محمد داودبیگی
مهاجرت از ایران به خصوص پس از انقلاب موضوع داغ و مورد انتقاد اغلب کارشناسان بوده است. به زعم آنها با از دست دادن مهاجران نخبه و تحصیلکرده علاوه بر اینکه کشور از نیروهای متخصص تهی میشود، کشورهای میزبان میلیونها دلار به دست میآورند. نمونه آشکار این ضایعه در صنعت خودروی کشورمان دیده میشود که دهههاست با مونتاژ خودرو، ایام به سر میکنند و در مقابل ایرانیان متبحر در صنایع پیشرو خودرو سازی جهان
ثروت آفرینی میکنند.
دکتر ناصر فکوهی ـ استاد انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسان شناسی و فرهنگ در پاسخ به این سؤال که چه عواملی در فرار مغزها و مهاجرت اقشار تحصیل کرده ایرانی به غرب دخیل بوده اند، به گزارشگر روزنامه اطلاعات میگوید: هرچند در این گفتگو، موضوع مطرح شده، نخبگان و تحصیلکردگان هستند و من نیز به همین دلیل بحث خود را در این زمینه محدود میکنم، اما به نظرم سخن ما ناکامل خواهد بود که تصور کنیم مهاجرت ایرانیان امواج گستردهای که در نیم قرن اخیر شاهدش بوده ایم، به افراد نخبه و تحصیلکردگان اختصاص داشته است. بخش بزرگی از مهاجران به ویژه در دو دهه نخست انقلاب شامل افراد عادی بودند که به هر قیمتی اصرار داشتند خود را به «آن سوی آب» برسانند تا آرزوهای گاه کوچکی را برآورده کنند و یا به گمان خویش، به بهبود زندگی فرزندان خود شانس بیشتری بدهند. البته بسیاری از افراد این گروهها، همچون اکثر مهاجران نسل اول در سراسر جهان، موفقیت چندانی، دستکم در نسل خود نداشتند و فرزندان آنها هم اغلب از یک زندگی متوسط برخوردارند.
وی میافزاید: این موج از حدود ده ـ پانزده سال پیش کاهش یافته، اما دلیل اصلی اش سختگیریهای دولتهای اروپایی و آمریکا بوده است، نه کاهش تمایل به مهاجرت که همچنان در همه اقشار و نه فقط در میان تحصیلکردگان، و برغم همه مشکلات آن، قوی است.
مشکلات تحصیلکردگان
دکتر فکوهی با تشریح دلایل مهاجرت تحصیلکردگان ایرانی به غرب میگوید: ایران اصولا در طول تاریخ خود کشوری مهاجرت فرست نبوده و بیشتر مهاجر پذیر بوده است. دلیل این امر نیز شرایط نسبتا بهتر زندگی در ایران بوده است که بسیاری از اقوام را از مناطق سردسیر و خشک به این کشور میکشانده است. در نیمه نخست قرن بیستم و در فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ میلادی نیز هر چند بسیاری از ایرانیان جوان طبقات متوسط برای تحصیل عازم اروپا و آمریکا شدند، کمتر کسی از آنها تمایل به ماندن در آن کشورها داشتند و اکثریتشان نیز به ایران بازگشتند. اما دلایل بعدی، یعنی شرایط سخت دهه ۱۳۶۰ و مشکلات انقلاب در اوج لحظات سنگین آن و همچنین جنگ تحمیلی، عامل اصلی مهاجرتها بوده است.
دکتر فکوهی یادآور میشود: میدانیم که در ابتدای دهه ۱۳۶۰ دانشگاهها برای چند سال بسته شدند و وقتی در کشوری دانشگاهها به هر دلیلی بسته شوند، روشن است که تحصیلکردگان مهمترین پناهگاه خود را از دست میدهند و کمتر ممکن است به چیزی به جز مهاجرت فکر کنند. افزون بر این در این دهه و در دهههای بعدی، کمبود امکانات و شرایط مناسب حرفهای از یک طرف و فشارهای هر چه سنگینتر و تبعیضهایی که در دانشگاهها ومحیطها علمی و پژوهشی و حوزههای کاری ومدیریتی با تخصص بالا، شاهدشان بودهایم و هستیم، سبب شد که مهاجرتها سرعت بگیرد. امروز اگر از یک گروه اقلیت یعنی پزشکان ثروتمند و معروف (به ویژه جراحان در برخی از تخصصها) و مدیران سرمایه دار و بخشهای بانکی و مالی بگذریم، اکثر متخصصان و دانشمندان و تحصیلکردگان در تامین زندگی خود با مشکلات زیادی سر و کار دارند.
از این هم بدتر، حتی این شرایط مشکل نیز فقط تا زمانی قابل تحمل است که هیچ اتفاق ناگواری در زندگی آنها نیافتد، یک بیماری، یک تصادف، یا یک بد شانسی در شغل و سرنوشت حرفهای میتواند به سرعت یک فرد تحصیلکرده را به مراتب بیشتر از یک فرد عادی بر زمین بزند و تا حد نابودی بکشاند که در این وضع نباید از تمایل به مهاجرت تعجب کرد به نظر من برخورداری از گروهی از امتیازهای اجتماعی و اقتصادی و رفاه نسبی، با توجه به ثروت عظیمی که کشور ما از آن برخوردار است، حق همه مردم ما است، اما باید توجه داشت که اگر گروههای فقیر و متوسط و بسیاری از مشاغل به دلایل مختلف امکان مهاجرت ندارند، این امکان برای افراد جوان و تحصیلکرده ومتخصص دستکم تا سالهای اخیر وجود داشته است و در سالهای آتی نیز برخی از کشورهای توسعهیافته از آن استقبال خواهند کرد، زیرا برگشت سرمایه بالایی خواهند داشت، آن هم برگشت سرمایهای که نه خود آن کشورها، بلکه ما از ثروتهای کشور خودمان برایش هزینه کردهایم.
تحصیلکردگان و وسوسه مهاجرت
استاد انسان شناسی دانشگاه تهران میافزاید: در این وضعیت، به این نکته توجه داشته باشیم که قشر تحصیلکرده ونخبه جامعه نسبت به این موضوع آگاه است، بنابراین وسوسه مهاجرت در این قشر بیشتر از اقشار دیگر است. به صورت خلاصه باید بگویم ۲ گروه از دلایل در برانگیختن مهاجرتها در ۳۰ سال اخیر دخالت داشته است؛ نخست نبود شرایط رفاه مادی و اجتماعی و آرامش و نبود آرامشی که برای کار و زندگی همه به آن نیازمند هستند، و سپس نبود شرایط کار و پیشرفت در رشته تحصیلی خود به دلیل مدیریتهای ضعیف دستگاههای اجرایی و وضعیت انزوایی که ما در رابطه با جهان به آن گرفتار هستیم که در این میان هر اندازه هم انتظار داشته باشیم، انگیزههای هویتی و تعلق به فرهنگ و مردم و اینگونه انگیزهها در خنثی کردن عواملی که از آنها نام بردیم، بیتاثیر است. باید دانست این تاثیر اگر هم وجود داشته باشد، بسیار محدود است و آن هم زمانی عمل میکند که چشم اندازی برای خروج از وضعیت نابسامان وجود داشته باشد و نبود چشم انداز، افراد را نیز دچار وسوسه مهاجرت میکند.
این نکته را نیز فراموش نکنیم ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن اطلاعات به سادگی در چرخشها است و افراد دائم اوضاع کنونی را با شرایطی که میتوانند در نقاط دیگر داشته باشند، ولو با درصدهای پایینی از شانس، مقایسه میکنند. در جهان کنونی برخی از ضمانتهای زندگی به خصوص تامین سلامت، بهداشت، غذا، مسکن، امنیت، آزادیهای سیاسی و اجتماعی و سبک زندگی تحت هیچ شرایطی نباید دچار بحران یا محدودیت شدید شوند و اگر چنین شد، بدون شک مهاجرتهای گستردهای آغاز خواهد شد، همانگونه که با کنترل و ضمانت این شرایط رفاهی، میتوان به خوبی مهاجرتها را کنترل کرد.
پیامدهای کوچ نخبگان به غرب
دکتر فکوهی به این پرسش که کوچ نخبگان به غرب چه پیامد و خسارتهایی برای کشورمان دارد، میگوید: مهاجرت، چه مهاجرت نخبگان و چه سایر اقشار، دارای ابعاد مثبت ومنفی است، اما تقریبا جنبههای منفی همیشه بیشتر از جنبههای مثبت آن است. البته وقتی از جنبههای مثبت و منفی صحبت میکنیم، باید ببینیم از کدام فرهنگ و کشور سخن میگوییم؟ مثال میزنم؛ مهاجرت چینیها، هندیها، یونانیها و ارمنیها، دارای پیشینههای تاریخی طولانی مدت بوده و مهاجرت لزوما برای آنها زیان به بار نیاورده است. اگر ۲ کشور چین و هند را در نظر بگیریم، میتوانیم حتی با اطمینان بگوییم به دلیل سرریز بسیار بالای جمعیتی در این پهنهها، مهاجرت نه فقط هزینههای انسانی را در آنها کاهش داده است، بلکه بخشی از دستمزد مهاجران به صورت ارز به این کشورها برمیگردد و همین طور روابطی که به دلیل حضور مهاجران برایشان ایجاد میشود، بسیار مفید هم بوده است، اما در مورد کشور ما، مهاجرت دارای ابعاد عمدتا منفی بوده است. مهاجران افراد جوان و همین طور کسانی با تحصیلات نسبتا متوسط و بالا بوده اند.
از سوی دیگر این افراد لزوما پولی به کشور باز نمیگردانند و از آنجا ما در بحرانی از تنش با بسیاری از کشورهای توسعه یافته هستیم و حضور این مهاجران هم لزوما سودی برای روابط
خارجی مان ندارد. بنابراین مهاجرت به ویژه مهاجرت نخبگان برای ما تقریبا صرفا منفی بوده است.
حال اگر به طور خاص به نخبگان بپردازیم، باید بگوییم برای هر یک از این نخبگان و تحصیلکردگان هزینههای بالایی از ثروت این کشور صرف شده است و وقتی ما دانش و تخصص آنها را از دست میدهیم، یعنی به نوعی ثروتهای خود را از دست دادهایم و برعکس، کشورهایی که آنها را به خود جذب میکنند، میتوانند از دینامیسم آنها، از جوانی شان و از قدرت هوش و ابتکار و تواناییهای علمی شان برای خود استفاده کنند.
افزون بر این، این گونه امواج مهاجرتی به دینامیسمی به سوی داخل یا در منشاء مهاجرت نیز، دامن میزند؛ اینکه در کشور مهاجر فرست، ایجاد وسوسه بیشتری برای مهاجرتهای بعدی، آن هم به هرقیمتی ایجاد میکند، میبینیم که این امر به شدت در مورد مهاجرت نخبگان ایرانی وجود دارد. شاید از کسانی که در سی یا چهل سال گذشته از ایران رفته اند، ۱۰ درصد موفقیتهایی بالاتر از حد میانگین به دست آورده باشند، اما این ۱۰ درصد تبدیل به گروهی از روایتهای «موفقیت» خارق العاده میشود که به شدت در جامعه منعکس میشود و همه را به فکر مهاجرت به مثابه یک «راه حل» برای مشکلاتشان میاندازد. هر چند وقت یک بار میشنویم که این یا آن «ایرانی» موفقیت بزرگی به دست آورده، مثلا وارد بدنه سیاسی یک کشور شده، سفیر این یا آن کشور شده، به یک دولت غیر ایرانی راهیافته و در این و آن دانشگاه استاد شده و در این یا آن بنگاه به مقام بالایی رسیده است.
این اخبار که در بسیاری موارد اغراق شده هم هست، شامل گروهی انگشت شمار میشود، اما شدت تاثیر آنها بر جامعه بسیار بالاست. بدین ترتیب نخبگان بعدی نیز خود را از ابتدا بنا بر چشم اندازهای مهاجرتهای «موفقیت آمیز» تنظیم میکنند. بسیاری از کسانی که امروز در ایران تحصیل میکنند، در انتخاب رشته تحصیلی و روند کاری خود، مهاجرت را در نظر میگیرند و این فاجعه بار است و در کوتاه و دراز مدت ضربات شدیدی بر بدنه نیروی انسانی ایران خواهد زد، زیرا چرخههای باطل و آسیب زا ایجاد میکند.
جذب نیروهای جوان و متخصص
آیا مهاجرت افراد تحصیلکرده منافعی برای کشورهای غربی دارد؛ به خصوص بی آنکه
سرمایه گذاری سنگینی برای تربیت چنین نیروهایی کرده باشند.؟
فکوهی در پاسخ به این موضوع میگوید: وقتی یک نیروی نخبه مهاجرت میکند، عموما در سنین جوانی و در ابتدای مسیری است که باید برگشت سرمایه را انجام دهد. درست مثل آنکه نهالی را بکارید و سالها برای آن هزینه کنید و رسیدگی و نگهداری شبانه روزی
از آن انجام دهید و بالاخره زمانی فرا برسد که باید میوه دهد و ثمراتش به شما برسد، این زمان، همان زمانی است که کشورهای توسعه یافته از آن استفاده میکنند.
امروز اگر برنامههای مهاجرتی کشورهای توسعه یافته ومهاجر پذیر را مطالعه کنیم، میبینیم که دقیقا بر اساس جذب نیروهای جوان ومتخصص و کسانی تنظیم شده است که تمایل زیادی به ساختن زندگی آینده خود دارند. از این نیروها در این کشورها، مثلا در کشورهایی مانند کانادا، آمریکا و استرالیا برای آباد کردن کشورهایشان و تامین نیروی انسانی در مناطقی که کمبود وجود دارد، استفاده میکنند. استرالیا، مثال بسیار خوبی است؛ کشوری بسیار وسیع که بخش اعظم آن هنوز فاقد شهر و آبادی است، این کشور تا سالیان سال میتواند مهاجران جوان را جذب کند به مناطق دوردست خود بفرستد و آن مناطق را آباد سازد. وقتی یک زوج مثلا ۳۰ ساله تحصیلکرده یا ماهر و دارای خلاقیتهای هنری یا ادبی مهاجرت میکنند، این یعنی برخورداری از حاصل کاری
سی ساله، بدون آنکه اندکی هزینه شده باشد. سی سال نخستین بیشترین هزینهها برای این زوج داشته است و۴۰ سال بعدی، بیشترین برگشت سرمایه در کشور مهاجر پذیر انجام میگیرد.
دکتر فکوهی درباره اینکه آیا مواردی از هموطنانمان را سراغ دارید که به دانشمندان بزرگ و افرادی ارزشمند برای کشور میزبان تبدیل شده باشند، میگوید: بدون شک، اما نه آن اندازه که در اسطوره مهاجرت در دید ایرانیان وجود دارد , این موفقیتها درکشورهای توسعه یافته، صرفا به مهاجران ایرانی اختصاص ندارد، بلکه منطق جهانی شدن و تمایل به ایجاد روابط هر چه بیشتر میان فرهنگهای مختلف، امروز از امور بدیهی در جهان است. بنابراین، موفقیت هم در ایرانیها و هم در سایر خارجی تبارها دیده میشود. اما این به نظر من به صورت مثبت و نه به صورت منفی، چندان مهم نیست. مهم آن است که ما به طور کلی در این بازی بازنده ایم، زیرا سرمایههای انسانی خود را به دلیل بیتدبیریهای مان در ایجاد یک سیستم اجتماعی که بتواند نیازهای وابستگان خود را تامین کند، از دست میدهیم.
بخش دوم
«نباید دچار توهم برخی از گفتمانهای به اصطلاح «جهانی شدن» و از میان رفتن مرزها بشویم. واقعیت آن است که امروز در ممالک توسعه یافتهای مانند کشورهای اروپای غربی، ژاپن، کانادا، آمریکا و حتی برخی از کشورهای آمریکای لاتین مثل برزیل و آرژانتین و شیلی و در چین واندونزی و فیلیپین، شهروندان ابدا یا بسیار کم به مهاجرت فکر میکنند و تلاش آنها ساختن زندگی و کشور و فرهنگ خودشان است. تمایل به مهاجرت، البته همیشه وجود دارد، اما شامل گروه اندکی میشود و این تصور که همه مردم جهان در حال مهاجرت به کشورهای یکدیگر هستند، به شدت دروغ و ابلهانه است.
دکتر ناصر فکوهی ـ استاد انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ با بیان مطلب بالا، به گزارشگر روزنامه اطلاعات میگوید: اصولا ما همیشه این اصل ثابت را داریم که اگر یک جامعه، یک کشور و یک منطقه، قابلیتهای رشد و ضمانتهای زندگی مناسب را به افراد خود بدهد، مهاجرت هرگز به حرکتی بزرگ تبدیل نمیشود. روشن است که ما حتی در سطح یک کشور هم ناچاریم برخی از مهاجرتها را بپذیریم که بسیار هم خوب است. یک سیستم محلی مثلا یک شهر کوچک یا یک کشور کمتر توسعه یافته تا اندازهای بیشتر نمیتواند پاسخگوی برخی از استعدادها باشد و این موضوعی متفاوت است. ما نه از موارد استثنایی، بلکه از میانگینها و از عموم سخن میگوییم که اگر دلیلی واقعی برای مهاجرت وجود نداشته باشد، از سر ماجراجویی دیار و خانواده و خاطرات خود را ترک نمیکنند. این اتفاق وقتی میافتد که خاطرهای وجود نداشته باشد، جز خاطرات تلخ، و چشم اندازی هم نباشد به جز نبود افقی روشن و قابل پیش بینی.
این نکات ممکن است به نظر تلخ بیایند، اما تا آنها را نپذیریم، نمیتوانیم راهکارها و راهبردهای مناسب را برای جبران این وضع بیابیم.
راهکار های مهار نرخ مهاجرت
دکتر فکوهی میگوید: من به شدت با ایجاد نومیدی در افراد جامعه مخالفم، اما فکر نمیکنم راه این کار، دادن امیدهای واهی و بی اساس به افراد باشد که وقتی به تحقق نمیرسند، تاثیری دوچندان منفی دارند و به شدت افراد را تشویق به مهاجرت میکنند.
وی در پاسخ به این که نظام و دولت با چه تدابیری میتوانند نرخ مهاجرت را مهار کنند و حتی چگونه میتوانند به کمک بازگشت ایرانیان نخبه بشتابند تصریح میکند: راهکارها مشخص است، اما برخی از کشورهای جهان سوم فاقد امکانات مادی این کار هستند و برخی از این امکانات برخوردارند، ولی فاقد مدیریتهای مناسب هستند. اینکه میگویم راهکارها مشخص است، دلیلش آن است که شاخصهای توسعه انسانی سازمان ملل که ما نیز جزو امضا کنندگانش هستیم، راه را مشخص کرده است؛برخورداری از نظام سلامت و بهداشت و پزشکی با کیفیت بالا و ارزان قیمت و برای مستمندان رایگان، برخورداری از مسکن و سرپناه برای همه، برخورداری از تغذیه مناسب، برخورداری از نظام اشتغال مناسب، برابری جنسیتها، نبود تبعیض علیه اقلیتها و افراد ضعیف و حمایت از همه کسانی که به صورت مادرزاد یا به دلیل سانحهای در زندگی دچار ضعف و ناتوانی شده اند، برخورداری از امکان تحصیل یا پرداختن به هنرهای مورد علاقه خود و رشد دادن به خلاقیتهای ادبی و روابط اجتماعی، برخورداری از وسایل و شرایط گذراندن اوقات فراغت به شیوه دلخواه، وجود امنیتهای قضایی و اجتماعی، نبود ترس از ناامنیهای بیرونی و برونی، پایین بودن نرخ جرائم و پرخاشگری و بیماریهای روانی، وجود نشاط اجتماعی، برخورداری از آزادیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و آزادی در بیان عقاید و همچنین آزادی در داشتن سبک زندگی دلخواه خود، راهکارهایی است که همه آنها را میدانند، اما بسیاری از کشورهای جهان سوم از امکانات لازم مالی برای این کار برخوردار نیستند.
تمرکز بر کاهش سرعت مهاجرت
استاد انسان شناسی دانشگاه تهران میافزاید: ما جزو کشورهایی هستیم که این امکانات را داریم، اما مشکلمان در جای دیگری است، آنجا که به جای استفاده از این امکانات به دلیل سوء مدیریت، بخش عمده این امکانات را در اختیار سیستمهای فساد اقتصادی و اجتماعی گذاشتهایم و از سوی دیگر هنوز دچار این توهم هستیم که میتوانیم جامعهای داشته باشیم که همه مردم در آن یک نوع بیاندیشند و یک سبک زندگی داشته باشند و از هر نظر شبیه به هم باشند و آن شکل آرمانی را نیز دولت تعیین کند.
تا زمانی که نتوانیم از این بن بست اندیشه و رفتار بیرون بیاییم، راه حلی برای مبارزه جدی با مهاجرت نخواهد بود. باید بپذیریم که بسیاری از افراد حاضرند فقر نسبی و زندگیهای بسیارسختی را در کشورهای بیگانه تحمل کنند، اما سبک زندگی خود را داشته باشند و کسی در زندگی خصوصی شان دخالت نکند. در آنچه به بازگشت مهاجران مربوط میشود نیز به نظر من بازگشتی در کار نیست، زیرا نسل اولی که از ایران مهاجرت کرده است، امروز اغلب در سنین بازنشستگی است و در این سنین نمیتوانند زندگی جدیدی را در کشور خود آغاز کنند و از این گذشته نمیخواهند از فرزندان و خانوادههای خود جدا شوند. نسلهای جدید هم اصولا تربیت شده کشورهای دیگر هستند و بیشتر از آنکه ایرانی باشند، به آن فرهنگها تعلق دارند و حتی اگر زمینههای مناسب هم فراهم شود، به کشور باز نخواهند گشت، مگر برای کارهای موقت و برخی مبادلات تجاری که این را هم اگر مدیریت کنیم، بسیار مفید است. اما بازگشت کسانی که به خصوص به موفقیتی نسبی رسیده باشند و در دهههای چهل به بالای زندگی شان هستند، چشم اندازی تقریبا تاریک است؛ مگر در قالب تعریف پروژههای تعامل و همکاری که آن هم سخن دیگری است. از این رو به نظر من، ما باید بیشتر توانمان را بر کاهش سرعت مهاجرت متمرکز کنیم و آن هم نه از طریق اقدامات آمرانه، بلکه با ایجاد جامعهای که افراد به آن احساس تعلق کنند و به دلیل شادی و نشاط و آزادی و انسانیت ومدنیت و همه جنبههای مثبتی که در آن وجود دارد، نخواهند آن را با مهاجرت ترک کنند.
نسخه اولی از این گفتگو نخستین بار در روزنامه اطلاعات ۱۰ و ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۶ منتشر شده است، این نسخه مربوط به گفتگوی روزنامه با ناصر فکوهی است و بخش های دیگر مصاحبه در آن وجود ندارند. علاقمندان به دریافت گزارش کامل به لینک های زیر رجوع کنند. goo.gl/R6GKHY – goo.gl/TbXJl8