سارا فرانکلین
ترجمۀ اصغر ایزدی جیران
آبستنی
(Conception)
در بحثهای سده نوزدهم درباره سازمان اجتماعی، که از درون آنها انسانشناسی پدید آمد، نظریههای آبستنی، اهمیتی اساسی داشت. در این مورد بهطور خاص، نظریهپردازانی چون باخوفن† اعتقاد داشتند که بهدست آوردن دانش دقیق نسبت به تبار فیزیکی بهمعنای گذاری اولیه از موقعیت بدویگرایی†و پیروزی عقل بر طبیعت و از همین جا بهمعنی جزئی از پیشرفت انسانی بهسوی تمدن† است. در همین زمان، مک لنان†به اهمیت محوری آگاهی نسبت به تبار فیزیکی در رشد آداب بنیانی ازدواج* و گذار به جامعه متمدن باور داشت. مورگان* نیز معتقد بود یک غریزه پدرتباری برای حفظ دارایی*ها وجود دارد که سبب پدید آمدن ضوابطی در خدمت وراثت زیستشناختی و جسمانی میشود. نظریات مورگان بودند که به شکلی بسیار تنگاتنگ بهوسیله انگلس† در رساله بسیار مشهور او درباره اهمیت پدرتباری فیزیکی در بررسی تطوریِ* سازمان اجتماعی؛ یعنی منشأ خانواده، مالکیت خصوصی، و دولت (On the Origion of the Family, Private Property and the State) (1884)، دنبال شدند.
نظریههای آبستنی، و بهویژه آگاهی نسبت به پدریِ فیزیکی در تداوم خود و تبدیل شدن به مباحثی محوری در موضوع سازمان اجتماعی خود سبب «ظهور» انسانشناسی مدرن شدند. همچنان که کووارد در نوشته ارزشمندش درباره این دوره مینویسد: «نقش پدری و خانواده تولیدمثلکننده، موضوعهای قدرتمندی در بحث اشکال خانوادگی بودند» (۱۹۸۳:۶۰). تاریخ انسان در اندیشه انسانشناسان اولیه عمدتاً بهمثابه پیشرفت آرام ولی پیوسته عقل و دانش انسانی بر نادانی و بدویت تصور میشد، و ناآگاهی نسبت به پدری فیزیکی جایگاهی اساسی در این بحثها به خود اختصاص میداد. فریزر †(۱۹۱۰)، هارتلند(۱۹۰۹)، تایلر† (۱۸۸۱)، و وستر مارک†(۱۸۹۱) همگی دغدغه این موضوع را داشتند، بهنحویکه در شواهد و مدارک جوامع مادرتبار†که چنین ناآگاهی نمیتوانست پیدا شود نیز موضوع گزارش میشد.
البته گزارش اسپنسر†و جیلن† در ۱۸۹۹ از ناآگاهی وسیع نسبت به پدریِ فیزیکی در میان بومیان استرالیایی، مرحلهای را برای تأمل بیشتر مردمنگارانه در این بحث بهوجود آورد. مالینوفسکی* که توسط وسترمارک آموزش دیده و درحال تکمیل تز دکترایش درباره ازدواج و خانواده در میان بومیان استرالیا بود، پرسش انکار پدری را پیشزمینه مطالعهاش در میان جزیرهنشینان تروبریاند قرار داد. مالینوفسکی* از ابتدا اصرار داشت که «نادانی» تروبریاندها تنها بدان محدود میشد که مایل بودند نظریههای «خام» و «ناکامل» خود را درباره آبستنی با الگوی اجتماعی کلیشان در قالب مادرتباری همساز کنند. اما مالینوفسکی اصرار داشت که تروبریاندها در اصول کلی دانایی خود نسبت به مسائل پایهای (مثل اینکه یک باکره نمیتواند آبستن شود) بههیچوجه ابتدایی، ساده، و نادان نبودند. مالینوفسکی با توسعه الگوی «پدریِ جامعهشناختی»، براساس نظریات دورکیم† و وان جنپ†، معتقد به جدایی واقعیتهای اجتماعی† از واقعیتهای طبیعی در تحلیل آبستنی بود. اصرار او که باورهای آبستنی نمیتوانند از متن اجتماعی خاص جدا شوند، بعدها توسط تألیف جامع مونتاگو از عقاید مربوط به آبستنی در میان بومیان استرالیا، با تأیید «نادانی» آنها تقویت شد، که در آن او نتیجهگیری میکرد: «بهطور خلاصه، فهم عام مثل هر جنبه دیگر از اندیشه، یک ویژگی فرهنگی است و شکل آن در، و با فرهنگی که در آن باید کارکرد داشته باشد، تعیین میشود» (۱۹۳۷:۳۴۱).
تحلیل مالینوفسکی از عقاید آبستنی تروبریاند ابتدا موضوعی داغ برای مجادلههای دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شد، زمانی که او با ارنست جونز، مدافع فروید، درباره جهانشمولی عقده اودیپ، که بر پایه دانش صحیح پدری فیزیکی فرض شده بود، به شدت برخورد کرد (نک.: روانکاوی*). در اواسط همین سده موضوع تروبریاندها بار دیگر کانون نزاع شد، در مبادلاتی که کار ادموند لیچ† در ۱۹۶۵ و سخنرانی هنری مایرز «زایمان باکره» را برمیانگیخت. در این بحثها، انسانشناسان درگیر نزاعهای فکری شدند که ناشی از موضوع «ناآگاهی نسبت به پدری» بود، موضوعی که برخلاف موضعگیری بسیاری از اندیشمندان (بهویژه لیچ) بود که آن را بهمثابه نمونهای از نژادگرایی میدیدند و شاهدش را نسبت دادن «نادانی» به هر گروهی در نظر میگرفتند که برای گروه دیگر چیزی بسیار بدیهی شمرده میشد (همچون رابطه میان آمیزش و بارداری).
همچنان که دلانی(۱۹۸۶) در بررسی انتقادی ارزشمندش درباره این بحث نشان میدهد، مسئله میتواند بهعنوان یکی از نظریههای فرهنگی مربوط به موضوع دانش و نیز آبستنی در نظر گرفته شود. او نشان میدهد که مسئله پدری بهمثابه نوعی «دارایی» در برابر «کمبود» دانش حقیقی مطرح شده است. چنین نگرشی ویژگیهای خاص مفهومی خودِ موضوع پدری را، که متغیرند، از بین میبرد. تاجایی که الگوهای پدری به آفرینش مربوط میشوند، به ناچار در نظامهای کیهانشناختی* و مذهبی* و الگوهای منشأها و الوهیت جای گرفتهاند. همچنان که دلانی براساس کار میدانیاش در یکی از روستاهای ترکیه تأکید میکند که: «نمادها و معانیای که زادوولد توسط آنها درک و بازنمایی شده است، وسیلههایی را برای فهم ارتباطات میان عناصر ظاهراً مختلفی چون بدن، خانواده، خانه، روستا، ملت، این جهان، و آن جهان فراهم میکنند» (۱۹۹۱:۳۲).
دیوید اشنایدر † نیز، در بررسیاش از اهمیت مجموعه مفروضی از واقعیتهای زیستشناختی براساس مطالعه خویشاوندی*، پرسش نظریه آبستنی را بهعنوان یکی از مسائل دانش مطرح میکند. او معتقد است تا جایی که دوگانگی شدیدی میان امور «واقعی» و «حقیقی» زیستشناسی اروپایی مؤلفه اساسی تأیید باورها در همه جاهای دیگر جهان باشند، مطالعه خویشاوندی نیز بهعنوان محصولی از دغذغههای «فولکلور اروپایی» به تحمیل شیوههای زندگی خود به مردمان دیگر باقی خواهد ماند.
نظریههای آبستنی بار دیگر کانون توجهات انسانشناختی درباره خویشاوندی، جنسیت*، و شخص بودگی* در زمینه بحثهای اروپا ـ امریکایی اواخر سده بیستم درباره فنون جدید تناسلی قرار گرفتند. در این زمینه، عدم قطعیت جدید درباره موقعیت والدین، که خود حاصل استفاده گسترده از کمکهای فناوری برای آبستنی است، باورهای عام چه درباره مادری و چه درباره پدری را به چالش کشیدهاند. مثلاً در حوزه جابهجایی کردن در امر آبستنی، به فرض موقعی که زنی تخمکش را میبخشد و دیگری تخمک بارور شده را برای مدت زمانی در رحمش به نوزادی میرساند، مادرِ «واقعی» کیست؟ مباحث قانونی، قضایی، و اخلاقی درباره چنین اموری، سبب علاقهمندی انسانشناختی در حوزه اقتدار دانش درباره «واقعیتهای زندگی» و بازنماییهای فرهنگی خویشاوندی در دورانی شدهاند که آبستنی با کمکهای فناوری رایج شده است (Edwards et al. 1993; Strathern 1992a). در همین راستا، نگرش به موضوع آبستنی بهعنوان یک موضوع محض زیستشناختی، بهگونهای بسیار وسیع توسط ادبیات درحال گسترش درباره زیست شناسی بهمثابه نظامی فرهنگی، و اهمیت اندیشههای طبیعی در صورتبندی قطعیتهای اروپا ـ امریکایی به چالش کشیده شده است (Yanagisako & Delaney 1994; Strathern 1992b).
بنابراین نظریههای آبستنی برای انسانشناسان، طیفی از پرسشهای فرهنگی را مطرح میکنند. از یک سو، پرسشهای سنتی درباره منشأها، نظامهای کیهانشناختی، تقسیمات اجتماعی، جنسیت، روابط خویشاوندی، روشهای برخورد با زندگی و مرگ، ساختار معنا، خانواده*، الگوهای وراثت، مفاهیم شخصبودگی، و… روند جدیدی را در متن کنترل فناورانه بر «واقعیتهای زندگی» ایجاد کردهاند. و از سوی دیگر، تاریخ بحث انسانشناختی درباره آبستنی میدان فرهنگی مهمی را در خود باز مینماید، بازنماییهایی که مفروضات درازمدت جاافتاده در فرهنگهای اروپایی ـ امریکایی درباره ورود به زندگی را زیر سؤال میبرند. این علاقه دوگانه در کارِ روزافزون شمار دانشگاهیان انعکاس مییابد که مطالعات مردمنگارانه معاصرشان، سبب احیای علاقه انسانشناختی در این حوزه؛ یعنی در یکی از قدیمیترین و مهمترین شاخههای این رشته شده است.
همچنین نک.: خویشاوندی، شخص، فنون تولیدمثل، وراثت.
برای مطالعه بیشتر:
Coward, Rosalind (1983) Patriarchal Precedents: Sexuality and Social Relations, London: Routledge & Kegan Paul
Delaney, Carol (1986) ‘The Meaning of Paternity and the Virgin Birth Debate’, Man (n.s.) 21(3):494–۵۱۳
——(۱۹۹۱) The Seed and the Soil: Gender and Cosmology in Turkish Village Society, Berkeley: University of California Press
Franklin, Sarah (1996) Embodied Progress: A Cultural Account of Assisted Conception, London: Routledge
Malinowski, Bronislaw (1929) The Sexual Life of Savages in North-Western Melanesia, London: Routledge
Montagu, Ashly (1937) Coming Into Being Among the Australian Aborigines: A Study of Procreative Beliefs of the Native Tribes of Australia, London: Roudedge
Ragone, Helena (1994) Surrogate Motherhood: Conception in the Heart, Boulder: Westview
Strathern, Marilyn (1992) Reproducing the Future: Anthropology, Kinship and the New Reproductive Technologies, Manchester: University of Manchester Press