فرهنگ انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی(۱۰)
فرهنگ تشریحی واژگان تخصصی
I-L
ترجمه اصغر ایزدی جیران
I
شمایل، شمایلیت (icon, iconicity): در نشانهشناسی†، یک شمایل نشانهای است که شکل فیزیکیاش در برخی از شیوهها شبیه آنچه که دلالتیاب میشود، است. شمایلیت به نشانهگذاری غیردلبخواهی، یا برانگیخته، برمیگردد.
گونه مثالی (ideal type): اصطلاح ماکس وبر† برای بازنمایی سادهسازیشده و انتزاعی هدفمند به کار رفته برای اهداف اکتشافی. این اصطلاح برخی اوقات به طور مترادفی همراه با مدل† استفاده شدهاست.
گفتارورزی (illocutionary): کُنشی در زبان که در آن سخن برابر است با یک کُنش. به عنوان نمونه، “من به شما دستور میدهم بروی”، “من پوزش میخواهم“. رجوع کنید به گفتارانه†، ایفایی†، تأثیر گفتار†.
برگشت فوری و تأخیری (immediate and delayed return): تمایزی که اولین بار به وسیله جیمز وودبرن در اواخر دهه ۱۹۷۰ به وجود آمد و در مطالعه جوامع شکارچی- گردآورنده* مهم است. اقتصادهای برگشت- فوری آنهایی هستند که در آنها سرمایهگذاری در تلاش کاری نتیجهای فوری را حاصل میکنند، مثلاً گردآوری- غذا. اقتصادهای برگشت- تأخیری آنهایی هستند که در آنها زمان بایستی برای حصول معیشت در زمانی آینده صرف شود، برای نمونه از راه تورهای ماهیگیری پیچیده یا از راه سرمایهگذاری در تولید احشام یا کشاورزی. تعداد چشمگیری از جوامع جهان [جوامعی با اقتصاد] برگشت- تأخیریاند.
امپریالیسم (imperialism): در معنای واژگانی، جستجو یا ترویج امپراتوری.[یک قدرت بزرگ حتی دولتهای مدرن هژمونیک] در زمان پسااستعماری†، این اصطلاح اغلب دلالت ضمنی بر استیلای شناختهشده پایداری بر کشور یا مردمی به دست نیروهای اقتصادی یا فرهنگی (مثلاً انسانشناسی) از اروپا یا امریکای شمالی، دارد.
شاخص، شاخصی (index, indexical): واژه شاخص گروهی از معناها در انسانشناسی، فلسفه، نشانهشناسی† و زبانشناسی که همگی کم و بیش مبتنیاند بر اندیشه یک شاخص به مثابه چیزی که نماد یا نشاندهنده چیز دیگری است. لذا، در زبانشناسی، متمایزکننده، کاربرد زبان شخص، امری است (چون گویش، آهنگ و … ) که او را به مثابه فردی متعلق به یک طبقه اجتماعی ویژه یا رده حرفهای مشخص میکند. در نشانهشناسی یک شاخص ممکن است چیزی پیوندیافته با صفات “طبیعی” باشد (مثلاً یک گل به عنوان شاخصی از بهار). و در فلسفه شاخصها واژههایی هستند که هدفشان جدا کردن چیزی خاص است- به وضوح نامهای شخصی، اما همچنین کلماتی چون “این”، “اینجا” و “امروز”- ولی با این وجود برای چیزهای دیگری نیز زمانی که کلمه همسانی در زمینهای متفاوت استفاده میشود، کاربرد دارند.
نظامهای دانش بومی (indigenous knowledge systems): نظامهای اندیشیدن قابل مقایسه با فهم علمی در فرهنگهای سنتی. این تصور دلالت ضمنی دارد که چنین دانشی در واقع در شیوهای مشابه با علم مدرن، نظامند است. در سالهای اخیر، موردی قوی برای پروژههای توسعه با حداقلترین همسازی با- اگر نه اطلاعیافته توسط – دانش فنی بومی (یا ITK) به وجود آمدهاست. همچنین نگاه کنید به مردمشناسیِ علم*.
مردمان بومی (indigenous peoples): اصطلاحی که تمایل به نشاندادن مردمی دارد که در سرزمین معینی پیش از ورود گسترده، معمولاً گروههای جمعیت اروپایی، حضور داشتند. معنای این اصطلاح در برخی از مناطق جغرافیایی، همچون امریکای جنوبی* (جاییکه این اصطلاح به سرخپوستها در تقابل با نیاکان اروپایی یا آفریقایی ارجاع دارد)، واضح است، اما کاربرد آن در دیگر [مناطق] پرسشبرانگیز است، همچون بیشتر مناطق آسیا و مخصوصاً اروپا. همچنین نگاه کنید به بومی†.
فرمانروایی غیرمستقیم (indirect rule): در استعمارگرایی* بریتانیا، خط و مشی فرمانروایی از طریق ساختارهای سیاسی بومی یا شبه- بومی، به جای [فرمانروایی] مستقیم.
خانواده زبانی هندو- اروپایی (Indo-European language family): خانواده زبانهایی که شامل زبانهای هندی، اسلاوی، ایتالیایی و ژرمنی است، برای نمونه زبانهای شبهجزیره هند شمالی و بسیاری از مناطق اروپا که در نیای رایج مفروضی مشهور به پیشاهندواروپایی (Proto-Indo-European) مشترکاند.
کودککُشی (infanticide): کشتن کودکان کوچک، معمولاً در زمان تولد. در بسیاری از مناطق جهان، کودککُشی (مخصوصاً کودککُشی مؤنث) به صورت فرهنگی گاه اجباری،است و گاهبا آن مدارا میشده و گاه نیز نادیده گرفته میشده است.
اقتصاد غیررسمی (informal economy): اصطلاح ابداعشده توسط کیث هارت برای توصیف فعالیتهای اقتصادیای که بیرون از حوزههای رسمی یا سازمانیافته انجام میشوند و لذا عموماً از قانون و ثبت رسمی میگریزند. برخی اوقات نیز به “بخش غیررسمی” اشاره دارد.
اطلاعدهنده (informant): شخصی که اطلاعاتی به مردمنگار میدهد. برخی از مردمنگاران از خدمات بزرگ بسیاری از اطلاعدهندگان، مثلاً در سرشماری، استفاده میکنند. دیگر [مردمنگاران] تنها بر [اطلاعدهندگان] اندکی متکیاند، مثلاً افرادی که به عنوان متخصصان برخی از جنبههای فرهنگ خودشان، همچون مناسک، طب گیاهی یا تاریخ شفاهی، معین شدهاند. نگاه کنید به مردمنگاری*، کارمیدانی*، روششناسی*.
زیرساختار (infrastructure): در نوشتههای مارکسیستی، مترادفی برای “شالوده”.(ساخت) نگاه کنید به شالوده و روساختار†.
ارث (inheritance): دارایی* انتقالیافته از یک نسل به نسل بعدی، معمولاً به محض مرگ صاحب آن دارایی. این اصطلاح در برخی موارد در معنایی گسترده برای در بر گرفتن جانشینی† به کار رفتهاست، اما از زمان ریورز†، متخصصان خویشاوندی عموماً این دو را از یکدیگر متمایز کردهاند.
رمزآموزی (initiation): مناسکی* که انتقال از یک جایگاه [اجتماعی] به جایگاه دیگر را نشان میدهند. برای نمونه، رمزآموزی یا پاگشایی، اغلب گذار از کودکی به بزرگسالی را نشان میدهد و این اصطلاح در موارد زیادی به کار رفتهاست. نمونه دیگر و رایج، رمزآموزی برای ورود به جامعهای محرمانه است. نگاه کنید به مناسک گذار*.
نهاد (institution): در نظریه ساختاری- کارکردی†، عنصری از یک نظام اجتماعی. گفته میشود که نهادها (مثلاً شیربها، زناشویی، خانواده) نظامها (مثلاً خویشاوندی) را تشکیل میدهند، که آنها نیز به همین ترتیب جامعه را تشکیل میدهند.
استعمار داخلی (internal colonialism): گرایشهای شبه- استعماری درون دولت- ملّتی معین. به عنوان مثال، نخبگان برخی از دولت – ملّتهای تازه استقلالیافته به ستمگران پیشین استعماری پیوستهاند. با این وجود، این اصطلاح بیشترین رواج را در بحثهای اقلیتها، ملّیگراییها* و نخستین جنبشهای ملّیگرا، همچون برتونز و باسکس، در دولت- ملّتهای اروپایی به دست آورده است.
مؤسسه بینالمللی آفریقا (International African Institute): در آغاز، مؤسسه بینالمللی زبانها و فرهنگ آفریقایی، در ۱۹۲۶ بنیان نهادهشد. این مؤسسه هم مطالعات نظری و هم کاربردی را، به ویژه در دوره استعماری، تقویت کرده و فصلنامه آفریقا را منتشر کرد. مخصوصاً، پیشنهاد موفقیتآمیز مالینوفسکی* برای تأمین مالی از طریق بنیاد راکفلر در دهه ۱۹۲۰، روابط انسانشناسی اجتماعی بریتانیا را با اداره استعماری پیوند داده و نیز استیلای فکری در حال رشدش را در انسانشناسی بریتانیا تقویت کرد. نگاه کنید به انسانشناسی بریتانیا*، مالینوفسکی*.
انسانشناسیِ تفسیری (interpretive anthropology): انسانشناسیای که توسط توجه به مسائل تفسیر به وجود آمدهاست. این اصلاح معمولاً برای آن نوع از انسانشناسی نمادین عملیشده توسط کلیفورد گیرتز† به کار میرود.
میانذهنیّت (intersubjective): در فلسفه، آنچه که میان دو سوژه روی میدهد، به عبارت دیگر همه آنچه که ارتباط معانی سوژهای ممکن در میان مردم را میسازد.
میانمتنی (intertextuality): در نقد ادبی†، روابط میان متنها. این اصطلاح به صورت گسترده در نقد پسامدرن* و پساساختاری†، به عنوان گرایشی عمومی به اجتناب از سؤالاتی از هدف مؤلف توسط برخورد با متنها به عنوان [متنهای] نسبتاً مستقل، به کار رفتهاست.
در همپیچیدگی (involution): اصطلاح به طور استعاری به کار رفته در کتاب پسرفت کشاورزی (۱۹۶۳) کلیفورد گیرتز†، یک مطالعه اولیه کلاسیک در انسانشناسی بومشناختی*، برای مشخص کردن موقعیتی از رکود همراه با آرایش بیتناسب جزئیات فرهنگی.
واژگان ایروکوویی (Iroquois terminology): در طبقهبندی جی. پی. مورداک از واژگان خویشاوندی که در آن تمایزی میان عموزاده یا خالهزادههای موازی† عمّهزاده- داییزادههای عرضی† قائل شدهاست. در این واژگان، عموزاده یا خالهزادههای موازی با واژگان همتنان نامیده شدهاند.
برابرهمسری (isogamy): زناشویی میان افرادی از منزلت اجتماعی یکسان. رجوع کنید به ناهمسانهمسری†، فرادستهمسری†، فرودستهمسری†.
نظام جاجمانی (jajmani system): نظام سنتی تعهدات کار و خدمات کاستی* که گفته میشود در میان کاستهای متفاوت در روستاهای سنتی آسیای جنوبی* فراهم میآید. بررسیهای اولیه بر ماهیت هماهنگ و منسجم این تعهدات و خدمات تأکید کردند، و از دهه ۱۹۶۰، یک ادبیات تجدیدنظرطلب به جای آن بر درجه استثمار و اجبار آن تاکید کرد. به طور بسیار اخیری، ثی. جی. فولر متقاعد شدهاست که پدیداری فراوان یک نظام بسته، ساختهای از تاریخ استعماری است تا جنبهای از جامعه هندی سنتی.
خانواده پیوسته (joint family): نوعی از خانواده* تشکیلیافته از دو یا بیشتر از دو خانواده هستهای† توسط پیوندهای همتنان.
قلمروهای حقوقی و اخلاقی (jural and moral domains): کلمه “حقوقی” به جهان قانونی حقوق و وظایف برمیگردد و وسیعاً در کارکردگرایی- ساختاری† بریتانیا در اواسط قرن[بیستم] به کار رفتهاست. در کاربرد مایر فورتز†، قلمرو حقوقی با وظایفِ منطبق بر منزلت ارتباط دارد، مثلاً تعهدات درون یک دودمان†. قلمرو اخلاقی آن [قلمروی] است که از اصول ساختاری قلمرو حقوقی فراتر میرود، مثلاً وظایف نسبت به خانواده شخص، بدون در نظر گرفتن عضویت [او در] دودمان.
سطح حقوقی (jural level): مخصوصاً در خویشاوندی*، سطح تحلیلی که شامل در نظر گرفتن قواعد است. در مقابل، سطح رفتاری† آن سطحی است که مردم واقعاً انجام میدهند و سطح مقولهای† آن سطحی است که دلالت بر محدودیتهای ساختاری دارد، مثلاً در واژگان رابطهداری* در مطالعات نظامهای خویشاوندی توصیفی، تمایزات میان این سه سطح، رفتاری، حقوقی و مقولهای، به طور چشمگیری به تمایز میان عملکرد، ترجیح و تجویز پیوند یافتهاست. همچنین نگاه کنید به ترجیح و تجویز*.
کارما (karma): در ادیان آسیای جنوبی* مثل هندوگرایی* و بودیسم*، قانون علیّت اخلاقی که در آن کنشهای گذشته شخص چگونگی آینده او را معین میکند.
گروه خویشی (kin group): گروهی از افراد مرتبط از طریق پیوندهای واقعی یا فرضی خویشاوندی*. این اصطلاح دلالت بر معنای ویژهای از بدست آوردن چنین عضویتی ندارد و لذا شامل گروهبندیهای همانند خویشاوند خطی† و نسبی† میشود.
خویشان (kindred): مقوله به طور فرهنگی سازمانیافته که در آن فرد ممکن است رابطه خویشاوند را نشاندهد. [خویشان]، بر اساس تعریف، خودمحور و جفتتبار†اند. به عبارت دیگر، هر فرد خویشان خودش را دارد و این خویشان، خویشاوندان هر دو طرفِ مادر و پدر را در بر میگیرند. نگاه کنید به جامعه خویشاوندی*.
واژگان خویشاوندی (kinship terminology): نگاه کنید به واژگان رابطهداری*.
دایره فرهنگی (Kulturkreis): در معنای لغوی، “دایره فرهنگ”. این مفهوم توسط اشاعهگرایان* آلمانی- اتریشی برای اشاره به گروهی از ویژگیهای به لحاظ کارکری مرتبط فرهنگ خاصِ یک زمان تاریخی و پهنه جغرافیایی به کار رفتهبود. نگاه کنید به اشاعهگرایی*، انسانشناسی اتریشی و آلمانی*.
زبان و گفتار (langue and parole): تمایز تحلیلی فردیناند دو سوسور† میان سطح زبان (langue) و سطح گفتار (parole). زبان، نظام انتزاعی است که موضوع مناسب تحلیل برای زبانشناسی ساختاری است؛ گفتار، تنوع بینهایت چیزهایی است که مردم در واقعیت میگویند. به کار بردن مقایسه در ساختارگرایی* انسانشناختی دو مفهوم مهم دارد: اینکه ما با نظامهای کامل سروکار داریم و اینکه این نظامها ضرورتاً از جهان بسیار درهمریخته و گیجکننده دادههای تجربی انتزاع شدهاند.
کارکردهای پنهان (latent functions): نگاه کنید به کارکردهایِ آشکار و پنهان†.
چندگانگی قانونی (legal pluralism): اصطلاح وسیعاً به کار رفته در انسانشناسی قانون* و فقه مقایسهای برای نشاندادن اینکه رویههای رسمی مبتنی بر دادگاه معمولاً تنها یکی از متغیرهای کم و بیش نظامهای رسمی است که افراد به خاطر جستجوی عدالت یا بازتوزیع به کار میگیرند. همچنین این اصطلاح برای موقعیتهایی که در آنها دو یا بیش از دو نظام حقوقی رسمی همزیستی دارند، کاربرد یافتهاست، مثلاً در جوامع استعماری یا قانون خانواده در هند.
زنبرادرگزینی (levirate): زناشویی* یا “به ارثبردن” یک زن به عنوان همسر توسط برادرِ شوهرِ درگذشتهاش. در بسیاری از جوامع آفریقایی، زنبرادرگزینی هم ترجیح دادهشده و هم فرض گرفته میشود. اغلب [زنبرادرگزینی] این واقعیت را منعکس میکند که یک زن به عنوان فردی تصور میشود که با یک گروه خویشاوند زناشوئی میکند، نه صرفاً با یک عضو از آن گروه. رجوع کنید به خواهرزنگزینی†.
واژگانشماری (lexicostatistics): روشی آماری برای اندازهگیری فاصله میان زبانهای مرتبط توسط تعداد [کلمات] خویشاوند† درون یک مجموعه لغات. این روش، هنگامی که در مقیاس زمانی مفروضی (همچنانکه معمولاً چنین است) به کار رود، گاهشناسیِ واژگانی† نامیده میشود. پیشفرضهای واژگانشماری یا گاهشناسی واژگانی این است که لغات در نرخ ثابتی از بین میروند و اینکه تمایز کلمات خویشاوند و قرضی† ممکن است.
آستانهای (liminality): مرحلهای در مناسک*، مخصوصاً در مناسک گذار*، که در آن شرکتکنندگان به عنوان افرادی در میان و بین موقعیت اجتماعی پیشین و موقعیت جدیدی که به آن انتقال مییابند، در نظر گرفته شدهاند. این مرحله اغلب همراه است با هم تعلیق و هم واژگونی ارزشهای اجتماعی روزمره. این اصطلاح از کلمه لاتینی “آستانه” برمیآید و توسط ویکتور ترنر† در بازبینیاش بر صورتبندی کلاسیک آ. وان جنپ† شکل بسیار دقیقی یافتهاست.
کالاهای محدود (limited good): باوری، که گفته میشود در جوامع دهقانی* وجود دارد، که چیزهای مفید از نظر تعداد در زندگی محدوداند و بنابراین هر بهبودی در شرایط اجتماعی بناچار به هزینه نزدیکان شخص خواهدبود. این مفهوم، همانند تصور مرتبط فرهنگ فقر، مورد انتقاد بسیار کسانی که آن را به عنوان استدلالی در برابر ظرفیت توسعه اجتماعی میبینند، قرار گرفتهاست.
دودمان (lineage): در نظریه خویشاوندی*، یک گروه نسلی* شکلگرفته بر اساس تبار تکخطی؛ دودمان ممکن است هم پدرتبار† (پدر دودمانها†) و هم مادرتبار† (مادر دودمانها†) باشد.
نظریه دودمان (lineage theory): نام دیگر نظریه تبار*.
خویشاوندی خطی (lineal): خویشاوند همخونی† که همنیا و همفرزند شخصی معین است. برخی اوقات این اصطلاح به طور بیقاعدهای به عنوان مترادفی برای خویشاوند بالفعل† به کار رفتهاست، مثلاً برای در بر گرفتن درست خویشاوندان همخط† و نیز خویشاوندان خطی. رجوع کنید به خویشاوند نَسبی†.
نسبیّتگرایی زبانشناختی (linguistic relativism): تصوری که هر زبانی شیوه تفکر یا درک از جهان ویژه خود را داراست. بنابراین، افرادی که زبانهای متفاوتی را صحبت میکنند به طور متفاوتی فکر خواهند کرد. این اندیشه به شدت زیادی با کار بی. ال. وورف† پیوند یافتهاست. نگاه کنید به فرضیه ساپیر- وورف*.
ردهبندی لینه (Linnaean taxonomy): نظام طبقهبندی* برای گیاهان و حیوانات که توسط کارل وان لینه (کارلوس لینیوس) در قرن نوزدهم ابداع شد و بنیانی برای طبقهبندی گیاهشناختی و جانورشناختی مدرن شکل میدهد.
نقد ادبی (literacy criticism): رشتهای که با تحلیل و تفسیر ادبیات سروکار دارد. نقد ادبی تحت تأثیر نظریه انسانشناختی، در صورتِ ساختارگرایی*، قرار گرفت و به طور بسیار اخیری تأثیراش را از نظریه انسانشناختی، در صورتِ پسامدرنیسم*، از دست دادهاست. نگاه کنید به مردمنگاری*، شعرشناسی*.
سنت کوچک (little tradition): نگاه کنید به سنتهای بزرگ و کوچک*.
واژه قرضی (loan word): در زبانشناسی، واژهای که از یک زبان به زبانی دیگر قرض داده شدهباشد. به عنوان مثال، توتم* از اُجیبا به انگلیسی قرض داده شدهاست.
گفتارانه (loctionary): در نظریه عمل زبانی، هر عملی از ارتباط معنادار. رجوع کنید به گفتارورزی†، تأثیر گفتار†.