رده بازمانده های فرهنگی زبانی قرار داد . این بدان معنا نیست که دیگر هیچ اثری از این سنت در هیچ کجای ایران نباشد. اما در شهرهای بزرگ این پدیده با پدیده های فساد و پدیده های موازی با آن، نیز در حال از بین رفتن است و با تغییر ساختار خانواده بعید است که عمری بیشتر از یک نسل دیگر داشته باشند.
همانطور که می دانید بالاخره لوتی ها و عیارها واجد ویژگی های منفی و گژکارکردی هایی هم در طول تاریخ بوده اند؛ با این وجود کدام کارکرد مثبت منجر به حفظ این فرهنگ حتی تا همین امروز شده است؟
کارکرد مثبت در واقع بیشتر یک امر نسبی بود. لوتی ها در معنای «پهلوان» می توانستند در مقام حمایت کننده مردم در آن محل در بیایند و این البته به شرطی بود که پهلوان دیگری در مقابلشان نباشد. فکر می کنم جو این مسائل را می توان به شکل ماهرانه ای در داستان «داش آکل» صادق هدایت مشاهده کرد. اینکه یک لات یا لوتی یا پهلوان در یک محل از حقوق مردم دفاع می کرد، معنایش این نبود که هرگز دست به تعدی به حقوق مردم دیگری در جایی دیگر نخواهد زد.همه چیز بستگی به روابطی بود که بین این افراد و گروه ها شکل می گرفتند. اما کمک به مردم محله گونه ای احترام به حقوق ضعفا و کمک به آنها، عناصری بودند که بیشترین تاثیر را در شکل گیری نوعی دیدگاه مثبت نسبت به این مساله ایفا می کردند و همچنین مبارزه با لات های متعرض و متجاوز که گاه و بیگاه پیدا می شدند و مزاحمت علیه مردم را آغاز می کردند.
اگر بخواهیم از منظر تاریخ حذف شدگان به این موضوع نگاه کنیم،به این نتیجه می رسیم که لوتی گری در ایران با توجه به وزن اجتماعی اش،آنچنان که باید مورد توجه جامعه شناسان و انسان شناسان قرار نگرفته اند.آیا علت این پدیده همان عادت همیشگی تاریخ ایران است که تنها به پادشاهان و بزرگان توجه شده است و گروه های حاشیه ای به گوشه ای رانده شده است یا علت چیز دیگری است؟
این یک مشکل اساسی در تاریخ شناسی ایران است که هنوز از سنت هایی در تاریخ دفاع می کند که متعلق به ابتدا یا حداکثر نیمه قرن بیستم هستند. یعنی نوعی توصیف تاریخی بدون تحلیل و تاکید بیش از اندازه برنوعی اثبات گرایی تاریخی که امروز کمتر مورد توجه تاریخ شناسان جهان است و همچنین سهم بزرگی که موزه شناسی و مطالعات موزه ای در تاریخ به طور کلی دارد. به عبارتی مشکل اساسی در ایران آن است که آن چرخش تاریخ فرهنگی معروف اروپا هنوز برغم انتشار چند کتاب مفید در این زمینه به اینجا نرسیده است و به گمان من نوشتن تاریخ های معاصر فرهنگی و نه سیاسی از ایران هنوز راه درازی پیش روی خود دارد. با وجود این باید دقت کرد که بسیاری از تاریخ شناسان ایرانی که مهاجرت کردند در کشورهای خود شروع به چنین کاری کرده اند و ما الان در زمینه های مختلفی از زنان و کارگران و نهادها و جریان های فرهنگی گرفته تا اقلیت ها گروه های قومی کتاب های متعددی به زبان انگلیسی و گاه فرانسه داریم اما در فارسی کار در این زمینه بسیار کند بوده است. مگر در ایران باستان و دوره های پیش از مشروطه که در آنجا هم سهم ترجمه بسیار بالا است.
آیا فکر می کنید اساسا این پدیده ارزش و جذابیت توجه بیشتر را از سوی جامعه شناسان و مورخین داشته است؟
بدون شک. این پدیده در مجموع بخشی از فرهنگ مردم است. حال چه آن را به عنوان لومپنیسم بررسی کنیم چه به مثابه «جوانمردی» و نوعی همبستگی خودانگیخته شهری، چه به مثابه گروه های حاشیه ای که با سبک زندگی خود ویژگی های فرهنگی خاصی را حمل می کردند و غیره. بنابراین باید همت بالایی را به کار برد تا این کار زودتر شروع شود. به خصوص که هنوز بسیاری از کنشگران حاضر در این تاریخ در قید حیات هستند و بخشی از کار می تواند در قالب تاریخ شفاهی انجام بگیرد.
به نظر می رسد امروز حداقل در سطح نظام واژگان و زبان،فرهنگ عیاری و لوتی گری در حال بازسازی هویت خودش است و حتی در سطح جامعه نمونه های زیادی از تشابهات ظاهری برخی از نمایندگان نسل جوان با آن فرهنگ و آیین به چشم می خورد.آیا فکر می کنید این سطح از توجه مسئله ای سطحی و کم اهمیت است یا باید این بازگشت را به نوعی جدی گرفت و بیشتر به آن توجه کرد؟
این ها رابیشتر پدیده های مد در زبان می دانم و گمان نمی کنم عمر چندانی داشته باشند، در نظام ای شهری جدید ما بیشتر با پدیده «گنگ» سرو کار داریم که همان دارو دسته های جوان شهری هستند که به گرد یک رئیس جمع می شوند اینجا البته هنوز چنین پدیده هایی جز در قالب های بسیار انحراف و آسیب زده دیده نمی شود. اما اغلب پایتخت ها و شهرهای بزرگ جهان شاهد این پدیده هستند. اما بقای بازماندگانی در زبان بدون شک تا سالیان سال با ما خواهد بود.
نوع خاص پوشش،نظام واژگان و زبان لوتی ها و نمایندگان فرهنگ عیاری به باور شما نماد و نشانه چیست و چرا هنوز به نوعی جذابیت های خود را برای بخش های زیادی از نسل جوان حفظ کرده است؟
به نظر نمی رسد چنین جریانی جریانی واقعی باشد مثل آن چیزهایی که معروف به «خز» بودند، این ها را ما در چارچوب واکنش هایی قرار می دهیم که در طبقه متوسط یا حتی بخشی از طبقه بالا در برابر دولت که می خواهد نوعی پوریتانیسم زبانی و رفتاری را به همه بگستراند شاهدش هستیم. اما باز هم تکرارمی کنم اگر منظورتان زبان مرسوم در هیات های مذهبی و غیره است ، این یک داستان دیگر است که پیشینه آن و تحولش متفاوت است و فکر نمی کنم اینجا موضوع بحث باشد.
امروز مشاهده می شود این فرهنگ تا حدودی در فضای مجازی مشغول بازسازی خودش است.پدیده ای که می توان آن را لوتی گری مجازی عنوان کرد.این پدیده لوتی گری مجازی را چگونه و از کدام نظرگاه باید بررسی کرد؟
فضای مجازی داستان دیگری دارد. این فضا به دلیل کاهش شدید امکان بروز احساسات و فعالیت های تفریحی و ایجاد رابط میان جوانان در فضای فیزیکی، به جنگلی واقعی بدل شده است که در آن هر حرف و سخنی یافته می شود. اما تا زمانی که تعادلی میان فضای مجازی و فضای واقعی بر قرار نشود. یعنی میزان آزادی های فضای خصوصی به فضای واقعی نیز نکشد نمی توان چندان بر منطق و گستره این فضا تحلیل خود را بنا نمود زیار بنا بر تعریف این فضاها ، بسیار ناپایدار و تشخیص هویت ها بر روی آن بسیارمشکل است. به خصوص وقتی که ما داریم از پدیده ای صحبت می کنیم که بخشی از سبک زندگی و زندگی روزمره افراد است.
به عنوان یک انسان شناس،آیا نمونه هایی از این نوع پدیده ها را درسایر کشورهای جهان هم سراغ دارید؟اگر جوابتان مثبت است آیا این فرهنگ در آن کشورها هم هنوز کارکرد دارد و به آن توجه می شود؟
بله صد در صد . این نمونه خاص ایران نیست و در تمام جوامع مشاهده می شده و هنوز هم می شود. اولا ما پیشینه ای دراز از گروه های بزرگ داریم که درون کاست ها جای نداشتند و بنابراین در فضای بین کاستی مشاغل خاصی را اغلب در حوزه موسیقی و خواندن و جشن و گروهی دیگر از مشاغل انجام می دادند. ثانیا ما نظام های غارت سیستماتیک ثروتمندان به سود فقرا را داشته ایم که از توکیو گرفته تا زاهدان و از تهران گرفته تا لندن رایج بوده اند و از این میان اسطوره و روایت های رابین هود را حتما می شناسید که خود بدل به یک نمونه آرمانی شده است.
اما در شهرهای جدی نیز با شدیده اوباشی گری، لومپنیسم و گنگ های شهری روبروهستیم که گسترش زیادی هم دارد. اما لزوما آن چیزی نیست که ما از لوتی گری می فهمیم. اما در نظر داشته باشیم که این پدیده در خود اینجا هم دیگر به آن شکل وجود ندارد.