فرهنگ حیوانی
فرانس دووال
فرانس دووال، نخستی شناس و مدیر مرکز ملی نخستی شناسی یرکس (Yerks) دانشگاه اموری (Emory) آتلانتا است . او کناب های متعددی درباره زندگی و رفتارهای جانوری منتشر کرده است.
مجله علوم انسانی : « فرهنگ حیوانی» یا « فرهنگ جانوری» را چگونه تعریف می کنید؟
فرانس دووال: هر وقت دانستهها به صورت اجتماعی منتقل شوند، ما میتوانیم هم از فرهنگ انسانی و هم از فرهنگ جانوری صحبت کنیم. برای نمونه اگر من با نگاه کردن به شما، رقصیدن را بیاموزیم و نه اینکه این مهارت به صورت خودانگیخته در من ایجاد شود، باید از یک «فرهنگ رقص» سخن بگوئیم. زیرا افراد دیگری از ما تقلید کردهاند. در یک گروه همه افراد به یک شکل میرقصند، در حالی که ممکن است در گروههای دیگر شیوه رقصیدن متفاوت باشد: ما بدین ترتیب یک تفاوت فرهنگی ایجاد میکنیم. همین را در حیوانات نیز میبینیم. انسانشناس و زیستشناس ژاپنی کینجی ایمانیشی(Kinji Imanishi) نخستین دانشمندی بود که در سالهای دهه ۱۹۵۰ از فرهنگ حیوانی سخن گفت. و عجیب هم نیست که این مفهوم در شرق زاده شود چرا که در غرب ما به خصوص تمایل داشتهایم که فرهنگ را یک امتیاز انسانی قلمداد کنیم: ما تصور میکنیم که فرهنگ از ما انسان میسازد. بنابراین در برابر این فکر که از شرق میآمده و هنوز هم میآید مقاومت کردهایم. اما شاگردان ک. ایمانیشی در این زمینه شواهد و مدارک زیادی گرد آوردهاند. آنها به خصوص با مشاهده میمونها در یک جزیره کوچک جنوب ژاپن متوجه شدند که این جانوران پیش از اینکه سیب زمینیهای شیرین را بخورند، آنها را با آب میشویند. این عمل ابتدا با یک میمون مونث آغاز شد و سپس میمونهای نزدیک به او این کار را کردند و سرانجام این عمل به تقریبا کل میمونهای جزیره تعمیم یافت.
مجله علوم انسانی: چه مدرکی وجود دارد که نشان دهد رفتارهای اکتسابی از طریق تقلید منتقل میشوند، لااقل در نزد برخی از انواع؟
فرانس دووال: میتوانیم به مورد میمونهای بزرگ اشاره کنیم، مثل شامپانزهها. در مطالعهای که ما به انتشار رسانده ایم. مسائل مهمی در این زمینه مطرح شدهاند، زیرا برخی از متخصصان هنوز شک دارند که جانوران بتوانند چیزی یاد بگیرند. آنها گمان میکنند که در این موارد، با مثالهای منفرد سروکار داریم، یعنی هر جانوری صرفا برای خود چیزی میآموزد، بدون آنکه تقلید در اینجا نقشی داشته باشد. در این صورت به روشنی نمیتوان از انتقال یا از فرهنگ سخن گفت. در حالی که ما با اتکاء بر یک تجربه، استدلال مزبور را رد کردهایم. ما به یک شامپانزه مونث آموختیم که در یک قوطی حاوی شیرینی را با کنار زدن یک تله به وسیله یک میله چوبی باز کند. سپس توانستیم به یک شامپانزه مونث متعلق به یک گروه دیگر، روش متفاوتی را برای باز کردن قوطی حاوی شیرینی را برای رسیدن به همان نتیجه بیاموزیم. سپس هر دو شامپانزه را به گروه های خودشان فرستادیم قوطیهایی را با همان شکلات در اختیارشان گذاشتیم. بزودی مشاهده کردیم که هر یک ازدو گروه شیوه متفاوتی را که فرد اول آموخته بود را در خود تعمیم دادهاند: یعنی شیوه «الگو» ی خود را. البته برخی از افراد هم روش دیگر و خاص خود را یافته بودند، اما بعد از مدتی به روش «الگو» بازگشته بودند. در اینجا بود که از مفهوم «دنباله روی فرهنگی» صحبت کردیم، یعنی اینکه شامپانزهها ممکن است چندین روش برای انجام کار واحدی بشناسند، اما ترجیح میدهند از روش اکثریت تبعیت کنند. این نخستین بار است که با چنین وضوحی نشان داده میشود که یک فن جدید میتواند به صورت تخصصی در یک گروه از میمونهای بزرگ (پیشرفته) وارد شده و به صورت فرهنگی انتقال یابد. ما همچنین از کمک یک گروه سوم نیز که فاقد «الگو» بودند استفاده کردیم. در این حالت شامپانزهها برغم تمام تلاشهایشان نتوانستند راهی را برای باز کردن قوطی پیدا کنند. تمام این شاخصها، ما را به آنجا هدایت می کند که سنت ای فرهنگی به خوبی در نزد میمونهای یشرفته وجود دارند.
مجله علوم انسانی: این امر چه چیزی را در نگاه ما به موضوع فرهنگ تغییر میدهد؟
فرانس دووال: از مدتها پیش اصرار بر آن است که فرهنگ یک ویژگی انسانی است، در حالی که کسب یک فرهنگ میتواند در نزد حیوانات نیز حیاتی باشد: شامپانزهای که در بند بزرگ شده، قادر نیست به طبیعت بازگردد. او خطراتی را که در کمینش هستند نمیشناسد، نمیداند چگونه باید غذای خود را تامین کند، چگونه از خود دفاع کند، گیاهان درمانی را نمیشناسد تا وقتی احساس بیماری کرد آنها را بخورد. او از آموزشهای لازم برای زنده ماندن در محیط طبیعی محروم است. در بسیاری از انواع هوشمند، این مهارتها از طریق تقلید ایجاد میشود که این به معنی آن است که آنها بقای خود را مدیون دانشی هستند که به صورت فرهنگی به دست آوردهاند. بدیهی است فرهنگ انسانی بسیار پیچیدهتر است و از ابزارهایی نمادین استفاده میکند که در نزد جانوران نمیبینیم. اما میتوان ادعا کرد که فرهنگ «خاص انسان» نیست.
مجله علوم انسانی: وقتی از فرهنگ صحبت میکنید، بلافاصله بحث تنوع نیز مطرح میشد، در حیوانات وضعیت چگونه است؟
فرانس دووال: در طبیعت دسته های شامپانزه، چنان سنتهای متمایزی دارند که هر متخصصی با یک نگاه ساده بر نوار ویدیو، میتواند محلی را که فیلم برداری انجام شده بدون توجه به نوع گیاهان یا حتی شکل ظاهری میمونها تشخیص دهد و تنها نگاه کردن به رفتارهای آنها که از یک مکان نسبت به مکان دیگر متفاوت است، کافی است. برخی از دستهها عادت دارند هستهها را با سنگ بشکنند، برخی دیگر نه. بعضی از گروهها اداهای خاصی دارند که دیگران ندارند. این شکل از گوناگونیها، هم در طبیعت وجود دارد، و هم در حالت اسارت آنها. ما در مرکز یرکس، یک گروه شامپانزه داریم که موقع شپش کشی در بدن یکدیگر مشتهایشان را گره میکنند و اینها تنها گروه هستند که این کار را میکنند.
مجله علوم انسانی: آیا آنچه گفتید نقش زبان و فرهنگ نمادین را در فرایند انسانشناسی تغییر میدهد؟
فرانس دووال: اشراف به زبان و استفاده از نمادها، کاملا متمایز هستند . این یک واقعیت است که نزد انسان این مهارت ها پیوند تنگاتنگی با فرهنگ دارد: زبان به مصرف انتقال فرهنگ میرسد و نمادها ضامن عملکردهای فرهنگی هستند. اما پدیده انتقال فرهنگی مسالهای بسیار قدیمیتر از زبان است. زبان برای آموختن امری اجتنابناپذیر نیست. بنابراین من فکر میکنم مساله منشاء زبان و منظور آن را باید از منشاء و تطور فرهنگ جدا کرد. هر چند در نوع ما، این دو پدیده به شکل تنگاتنگی با یکدیگر تداخل دارند.
منابع:
– A.Whiten, V. Hormer et F. de Wall, « Conformity to Cultural Norms of Tool Use in Champanzees », Nature online, no. 437, 29/09/2005, http:/dx.doi.org/10.1038/nature04047
منبع گفتگو.:
– Magazine des Sciences Humaines, les Grands Dossiers, no. 1, L’Origine des Cultures, Janvier, Février 2006.