فاشیسم و گوناگونی فرهنگی/ درسگفتار/ بیست وچهارم/ فاشیسم در فرانسه / بخش هفتم/ با همکاری مریم رجبی
ژان ماری لوپن در سال ۱۹۷۲ جبههٔ ملی را تأسیس کرد؛ حزبی که با همان مضامین پتنیسم، کاتولیسیسم راستگرا و راست افراطی پیش آمد. این حزب در ابتدا نفوذ چندانی نداشت و لوپن همواره برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری با مشکل مواجه بود، زیرا برای نامزدی به تعداد زیادی امضا از منتخبین نیاز داشت. در نتیجه، جبههٔ ملی در انتخابات ریاستجمهوری رأی چندانی کسب نمیکرد.
با این حال، از دههٔ ۱۹۸۰ به بعد، تغییراتی در فضای سیاسی فرانسه رخ داد که زمینه را برای رشد احزاب راست افراطی فراهم کرد. عواملی همچون بحران اقتصادی، افزایش بیکاری، گسترش مهاجرت، و گفتمانهای ملیگرایانه باعث شدند که جبههٔ ملی بهتدریج جایگاه خود را در سیاست فرانسه مستحکمتر کند. این روند در نهایت به اوج خود رسید و لوپن در سال ۲۰۰۲ برای نخستین بار به دور دوم انتخابات ریاستجمهوری فرانسه راه یافت.
در همین زمان، جهان شاهد تحولات بزرگی بود: حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا، آغاز جنگ علیه تروریسم، حمله به افغانستان و عراق، و بحران مهاجرت در خاورمیانه. این بحران که همچنان ادامه دارد، موجی از مهاجران را به کشورهای اروپایی، از جمله فرانسه، سوق داد و بهانهای برای راست افراطی شد تا ادعاهای خود را دربارهٔ مهاجرت مطرح کند. در نتیجه، فاشیسم در فرانسه رشد چشمگیری یافت، پدیدهای که تا آن زمان در تاریخ این کشور بیسابقه بود. شایان ذکر است که انتخابات ریاستجمهوری فرانسه بهصورت دو مرحلهای برگزار میشود و ژان ماری لوپن در سال ۲۰۰۲ برای نخستین بار به دور دوم راه یافت.
لوپن در سال ۲۰۰۲ موفق شد با کسب ۱۷ درصد آرا از نامزد حزب سوسیالیست، لیونل ژوسپن[۱]، پیشی بگیرد و به دور دوم راه یابد. ژوسپن که نمایندهٔ احزاب چپ بود، تنها ۱۶ درصد آرا را کسب کرد و از رقابت حذف شد. در دور دوم، ژاک شیراک[۲]، که شخصیتی راستگرا محسوب میشد، در برابر لوپن قرار گرفت. این موضوع باعث ایجاد یک اتحاد گسترده در فرانسه شد، چرا که بسیاری از احزاب و گروههای سیاسی برای جلوگیری از پیروزی راست افراطی، از شیراک حمایت کردند. در نتیجه، شیراک با ۸۲ درصد آرا پیروز شد، در حالی که لوپن در همان ۱۷ درصد باقی ماند. از سال ۲۰۰۲ به بعد، احزاب چپ فرانسه دچار بحران و فروپاشی تدریجی شدند. حزب کمونیست فرانسه که پیشتر تحت تأثیر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفته بود، بیشازپیش اعتبار خود را از دست داد و به حاشیه رانده شد. حزب سوسیالیست نیز وضعیت بهتری نداشت. هرچند که فرانسوا اولاند[۳] از این حزب توانست به ریاستجمهوری برسد، اما دوران او نشان داد که حزب سوسیالیست از درون دچار بحران شده و دیگر قادر به ایفای نقش مؤثری در صحنهٔ سیاسی فرانسه نیست.
در انتخابات سال ۲۰۱۷ و ۲۰۲۲، رقابت اصلی میان مارین لوپن و امانوئل ماکرون بود. نکتهی قابلتوجه، رشد فزایندهٔ راست افراطی در این سالهاست. اگر نگاهی به انتخابات سال ۲۰۰۲ بیندازیم، ژانماری لوپن در دور اول حدود ۱۷ درصد آرا را کسب کرد و در دور دوم این میزان تنها اندکی افزایش یافت. در مقابل، ژاک شیراک که در دور اول حدود ۲۰ درصد رأی آورده بود، در دور دوم با بسیج مردمی به ۸۲ درصد رسید.
در سال ۲۰۱۷، مارین لوپن موفق شد ۳۳ درصد آرا را کسب کند، در حالی که ماکرون ۶۶ درصد آرا را به دست آورد. این نتیجه نشان میدهد که در مقایسه با سال ۲۰۰۲، فاصلهٔ رأی میان راست افراطی و رقیبش به میزان چشمگیری کاهش یافته است. در آن سالها که شیراک ۸۲ درصد رأی آورد، ماکرون تنها ۶۶ درصد کسب کرد و در مقابل، لوپن که پدرش ۱۷ درصد رأی آورده بود، توانست بیش از دو برابر آن یعنی ۳۳ درصد را به دست آورد.
این روند در سال ۲۰۲۲ نیز ادامه یافت. مارین لوپن در این انتخابات به ۴۱.۴ درصد آرا رسید، در حالی که ماکرون ۵۸.۵ درصد رأی کسب کرد. رشد چشمگیر راست افراطی در حالی رخ داد که نامزدی دیگر از همین جناح، یعنی اریک زمور[۴]، که مواضعی شدیداً ضد مهاجر، ضد عربها و ضد اسلام داشت، در دور اول تنها ۷ درصد رأی آورد.
آنچه نگرانکننده است، نزدیک شدن راست افراطی به قدرت در فرانسه است. اگر بحران مهاجرت ادامه یابد، این احتمال وجود دارد که در انتخابات آینده، راست افراطی جایگاه قویتری پیدا کند. در همین حال، گلیستها با نامزدی والری پکرس[۵] به زیر ۵ درصد سقوط کردند و حزب سوسیالیست با نامزدی «آن ایدالگو[۶]»، شهردار پاریس، کمتر از ۲ درصد رأی آورد. در میان احزاب چپ، تنها «چپ نافرمان» به رهبری ژانلوک ملانشون[۷] توانست ۲۲ درصد آرا را به خود اختصاص دهد.
پس میبینیم که در وضعیتهای افراطی، قدرت سیاسی گروههای تندرو افزایش پیدا میکند. این دقیقاً همان شرایطی است که امروز در فرانسه شاهد آن هستیم. متأسفانه، برای اولین بار در تاریخ معاصر فرانسه پس از جنگ جهانی دوم، فاشیسم توانسته به چنین جایگاهی دست یابد و آرای قابلتوجهی کسب کند.
مارین لوپن از سال ۲۰۱۸ تلاش زیادی کرده تا چهرهٔ حزب خود را تغییر دهد. او نام حزب را از «جبههی ملی» که به دلیل پیشینهٔٔ پدرش، ژانماری لوپن، بدنام بود، به «اتحاد ملی» تغییر داد تا وانمود کند که دیگر یک جریان راست افراطی نیست، بلکه به یک حزب معتدل تبدیل شده است. با این حال، این تغییرات صرفاً ظاهری بوده و در واقعیت، ایدئولوژی حزب تغییری نکرده است.
مارین لوپن را میتوان نسخهٔ اروپایی ترامپ دانست، چرا که او نیز سعی میکند خود را فردی موجه جلوه دهد، در حالی که همچنان به سیاستهای نژادپرستانه و ضدمهاجرتی پایبند است. خطر بزرگی که وجود دارد این است که در دورهٔ بعدی، چه خود او و چه فردی دیگر از جناح او، آرای بیشتری کسب کند. اینکه لوپن در انتخابات آینده بتواند قدرت را بهدست بگیرد، هنوز جای سؤال دارد، اما میزان بالای آرای اوچه در انتخابات ریاستجمهوری و چه در مجلس نشان میدهد که این جریان در حال نهادینه شدن است.
این موضوع نهتنها برای مهاجران، بلکه برای صلح اجتماعی، گروههای پیشرو و آیندهٔ دموکراسی در فرانسه تهدیدی جدی محسوب میشود. اگر بخواهیم دو نمونه از کشورهای توسعهیافته را نام ببریم که در آنها رشد راست افراطی و نوفاشیسم بیشترین خطر را ایجاد کرده، بیشک فرانسه و آمریکا در صدر این فهرست قرار میگیرند.
در آمریکا، این پدیده با ظهور ترامپ نمایان شد و اکنون، با نامزدی دوبارهٔ او برای انتخابات ۲۰۲۴، این روند ادامه دارد. مسئلهٔ نگرانکننده این است که جریانهای افراطی دیگر محدود به جنبشهای حاشیهای نیستند، بلکه در حال تبدیل شدن به بخشی از سیاست عادی و جریان اصلی هستند. این یعنی خاطرات تلخ جنگ جهانی دوم و فجایع ناشی از فاشیسم، که تا مدتها مانع رشد این تفکرات میشد، بهتدریج در حال فراموشی است و این نیروها بهعنوان جریانهای سیاسی رسمی پذیرفته میشوند.اتفاقی که میتواند پیامدهای خطرناکی برای آیندهٔ دموکراسی در غرب داشته باشد.
این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که در حال حاضر، حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد از جامعهٔ آمریکا و در میان جمهوریخواهان حتی بیش از ۶۰ درصد طرفدار ترامپ هستند. به همین دلیل، باید تحولات سیاسی در آمریکا و فرانسه را با دقت زیر نظر گرفت، چرا که آیندهٔ کشورهای توسعهیافته، تا حد زیادی، به سرنوشت راست افراطی در این دو کشور گره خورده است.
پس از فرانسه و آمریکا، این جریان در دیگر کشورهای غربی نیز در حال گسترش است. در اروپا، شاهد رشد راست افراطی در آلمان، بریتانیا، اسکاندیناوی و اروپای شرقی هستیم. در آمریکای لاتین، این روند در آرژانتین و مکزیک قابل مشاهده است. در آسیا نیز، هند نمونهٔ بارزی از گسترش این جریان است.
در کشورهایی که حکومتهای اقتدارگرا و دیکتاتوری بر سر کارند مانند چین و روسیه وضعیت چندان امیدوارکننده به نظر نمیرسد. این روند، چشماندازی نگرانکننده را برای آیندهٔ سیاست جهانی ترسیم میکند.
با این حال، تنها نکتهٔ امیدوارکننده این است که چنین وضعیتی در بلندمدت پایدار نیست.مگر اینکه به یک بحران بزرگ جهانی منجر شود، که امیدواریم چنین اتفاقی رخ ندهد.
[۱] Lionel Jospin
[۲] Jacques Chirac
[۳] François Hollande
[۴] Éric Zemmour
[۵] Valérie Pécresse
[۶] آن ایدالگو
[۷] Jean-Luc Mélenchon