فرهنگ انسان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی (بیستم): افریقا: غرب

افریقا: غرب (Africa: West)

ریچارد فاردوف

 برگردان مهرداد غلامی

 

سخن گفتن به‌طور کلی درباره غرب افریقا به دلیل مساحت آن (تقریبا ۳۰۰۰ مایل از غرب به شرق و نصف همین اندازه از شمال به جنوب) و گوناگونی منطقه و هم‌چنین به دلیل مشکل اصطلاحات موجود برای توصیف آن و اهمیت پژوهش‌های منطقه‌ای در روش‌های انسان‌شناسی ملی بیرون از افریقا، قدری مشکل است.

 

منطقه: تعریف و دولت‌های کنونی

افریقای غربی، بر پایه‌هایی قراردادی، از جنوب و غرب به اقیانوس اطلس و از شمال به بزرگترین منطقه بیابانی جهان یعنی منطقه صحرا متصل شده است. ولی این مرزبندی‌ها بیش‌تر برای عوامل درونی خود آن معنا دارد. افریقای غربی از طریق ناحیه کرانه‌ای اقیانوس اطلس وارد نظام تجارت جهانی شد که از اواخر قرن پانزدهم- به ویژه با تجارت برده*– شکل گرفته بود. استعمار اروپایی و تبلیغات مسیحیان بعدها ادامه یافت اما این‌ها به‌طور انحصاری از طریق کرانه‌های اقیانوس اطلس نبود. روابط دو سوی صحرا، به ویژه روابط تجاری با کشورهای مغرب(مراکش، تونس، الجزایر) از لحاظ اقتصادی، سیاسی و مذهبی پر اهمیت ماندند و حلقه‌های اتصالی را که باعث تثبیت اسلام* به‌عنوان دین رایج در شمال منطقه شد را به وجود آوردند. [این در حای است که] تعریف یک مرز شرقی بین افریقای غربی و مرکزی یا سودان می‌تواند کاملا دلبخواهانه باشد.

افریقای غربی مشتمل بر چاد و سودان، متشکل از هجده دولت رسما مستقل است که برخی از آن‌ها از فقیرترین مناطق جهان هستند. این دولت‌ها عمدتا در سال‌های ۱۸۸۵ تا ۱۹۰۶ زیر استعمار اروپاییان قرار گرفتند و در بین سالهای ۱۹۷۵ (غنا) و ۱۹۷۴ (گینه بیسائو) استقلال پیدا کردند. علی رغم کوتاهی دوره استعمار و اثرات نامطلوب حکومت استعماری بر جوانب مختلف زندگی افریقای غربی، از میراث استعمار برای افریقای غربی می‌توان به ایجاد نظام دولت‌هایی به اندازه‌های مختلف بر پایه روابط اتفاقی بین زبان‌ها و قومیت‌های* مختلف، و سه زبان رسمی با منشا اروپایی اشاره کرد. گامبیا، سیرالئون، غنا و نیجریه مستعمره انگلیس بودند و اکنون کشورهای انگلیسی زبانی هستند. لیبریا کشور انگلیسی زبان پنجم، در سال ۱۸۴۷ و بعد از تاسیس تشکیلات توسط برده‌های آزاد شده آمریکایی جمهوری اعلام شد. ایالت‌های انگلیسی زبان که از حیث جمعیت در افریقای غربی به فراوانی یافت می‌شوند (نیجریه به تنهایی بیش از نصف افریقای غربی است)، توسط دولت‌های فرانسوی زبان احاطه شده‌اند و بیش‌تر آن‌ها بخشی از افریقای غربی فرانسه(Afrique Occidental Français ) را تشکیل می‌دادند: مالی، بورکینافاسو، نیجر ایالت‌های وسیع با مرزهای خشکی هستند؛ درحالی‌که موریتانی، سنگال، گینه، ساحل عاج و بنین به اقیانوس اطلس دسترسی دارند. توگو و کامرون که مستعمره‌های پیشین آلمان و بزرگتر از امروز بودند، بعد از جنگ جهانی اول به بریتانیا و فرانسه واگذار شدند. در نتیجه کامرون اکنون دارای دو زبان رسمی انگلیسی و فرانسه است. گینه بیسائو و جزایر کیپ ورده(دماغه سبز) کشورهای کوچک پرتغالی زبان هستند. ایالات ساحلی افریقای غربی نوعا بوسیله تقسیمات مشخص شمال- جنوب متمایز می‌شوند به‌طوری که جنوبی‌ها گرایش بیش‌تری به مسحیت دارند و به ویژه در حواشی ساحل ممکن است متعلق به فرهنگ‌های «کریول» †  باشند. شمالی‌ها به همراه شهروندان دولت‌های محاط در خشکی بیش‌تر مسلمان و نسبتا کم‌تر تحت‌تأثیر اروپاییان هستند.

 

زبان

افریقای غربی را می‌توان پرده‌ای رنگارنگ از زبان‌ها و قومیت‌هایی دانست که از پیش از استعمار وجود داشته‌اند. سه خانواده مشخص زبانی که می‌توان آن‌ها را در خارج از افریقای غربی نیز دید وجود دارند: در شمال خانواده نیلی- صحرایی شامل کانوری و سونقای دیده می‌شود، درحالی‌که هائوسا که بیش از هر زبان بومی دیگری توسط اقوام افریقای غربی تکلم می‌شود متعلق به خانواده افریقا-آسیایی است (که شامل عربی نیز می‌شود). زبان‌های مورد تکلم در جنوب و غرب متعلق به خانواده وسیع نیجر- کنگویی هستند که هم‌چنین شامل زبان‌های بانتو نیز می‌شوند و این زبان به نوبه خود افریقای مرکزی، شرقی و در جنوب صحرا رایج است. دولوف و ماند در غرب، مور (موسی) در مرکز و آکان- تویی، فون- اوه، یوروبا و ایگبو در جنوب از اعضای مهم این گروه هستند. فولفولده به واسطه شیوه زندگانی شبانی متکلمان آن که همان فولانی‌ها (پل‌ها و فرانسوی) هستند از لحاظ پراکندگی گسترده‌ترین زبان است. زبان‌های برجسته افریقای غربی بسیار متعدد هستند- نیجر به تنهایی بالغ بر صد زبان دارد. بیش‌تر مردمان افریقای غربی به چند زبان افریقایی تکلم می‌کنند و ممکن است به علاوه از یک زبان با منشا اروپایی، عربی (در شمال) یا انگلیسی محلی- ترکیبی (در جنوب) استفاده کنند.

 

جغرافیا

افریقای غربی مشخصا به دلیل باران‌های فصلی که منطقه را به محدوده‌های زیست بومی که از غرب تا شرق کشیده شده است، تقسیم می‌کند؛ معروف است. به‌سمت جنوب از ساحل تا مرز صحرا، بیشه‌زارها جای خود را ابتدا به جنگل‌ها، سپس به جنگل‌های بارانی و مناطق ساحلی پوشیده از باتلاق‌های جنگلی می‌دهد. دانه‌های زودرس (ارزن و ذرت گینه‌ای) در شمال بیش‌تر مورد پسند هستنند چراکه در آن‌جا بین دو تا سه ماه باران می‌بارد. در مناطق جنوبی مرطوب‌تر، برنج در غرب شایع‌تر است؛ جایی که بارش باران تنها یک اوج سالانه دارد. درحالی‌که سیب زمینی هندی مورد مصرف دایم منطقه شرق است که الگوی بارشی با دو اوج دارد. محصولات وارداتی مانند ذرت و منهوت به صورت گسترده کشت می‌شوند. کشاورزان افریقای غربی، بر عکس اسلاف مشابهشان در اداره محیط‌های محلی پیچیده خلاقیت بیش‌تری نشان داده‌اند و از روش تناوب زراعی برای بدست آوردن محصول قابل توجه در سایه فراوانی نیروی کار، تغییرات پیش‌بینی نشده هوا و ضرورت داشتن معیشتی غالب و پول نقد استفاده کردند (Richards 1985). تقسیم نیروی کار به‌طور گسترده‌ای از زراعت کاملا مردانه در بیش‌تر هاسالند تا مزراع کاملا زنانه در چمنزارهای بامند از نواحی کامرون متغیر است. بیش‌تر مناطق جایی در بین این دو حد قرار می‌گیرند، آن‌جا که مردان کار کوتاه‌مدت ولی بسیار طاقت فرسا انجام می‌دهند و زنان مسئولیت کارهای مداوم را بر عهده می‌گیرند.

 

گروه‌های قومی

تقیسمات قومی دست کم به همان اندازه زبان‌ها متعدد هستند، به‌طوری که می‌توان قومیت‌ها را به زبان نسبت داد هر چند‌نمی توان آن‌ها را کاملا یکسان دانست- اگرچه نام‌های قبیله‌ای به منظور تعریف موضوع تک نگاری‌های مردم‌نگارانه استفاده شده‌اند، ماهیت این اسامی محل مناقشه است- هویت قومی کنونی از اختلاف بین اقوام قبل از استعمار ریشه گرفته است. با وجود این، ارتباط منطقی این تمایزات، نام‌های قومی مورد استفاده در خطاب آن‌ها و معیارهای دقیق متعلق بودن یا نبودن به طبقه‌بندی قومی کنونی به‌طور مشخص در طی صد سال اخیر تغییر یافته است. استفاده استعمار از برچسب‌های قبیله‌ای برای سهولت در سهولت بخشین به اداره امور و هم‌چنین رقابت پسا استعماری بین گروه‌هایی که خود را به منظور کنترل منابع ایالتی به صورت قومی معرفی می‌کنند، بدین معناست که نقشه قومی افریقای غربی را می‌توان به صورت پدیده‌ای در نظر گرفت که بیش‌تر مسبوق به سابقه‌ای تاریخی است تا «سنتی».

بیش‌تر اقوام افریقای جنوبی را تقریبا می‌توان به مردمان بیشه‌زار و مردمان جنگل و حواشی جنگل تقسیم کرد. بخش اعظم اقلیت‌هایی که در این تقسیم بندی دوگانه قرار نمی‌گیرند شامل اقوام «کمربند میانی»، به ویژه در نیجریه، اقوام ساحلی و اخلاف کریولی شده افریقایی‌های بازگشته و اقوام شبانی فولانی هستند. با اتکاء بریکی از استدلال‌های قدرتمند جک گودی (۱۹۷۱) می‌تان به این نتیجه رسید که افریقای غربی را به واسطه رابطه‌اش با اروپایی‌ها می‌توان به منطقه‌ای با اراضی زیاد و جمعیت کم توصیف کرد. پیش از استعمار اشکال سازمان اجتماعی در افریقای غربی بر پایه نظارت مستقیم بر حقوق مردمی که خود با توجه به خویشاوندی * ، نژاد* ، ازدواج* ، هم‌زیستگاه بودن، سن* ، جنسیت * ، تصدی دفتری، فرو‌دستی و بردگی * تعریف می‌شدند بروز می‌کرد. روابط سیاسی با توجه به حد و حدود این روابط تعریف می‌شدند تا برپایه قوانین خشک مرتبط با قلمرو. روابط بین گروه‌های سیاسی در منطقه بیشه‌زار بر پایه توانایی آن‌ها در بسیج کردن نیروهای نطامی سواره تنظیم می‌شدند. مرکزیت‌دهی دولت‌های جنوبی با دسترسی به تجارت حوزه اقیانوس اطلس وسلاح‌های گرم سرعت بیش‌تری می‌گرفت.

 

تاریخ

دولت‌های اولیه غرب منطقه بیشه‌زار که اسنادی از خود بر جای گذاشته‌اند در پایگاه‌های جنوبی جاده‌های تجاری دو سوی صحرا و عمدتا در طول رود نیجر- که با طول ۲۶۰۰ مایل بزرگترین رود افریقای غربی است- واقع شده‌اند. غنا در غرب و کانم در نزدیکی دریاچه چاد قبل از سال ۱۰۰۰ پیش از میلاد برای جغرافی دانان عرب شناخته شده بودند. امپراطوری مالی که توسط ماندی زبانان رهبری می‌شد، در قرن سیزدهم و چهاردهم به اوج خود رسید و میراث تاریخی و فرهنگی قابل توجهی در غرب منطقه بیشه‌زار از خود بر جای گذاشت. سونقای، دولت جانشین آن در سال ۱۵۹۱ در نتیجه هجوم مراکشی‌ها از هم پاشید. دولت‌های موسی (بورکینافاسو) در قرن پانزدهم به قدرت رسیدند درحالی‌که در شرق آن‌ها اقوام هائوسا (نیجریه و نیجر) در دولت شهرهای متعددی زندگی می‌کردند. جامعه منطقه بیشه‌زار تحت‌ تأثیر اسلام به واسطه تمایزات رتبه و مقام (به ویژه در غرب) و قومیت شناخته می‌شد. در اواخر قرن هجدهم و در طی یک نبرد اسلامی مقدس (جهاد) و تحت رهبری یک فولانی به نام عثمان دان فودیو، امیر‌نشینانی در هائوسالند تشکیل شدند و بعد از آن با هم خلیفه‌نشین سوکوتو را که بزرگترین ساختار سیاسی در افریقای غربی به هنگام استعمار بود را تشکیل دادند. شیخ حمد و الحاج عمر نیز در اواخر قرن نوزدهم از موسسان دولت‌های اسلامی در غرب منطقه بیشه‌زار بودند و از همین روش استفاده کردند.

جنگل‌ها و حواشی جنگل‌ها شامل جوامع نسبتا بدون مرکزیت و جوامعی بودند که سازماندهی مناسب داشتند. پادشاهی‌های بنین و ایفه پیش از این‌که روابط ساحلی با اروپاییان به‌طور فزاینده‌ای از اواسط قرن پانزدهم پُر‌اهمیت شوند، بسیار قدرتمند بودند. صادرات برده در مقابل واردات سلاح گرم و دیگر کالا‌های تجاری، اقتصاد و سیاست را به‌سمت و سوی دیگر ‌کشاند. پادشاهی‌هایی که بین قرن هفده و هجده قوی شدند- شامل آسانته (غنا)، داهومی (بنین)، اویو (نیجریه)- و هم‌چنین دولت شهرهایی که در کرانه به قدرت رسیدند با همسایگان بر سر نظارت ثروتی که قرار بود از تجارت حوزه اقیانوس اطلس تحصیل شود، به رقابت پرداختند.

در تمام منطقه بیشه زار و مناطق جنگلی و ما بین این‌ها، پادشاهی‌های کوچکتر قادر بودند به دلایل مختلفی از جمله ترکیب سازمان نظامی، غیر قابل دسترس بودن و هم‌پیمانان استراتژیک خود در برابر جذب شدن در سایر پادشاهی‌ها مقاومت کنند. سازماندهی داخلی این جوامع احتمالا بسیار با جوامع تمرکز بافته تفاوت داشت. بدین روی، مستعمراتی که در هنگام گسترش نفوذ ملل اروپا در آن سوی ساحل و در زمان «تلاش برای [به دست گرفتن] افریقا» انجام شد، چالش‌هایی را فرا روی دولت‌های استعماری و بعدها دوبت‌های ملی قرار داد.

 

تالیفات قوم نگاری: سنن دوره استعمار

دانش تاریخی از افریقای غربی به بررسی‌های باستان‌شناسی، سنن شفاهی، گزارش سیاحان عرب و روشنفکران افریقایی بر می‌گردد و در چهار قرن اخیر مربوط به نوشته‌های سیاحان، کاشفان، تجار و میسیونرهای اروپایی می‌شود. از قرن نوزدهم به بعد، این گزارش‌ها منظم‌تر شدند. ایجاد حکومت استعماری در مستعمرات انگلیسی با اصل «فرمانروایی غیر‌مستقیم»- که طبق آن نهادها و مناسبات سیاسی افریقایی باید پایه اداره استعماری می‌شد- با لزوم مستند‌سازی همراه گردید که به چند شیوه به آن پرداخته می‌شد: کندوکاو مستشاران اروپایی که هر کدام تا حدی آموزش انسان‌شناسی دیده بودند با استخدام انسان‌شناسان رسمی دولتی (به‌عنوان مثال آر. آس. رتری  در غنا، س. کی. میک، اچ. اف. متیوز و آر. سی. آبراهام در نیجریه) و احتمالا تا حد کمتری با استفاده از انسان‌شناسی دانشگاهی. ویژگی‌های خاص کار این انسان‌شناسان مربوط می‌شد به تلاقی حکومت استعماری و حکومت غیر‌مستقیم که تحقیق را ضروری و ممکن می‌ساخت، ظهور کارکرد‌گرایی ساختاری در انسان‌شناسی بریتانیا، تاسیس آن‌چه که اکنون موسسه بین‌المللی افریقا است در سال ۱۹۲۶ و تحت رهبری لوگارد و توانایی این موسسه در تامین بودجه با مبالغ زیاد- بویژه از حامیان آمریکایی نظیر بنیاد راکفلر بود.

سنت‌های مردم‌نگاری مکتوب «فرانسوی» و «بریتانیایی» عمدتا با توجه به متعلقات استعماری آن‌ها و با نظریاتی که مشخصا مربوط به گذشته بودند، توسعه یافتند. افریقا‌شناسان در یک دوره زمانی یکسان از دیگر انسان‌شناسان حرفه‌ای بیش‌تر بودند و این باعث شد که توجه ویژه به مطالعات منطقه‌ای افریقا از جایگاه والایی در میان انسان‌شناسی بریتانیا * و فرانسه* برخوردار شود.

سنت بریتانیایی به‌طورخاص به توصیف جامعه‌شناسی قبایل، سرکردگی‌ها و دولت‌ها می‌پرداخت. درعمل این به معنی انباشتن مستندات مفصلی بود که الگوی سکونت، خویشاوندی، دودمان ، عضویت، ارث و ازدواج را عامل عملکرد طبیعی واحد‌های محلی می‌دانستند. تشکیلات سیاسی گسترده‌تر معمولا با توجه به دوام جنبه‌های سازمانی‌شان بررسی می‌شدند. مجموعه ارزشمند نظام‌های سیاسی افریقا (Fortes and Evans-Pritchard 1940) حوزه انسان‌شناسی سیاسی* را برای یک نسل ترسیم کرد. این اثر شامل بررسی اقوام تالنسی جنوب غنا می‌شد که بعدها تبدیل به نمونه‌ای کلاسیک از یک جامعه بدون مرکزیت در /افریقای غربی شد (Fortes 1949;1983) و پادشاهی نوپه در نیجریه است که اس. اف. نادل شاهکاری ماندگار از مردم‌نگاری درباره آن به تحریر در آورده است (Nadal 1942). دانشگاه کمبریج تحت رهبری مایر فورتس  و سپس جک گودی به مرکز اصلی مطالعات غنا در بریتانیا تبدیل شد. گودی همانند فورتس که اقوام آسانته را مطالعه می‌کرد، بر روی جوامع با مرکز و بدون مرکز کار کرد و مفصل‌ترین توصیف خود را از لوداگای بدون مرکز ارائه داد. کالج دانشگاه لندن تحت رهبری داریل فورد که مردم‌نگاری‌اش بر یاکو‌های جنوب شرق نیجریه متمرکز بود- و بعدها ام. جی. اسمیت که در باره امیر نشینان شمال نیجریه تحقیق می‌کرد- به‌طور خاص به مطالعه و تاریخ، سیاست، اقتصاد و بوم‌شناسی ابتدا در نیجریه و سپس در مقیاس گسترده‌تر می‌پرداخت. در دانشگاه ادینبرو، جایی که کنت لیتل، جیمز لیتل جان و کریستوفر فایف تدریس می‌کردند، تمایل به مطالعه سیرالئون بالا گرفت. تمام مطالعات افریقای غربی «بریتانیایی”مربوط به این سه مرکز نبود- کتاب تاثیر گذار لوراو پل بوهانان که آمریکاییانی دانش‌آموخته آکسفورد بودند یک استتثنا است- ولی این رشته‌ای تخصصی در طول دوره استقلال افریقا بسیار پر قدرت بودند. آثار مکتوب این دوره به خاطر بازسازی زندگی جوامع افریقای غربی پیش از استعمار، غفلت نسبی از رخدادهای معاصر، تعصب همسو با ملزومات حکومت غیر‌مستقیم، تکیه بر اطلاع‌رسان‌های مرد و تمایل به شی‌واره کردن واحد‌های قبیله‌ای مورد انتقاد قرار گرفت. این انتقادات بخشی از واکنش عمومی به کارکرد‌گرایی ساختاری است ولی قابل تعمیم به تمام تحقیق‌کنندگان درباره افریقای جنوبی قبل از اواسط دهه ۱۹۶۰ نیست.

سنت فرانسوی همین دوره- با آثار مکتوب مارسل گریول  و ژرمن دیترلن  و همکارانش در مورد دوگون‌ها و بامباراها و فیلم‌*‌های ژان روش- بیش‌تر بر مطالعه مذهب* و کیهان‌شناسی* اقوام غیر‌مسلمان غرب و منطقه بیشه‌زار متمرکز بودند. با وجود این نویسندگان دیگر در باب توجه بریتانیایی‌ها به مستند‌سازی‌های سازمان‌های اجتماعی سهیم بودند، مانند مطالعه ام. دو پیر در مورد اقوام فولانی. اخیرا اعمال نظریه پشتیبانی* لوی- استروس مورد توجه خاص فرانسوی‌ها قرار گرفته است. یک سنت آمریکایی نیز که نشانه آن علاقه به فرهنگ‌های افریقایی در دایاسپورای دنیای جدید است را نیز می‌توان در مطالعه ام. جی. هرتزکویتس در مورد اقوام داهومی و در کارهای شاگردش و.ر. باسکام در مورد اقوام یوروبا مشاهده کرد.

 

تالیفات مردم‌نگاری: گرایش‌های معاصر

تحقیقات مردم‌شناسی در افریقای غربی را نمی‌توان به صورت خلاصه در آورد. مکاتب فرانسوی و بریتانیایی مشخصه‌های بارز خود را از دست داده‌اند؛ قسمت اعظم تمایلات آمریکایی به‌سمت همسویی قدیمی سنن استعماری و ملی رفته است. به‌طور عمومی مرز میان رشته‌های مختلف علوم اجتماعی و علوم انسانی در رابطه با افریقای غربی بسیار نفوذ‌پذیر شده‌است. بخش عمده‌ای از این امر به نوشته‌های محققان افریقایی باز می‌گردد که منتقد همراهی استعمار یا انسان‌شناسی هستند (Ajay:1965). اینجا دو پیش زمینه مهم وجود دارد: بازگشت از بازسازی مردم‌نگارانه به پذیرش تاریخی دگرگونی‌ها در جوامع افریقای غربی (که در آثار ام. جی. اسمیت بر روی اقوام هائوسا و آثار جی. دی وای. پل در مورد یوروبا و آثار کلود تاردی در باره بامون مشهود است) و برخورد با اقوام افریقایی از منظرهای بین قاره‌ای. تحقیقات در مورد دیگر گروه‌های بزرگتر اقوام افریقای غربی بویژه آکان- تویی، هائوسا ، مانده و یوروبا زبانان، رشته‌های تخصصی را به وجود آورده که لازمه آن‌ها دارا بودن دانش زبانی بسیار بالا و آشنایی با مسائل دایاسپورا در داخل و خارج از افریقا است.

شخص در افریقای غربی: علاقه زیادی به معانی مختلف شخص* در افریقای غربی در میان مردم‌نگاران آمریکایی، بریتانیایی و فرانسوی دیده می‌شود. این مسئله باعث باز اندیشی موضوعاتی شد که قبلا تحت عنوان خویشاونی، ازدواج، تیره، سازمان خانوادگی، بردگی و فرو‌دستی به آن‌ها پرداخته می‌شد و این به نوبه خود مفاهیم اجتماعی بودن که سازنده شخص است را به چالش کشید. ولی هم‌چنین تمایلاتی به بررسی مناقشات معاصر در باب جنسیت، مذهب و کارکرد هویت* (Fortes and Horton 1983 ; Oppong 1983) نیز دیده می‌شود. متخصصان هنر، مطالعات عملکرد و ادبیات نیز به‌طور مشخص به چنین مباحث دامن زده‌اند.

نابرابری: مسائل گریبانگیر ایالات افریقایی غربی از زمان استقلال باعث رشد مطالعات معاصر در باب نابرابری و فقر، بررسی نرخ سریع شهر‌نشینی شدن در افریقای جنوبی، توسعه «اقتصاد غیر‌رسمی» (اصطلاح کی. هارت)، ارتباط میان جوامع ایالتی و محلی و هم‌چنین دینامیک قوم‌گرایی شده است که انسان‌شناسان مطالعات محلی مفصلی را به آن اختصاص داده‌اند.

کشاورزی افریقای غربی: افریقای غربی هنوز خیلی جزیی صنعتی شده‌است، به‌طوری که اکثر جمعیت آن خرج معاش خود را از کشاورزی و تجارت بدست می‌آورند. رویکردهای فرانسوی مارکسیستی* ساختاری به بررسی شیوه‌های* تولید در افریقا پرداخته و باعث لزوم بازاندیشی ماهیت کشاورزی افریقا از اواسط دهه ۱۹۶۰ شده است (Meillasoux, 1981). در نتیجه مسائل غذا و تولیدات محصولات نقدی در کشورهای افریقایی، عملکرد ضعیف امر توسعه* در بهبود کشاورزی حساسیت قیمت غذا به امور سیاسی در مناطق شهری و تاثیر سیاست‌های سازگاری ساختاری همه و همه باعث پر اهمیت شدن کشاورزی شده‌اند. بررسی‌های قوم نگاری بر مسائل تشکیل خانواده*، نقش جنسیت‌ها و دانش کشاورزی تأکید کرده است (Richard 1985).

مذهب و تغییر مذهب: تمایل به هر دوی مذاهب محلی و جهانی خود دارای جوانب مختلفی است که شامل بحث در مورد ماهیت و تشریح «تغییر مذهب، رشد کلیساهای جدایی‌طلب، گسترش اسلام، توجه به مذاهب محلی بویژه در حوزه مطالعات هنر* و اجرا* و نقش مذاهب افریقایی در دیااسپورا می‌شود.

بازنمایی افریقایی غربی: مباحث مهمی در باب تصویر افریقای غربی و مردمان آن در نوشته‌ها و تصاویر دیده می‌شود. مسائل اصالت و مرجعیت در ارتباط با فلسفه، زبان‌های افریقایی، داستان و خود زندگی‌نامه، تاریخ و مردم‌نگاری، ادبیات شفاهی* و ادبیات آمده است.

 

 

برای مطالعه بیش‌تر

Ajayi, J.F.A. (1965) Christian Missions in Nigeria 1841–۱۸۹۱. The Making of a New Elite, London: Longman, Ibadan History Series

Ajayi, J.F.A. and M.Crowder (eds) History of West Africa vol. 1, 3rd edn 1985; vol. 2, 2nd edn1987, Harlow: Longman

Appiah, K.A. (1992) In My Father’s House: Africa in the Philosophy of Culture, London: Methuen

Fortes, M. (1949) The Web of Kinship among the Tallensi: The Second Part of an Analysis of the Social Structure of a Trans-Volta Tribe, London: Oxford University Press for the International African Institute

Fortes, M. and R.Horton (1983) Oedipus and Job in West African Religion, Cambridge: Cambridge University Press

Goody, J. (1971) Technology, Tradition and the State in Africa, London: Oxford University Press for the International African Institute

Griaule, M. and G.Dieterlen (1991) Le renard pâle, vol. 1: Le mythe cosmogonique, ۲nd expanded edn Paris: Institut D’Ethnologie

Hart, K. (1985) ‘The Social Anthropology of West Africa’, Annual Reviews in Anthropology ۱۴:۲۴۳–۷۲

Jackson, M. (1989) Paths Towards a Clearing: Radical Empiricism and Ethnographic Enquiry,Bloomington and Indianapolis: Indiana University Press

Meillassoux, C. (1981) Maidens, Meal and Money. Capitalism and the Domestic Economy,Cambridge: Cambridge University Press

Nadel, S.F. (1942) A Black Byzantium. The Kingdom of Nupe in Nigeria, London: Oxford University Press for International African Institute

Oppong, C. (ed.) (1983) Female and Male in West Africa, London: Allen and Unwin

Richards, P. (1985) Indigenous Agricultural Revolution. Ecology and Food Production in West Africa, London: Hutchinson