فرهنگ انسان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی (سی و سه): دایى‌سالارى

 

avunculate


اَلِن بارنرد

فیروزه مهاجر

 

اصطلاح «دایى‌سالارى» دو تصویر مرتبط را به ذهن متبادر مى‌سازد. نخست، نهادى اجتماعى که واژه یادشده براى نام‌گذارى آن به‌کار مى‌رود؛ دوم، مجموعه‌اى از نظریه‌ها که براى توضیح این نهاد، در هر جا که واقع شده باشد، ساخته و پرداخته شده است.

در مفهوم نخست، دایى‌سالارى هر رابطه نهادى شده، خاص، بین دایى (MB) و پسر خواهر (ZS) است. در برخى جوامع این رابطه رسمى یا رابطه اقتدار است، هم‌چنان‌که براى مثال، در نمونه مشهور جزایر تروبریاند این‌گونه است. در موارد دیگر، یک رابطه غیررسمىِ سهل‌گیرانه است که معمولا ملازم با شوخى‌هاى جنسى، هدیه دادن از سوى دایى، یا «دزدى» جایز شمرده‌شده خواهرزاده از دایى است. این نوع رابطه تا حال، به یمن نمونه‌هاى مردم‌نگارانه از قبیل تسونگا (باتونگا) در موزامبیک، تونگان‌هاى اقیانوس آرام، و ناماها در نامیبیا، تصویرى متداول‌تر بوده است. این سه مورد، آن‌هایى‌ هستند که در مقاله مهم رادکلیف ـ براون* درباره این موضوع با عنوانِ «دایى در افریقاى جنوبى» (۳۱-۱۵ ۱۹۵۲: ] ۱۹۲۴[) تشریح شده‌اند.

رادکلیف ـ براون این گزارش را در ۱۹۲۴ در انجمنِ ترویج علم جنوب افریقا قرائت کرد. او قصد داشت توجه همگان را به این واقعیت، که همین نهاد در نقاط متفاوت جهان یافت شده است، جلب کند. هدف او عمدتا رد این ادعاى جونرد†  بود که سنت تسونگایىِ تصاحب گله دایى توسط خواهرزاده جوانش از دوره نَسَب* مادرتبارى†  برجاى مانده است. جالب این‌جاست که، قوم تسونگا احتمالا زمانى مادرتبار بوده، و این واقعیت که رادکلیف ـ براون سه نمونه پدرتبار†  را انتخاب کرد، مسئله رابطه این سنت‌ها را با اصول تبار بى‌جواب مى‌گذارد.

این امر ما را به مفهوم دوم اصطلاح «دایى‌سالارى» رهنمون مى‌سازد. این بحث که از گزارش رادکلیف ـ براون سرچشمه گرفت، مطالعات خویشاوندى* را قطبى کرد. لوى ـ استروس *(۵۴-۳۱ ۱۹۶۳: ]۱۹۴۵[) یک «هسته خویشاوندى»†  را که روابط ساختارى بین پدر/پسر، و دایى/ پسرخواهر، و بین برادر/خواهر و شوهر/زن را در تقابل با یکدیگر قرار مى‌دهد، مبناى فرض خود قرارداد. او دایى‌سالارى را به‌منزله یکى از سنگ‌بناهاى وصلت زناشویى دید. هوکانس و اشنایدر†  (۱۹۵۵) با استفاده از یک رویکردِ نظریه تبار، که تا حدى افراطى به برداشت رادکلیف – براون گرایش داشت، و برمبناى آن‌که احساسات معطوف به مادر به برادر او تسرى می‌یافت و رسمیتى که در ارتباط با پدران مشاهده مى‌شد به خواهر پدر هم تسرى پیدا مى‌کرد، موضعى در مقابل این نگرش گرفتند. هوانس و اشنایدر اظهار داشتند دلیل این‌که در جوامع پدرتبار، ازدواج* با دختر دایى مرجح‌تر و در جوامع مادرتبار، ازدواج با دخترعمه مرسوم‌تر به‌نظر مى‌رسیده، همین بوده است. با وجود این، همان‌طور که نیدم†  (۱۹۶۲) متذکر شد، «ازدواج با عمه‌زاده یا دایى‌زاده» درواقع مستلزم ازدواج با اشخاصى از رده عمه‌زاده یا دایى‌زاده است، و لزوما به هیچ‌وجه به معنى ازدواج با عمه‌زاده‌ها یا دایى‌زاده‌هاى واقعى نیست. بنابراین، بحث هومانس و اشنایدر فاقد اعتبار است.

پیشرفت‌هاى بعدى در مطالعات دایى‌سالارى در غرب و جنوب افریقا هر دو بر روابط میان ساختار گروه‌تبارى، وراثت دارایى*، و سهل‌گیرى از جانب دایى تأکید داشتند. مفهوم «تسرى یافتن» که رادکلیف ـ براون مطرح کرد، در مطالعات مربوط به اصطلاح‌شناسى بستگان* در دهه ۱۹۶۰ تا حدى باب بود، اما توجه او به «احساسات»، وقتى‌که حوزه خویشاوندى به الگوهایى رسمى‌تر از آن‌که او اساسا مى‌توانست در تصور آورد، منتقل شد، اهمیت خود را از دست داد.

همچنین نک.: اصطلاح‌شناسى بستگان، تبار، خویشاوندى، وصلت

 

برای مطالعه بیش‌تر

Homans G.C. and D. M. Schneider (1955) Marriage, Authority and Final Causes: A Study of Unilateral Cross-Cousin Marriage, Glencoe, IL: Free Press

Lévi-Strauss, C. ([1945] 1963) Structural Anthropology, New York: Basic Books

Needham, R. (1962) Structure and Sentiment: A Test Case in Social Anthropology, Chicago: University of Chicago Press

Radcliffe-Brown, A.R. ([1924] 1952) Structure and Function in Primitive Society, London: Cohen & West