در حوزه سیاستگذاری فرهنگی، آیا اساسا یک سیاستگذاری مشخص فرهنگی در حوزه فضای مجازی وجود دارد؟ یا در این حوزه هم به نوعی ولنگاری فرهنگی مبتلا شده ایم؟
در حال حاضر شوراها و دستگاههای مختلفی در سطح دولت و برخی نهادهای دیگر فعال و ظاهرا در پی سیاستگذاری در این زمینه و ایجاد وضعیت بهتری هستند اما به دو دلیل مشخص به باور ما چندان موفق نبودهاند : نخست آنکه شناخت و بصیرت لازم را نسبت به موضع شبکه های اینترنتی و مجازی و دنیای جدیدی که این فناوری ها را به وجود آوردهاند ندارند. و سپس اینکه به همین دلیل نخست بسیار زیاد تحت تاثیر تمایلات و باورهای سیاسی خود یا مسئولان بالا دستی خود قرار دارند. نتیجه آنکه «سیاست» مشخصی وجود ندارد که این برنامه بر آن اساس انجام بگیرد. آنچه بیشتر شاهدش هستیم، انواع ممنوعیت ها و محدودیت ها است که اغلب اثری معکوس یعنی جلب تعداد هر چه بیشتری از مخاطبان را به سمت مراکز اینترنتی و شبکه های اجتماعی و خبری هر چه زیان بارتری را سبب شدهاند. این نکته ای روشن است که هربار کُنشی را ممنوع کنیم باید انتظار داشته باشیم که به نوعی ایجاد جذابیت کرده و گروهی را به سوی خود بکشاند که در حالت عادی ممکن بوده اصولا به آن سو نروند. در نهایت گمان می کنم که تمایل به سیاستگذاری در این زمینه ولو آنکه صادقانه باشد در عمل هر چه بیشتر فضای رسانه ای و مجازی کاربران ایرانی را مغشوش و راه را برای نفوذ منفی بیرونی به آن ساده تر و در نهایت آن را از لحاظ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آسیب بار تر کرده است.
آسیبهای سیاستگذاری کنونی حوزه مدیریت تولید محتوا در فضای مجازی در ایران چیست؟
نخستین آسیب در آن است که با ممنوعیت ها فناوری های جدیدی ایجاد و به صورت گسترده مورد استفاده کاربران ایرانی قرار می گیرند (همچون انواع وی پی ان ها) که دروازهای گشوده ای برای نفوذ بدافزاری به سیستم ها هستند. وقتی کاربران وارد فضایی می شوند که با بر تعریف «غیر قانونی» است لزوما در کم زیان ترین بخش های آن، در سایت ها و شبکه ها باقی نمی مانند و به احتمال زیاد به سوی پر زیان ترین و آسیب زا ترین آنها می روند. تصور کنیم که سرعت اینترنت در ایران بسیار بالا بود و ممنوعیتی جز برای سایت های کاملا ضد اخلاقی و جنایت کار وجود نداشت. در این صورت افراد بسیاری در پهنه بزرگ اینترنت سالم باقی می ماندند و شاید گروه اندکی در این پهنه به سراغ سایت های خلاف می رفتند و این هم قابل کنترل بود چون سیستم شفاف بود. افزون بر این همچون همه جای جهان با قانونی شدن مشارکت ما در جهان انفورماتیک می توانستیم روی نرم افزارها و برنامه ها کنترل بیشتری داشته و کنترل خانوادگی را بر رفتار فرزندان بیشتر کنیم. اما چون چنین نیست در حال حاضر بیشترین آسیب های اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی بر بدنه جامعه وارد می شود.
نکته دیر در آن است که به دلیل ضعف و موانع بی شماری که برای فعالیت سازمان های مدنی در ایران وجود دارد، این سازمان ها در ایران چندان بر روندهای موجود مثلا در شبکه های اجتماعی و اینترنتی حضور نداشته و نمی توانند موثر باشند. نتیجه آن است که هر کسی روی این شبکه ها به حال خود واگذار شده و به نوعی در آنها با اشکال مختلف لومپنیسم به وسیله کنشگران سروکار داریم. ادبیات سخیف و سطح پایین فرهنگ بسیاری از کاربران بر دیگران نیز تاثیر گذاشته و در مجموع محیط های ناسالمی را ایجاد می کند. با وجود این نباید از یاد برد که در شرایطی که آلترناتیوی وجود ندارد و ما نمی توانیم امکان فعالیت سالم و بدون هزینه ای را برای سازمان غیر انتفاعی و مردم محور فراهم کنیم، بهر تقدیر این شبکه ها راه گریزی برای نیازهای فرهنگی نیز هستند و کمک می کنند که افراد بتوانند از طریق آنها خلاقیت های ادبی و هنری و نظرات سیاسی و اجتماعی خود را بیان کرده و با یکدیگر مبادله کنند.
آیا در تصمیمگیریهای این حوزه ( فضای مجازی ) تناقض در سیاستگذاری وجود دارد؟
تناقض ها به اذعان مسئولان بسیار زیاد است. برای نمونه این را در زمانی که بحث ممنوعیت پیش می آید می بینیم. وقتی ممنوعیت شبکه تلگرام مطرح شد گروه های مختلف در دفاع و مخالفت با آن وارد میدان شدند و در نهایت هم نتیجه ای حاصل نشد. یعنی در این زمینه مثل بسیاری زمینه های دیگر ما باسیاستگذاری های خنثی و غیر کارا روبرو هستیم. نتیجه در آن مورد این شد که ممنوعیت باقی ماند اما اکثریت قریب به اتفاق کاربران به شبکه بازگشتند و استفاده از وی پی ان ها و فیلتر شکن های جنبه بسیاررگسترده تری از پیش پیدا کرد. تناقض وتضاد در سخن و عمل مسئولان به حدی زیاد است که به گمان من صحبت کردن از سیاستگذاری جز بر روی کاغذ معنایی ندارد و عملا نه سیاست مشخصی وجود دارد و نه این سیاست های متناقض به صورت پیگیر و پایدار پیاده می شود. و همین سبب اغتشاش و بی برنامگی و آسیب زایی هر چه بیشتر این فضا می شود.
ج.ا. توانایی مدیریت فضای مجازی به ویژه شبکههای اجتماعی را برای هدایتدهی نسل پیش روی را دارد؟
به نظر من این وظیفه دولت نیست که بخواهد نهادهای بزرگ و فضاهای بی پایان و فرایدهای پیچیده ای چون شبکه های اجتماعی ومجازی را سامان داده و هدایت کند. این تنها یک توهم است که چه دولت ما چه هر دولتی در جهان بتواند این کار را بکند کاری که دولت می تواند بکند. ایجاد شرایط مناسب فعالیت و ایمنی بر روی آن شبکه ها است. تامین آزادی مجازی که بدون تامین آزادی های مدنی و اجتماعی و گسترش روزافزون انها ممکن نیست، از دیگر وظایف دولت است. اما متاسفانه در این زمینه به گمان من هنوز بین مسئولان ما هم رایی و توافق وجود ندارد از این بالا تر هنوز ما در این زمینه ها تکلیف خود را با جهان مشخص نکرده ایم. ما در موقعیتی هستیم که از یک سو پیشرفته ترین فناوری ها را می خواهیم و البته به نظر من با توجه به شرایط خاص کشورمان، جوانی جمعیت و تحصیلکرده بودن این جوانان واقعا به این امر نیازمندیم اما از طرف دیگر حاضر نیستیم قواعد بازی بین المللی را بپذیریم و آزادی های ضروری برای برخورداری و کارایی از این فناوری های مدرن را تحمل کرده و تضمین کنیم و به نوعی هنوز از وجود آزادی در رفتار و ذهنیت افراد وحشت داریم و فکر می کنیم که معنای آزادی یعنی بی بند و باری و اخلاق را تنها با زور و ممنوعیت و محدودیت می توان در جامعه گسترش داد. ما باید درک کنیم که درست برعکس اخلاق با آزادی و دادن میدان به فعالیت جوانان و اعتماد کردن به آنها و به خانواده ها و عدم استفاده از زور و فشار در جامعه گسترش پیدا می کند و فساد با رفتارهایی معکوس با اینها. حال سئوال این است که آیا تصور می کنیم که جامعه ما را می توان با فساد گسترده مدیریت کرد؟ به گمان من بسیاری از مسئولان و سایر کنشگران در جامعه ما هنوز این را درک نکرده اند که چنین کاری به دلایل بی شمار ممکن نیست. و اگر به این درک برسند روش های خود را تغییر داده و شروع به برنامه ریزی باری بالا بردن ظرفیت های جامعه برای آزادی های بیشتر و مسئولیت پذیری برای زندگی در چارچوب این آزادی ها و در کنار آن بالا بردن اخلاق و رفتارهای مدنی خود می کنند. در این موقعیت دیگر نیازی به دخالت های مدام دولت برای هدایت و جلوگیری از انحرافات نیست زیرا افرادی که از لحاظ مدنی رشد کرده باشند خود بهتر از هر نهاد و شخصی دیگر راه درست را تشخیص داده و بر اساس آن عمل خواهند کرد.
نسل آینده با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در هم تنیده خواهند شد. آیا توانستهایم بسترهای مناسبی در این حوزه برای رشد نسل آینده به وجود بیاوریم؟ اگر نتوانستهایم به چه علت بوده است؟
بدون شک چنین است هم اکنون در کشورهای توسعه یافته از سنین پیش دبستانی کودکان را با جهان مجازی و با ابزارهای نرم و سخت افزاری و فناوری های جدید آشنا می کنند. روشن است که این نسل ها در جهانی دیگر زندگی خواهند کرد که لزوما جهانی آرمانی نیست اما روابط و سازوکارها و کنش ها و ذهنیت ها و رفتارها و غیره در آن بسیار متفاوت است. همان انداز که جهان صنعتی و شهری با جهان کشاورزی و روستایی متفاوت بود، و حتی بسیار بیشتر، جهان اطلاعاتی با جهان صنعتی متفاوت هست و این تفاوت روز به روز بیشتر خواهد بود. در حال حاضر در جهان چه در کشورهای توسعه یافته و چه در کشورهای در حال توسعه ما دو گروه داریم: گروهی که یا نمی خواهند و نمی توانند این امر را درک کرده و بپذیرند و یا آن را پذیرفته و در حال آماده کردن خودو جامعه شان برای زندگی در این جهان جدید هستند. گروه نخست هنوز در قدرت هستند و گاه با روندهایی نومیدانه و در واکنش های غیر عقلانی مسئولانی را هم در راس خود قرار می دهند که سیاست های پوپولیستی دارند امروز این وضعیت را در کشورهایی چون آمریکا، برزیل، لهستان، مجارستان و ایتالیا و غیره می بینیم. حکومت های قدرتمدار این کشورها بر آن هستند که با گفتمان های عامیانه ادعا کنند می توانند جهان پیشین را به مردم بازگردانند. اما چنین چیزی ممکن نیست. تنها راه پیش روی ما درک انقلاب جدید اطلاعاتی و بر اساس آن ایجاد شرایطی است که به بهترین شکل ممکن بتوان روابط جدیدی میان انسان ها با یکدیگر، فرهنگ ها با یکدیگر، انسان ها و طبیعت و ساخت نهادهای جدید و سازمان مردم محوری که کمک اساسی را در این زمینه باید به دولت ها بکنند، انجام بدهیم. به نظر من ما به دلیل جدایی ای که خواسته و ناخواسته با جهان و فرایندهای مدرنیته پیدا کرده ایم، اصراری که بر زندگی جزیره ای داشته ایم، و عدم توجه ما به آسیب شناسان و جامعه شناسانی که بارها و بارها وضعیت را تحلیل کرده و هشدار داده اند اما یا با بی تفاوتی روبرو شده و یا با بی مهری، خود را درموقعیتی بسیار سخت قرار داده ایم که اگر همچنان اصرار به ادامه آن باشد بدون شک وضعیت بحرانی کنونی را باز هم بحرانی تر خواهد کرد.
دنیای جدید و فناوری های جدید اطلاعاتی را نمی توان با روش هایی چون ممنوعیت و محدودیت و اصرار بر تحمیل یک سبک زندگی به همه سبک های زندگی دیگر، با دخالت در زندگی خصوصی افراد و تمایل و مداخله گری دولت و اصرار بر تصدی گری سازش داد. نتیجه بدون شک باخت فناوری ها وبُرد این روش ها نیست، بلکه تن دادن هر چه بیشتر و ضعیف کردن بدنه اجتماعی و ذهنی و اخلاقی جامعه است که دیر یا زود همه موقعیت های بیرونی را خواهد پذیرفت اما در آن زمان دیگر توان آن را ندارد که حداقلی از هویت و تمایلات و خود را بر پایه منافع خویش به جهان تحمیل کند و صرفا باید شاهد تحمیل تمایلات و اراده بیرونی به خود باشد. این سناریو تا به حال صدها بار در همه جای جهان تکرار شده است و باید از این تجربیات پیشین درس گرفت و اجازه داد که کسانی که منتقد هستند و دلسوزان واقعی این سیستم به شمار می روند، تجربه خود را در اختیار مسئولان بگذارند و مسئولان نیز به جای اصرار به نفی جهان و چارچوب های اساسی فناوری های مدرن، و تمایل به انتقال مکانیکی این فناوری ها صرفا در جنبه مکانیکی و مادی شان، باید اجازه دهند که فرهنگ لازم برای استفاده از آنها به وجود بیاید. شبکه مجازی واینترتنی مثال بسیار خوبی در این زمینه است : بدون ایجاد فرهنگی که باید در فضای باز سیاسی و دموکرایتک به وجود بیاید نمی توان تعامل سالمی با این شبکه داشت و هر اندازه هم خود را از لحاظ فنی در آن قوی کنیم از زیان های آن علیه فرهنگ و اخلاق و انسجام اجتماعی ما کاسته نمی شود تنها راه برای مبارزه با این زیان ها داشتن یک سیاست رو به رشد و آزادی . توسعه و رفاه در زمینه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است که آینده نسل های جوان را تضمین و آنها را نسبت به یکدیگر و نسبت به دولت و به آینده کشورخود امیدوار و جایگاه کشور را در سطح بین المللی ارتقا خواهد داد.
۶ آبان ۱۳۹۷