فاشیسم و گوناگونی فرهنگی/ درسگفتار/ بخش شانزدهم/ فاشیسم در اروپای شرقی و مرکزی/ با همکاری مریم رجبی[۱]
لهستان کشوری پهناور در شرق اروپا است که پیش از فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی از کشورهای اصلیِ بلوک شرق به حساب میآمد. یادآوری میشود در ۱۹۳۹ آلمان و شوروی بر سر تقسیم لهستان به توافق رسیدند و پیرو علاقهای که به فتوحات ارضی داشتند آن را بین خود تقسیم کردند .به این ترتیب صلح کوتاه مدت و شکنندهای بینشان ایجاد شد؛ اما بعد از مدتی هیتلر تصمیم گرفت به اتحاد جماهیر شوروی حمله کند و به باور بسیاری از صاحبنظران، این خطای اساسیِ هیتلر بود که شکستناپذیری رژیم نازی را به چالش کشید و فاشیسمِ آلمان را به باد داد.
فاشیسم به آن شکل و معنایی که در آلمان بود، هرگز در لهستان تحقق نیافت ؛ البته بدین معنا نیست که چون فاشیسم قدرت نداشت گرایشی هم به آن نبود. برای نمونه،رئیسجمهور کنونیِ لهستان آندژیدودا[۲] سیاستمداری است که عموماً او را لیبرال و میانهرو میدانند؛ اما او پیشینهای در حزب راستِ قانون وعدالت[۳] (با نام اختصاری پ.آی.اس[۴]) دارد. این حزب را برادران کاچینسکی تأسیس کردند که نزدیک به راست افراطی بودند؛ بنابراین همیشه این ظرفیت در لهستان وجود دارد که خود را به راست افراطی نزدیک کند.
کاوش در تاریخچهٔ گرایشهای فاشیستی در لهستان، ما را به جنبش و جریان قدرتمندی با نام حزب ناسیونال دموکرات میرساند که بین ۱۸۹۷ تا ۱۹۱۹ فعالیت میکرد؛ بنیانگذار آن رومندمووسکی[۵] شخصیتی ملیگرا و ضد آلمان داشت. و مخالف فشاری بود که لهستان را بهسوی ژرمانیک[۶] شدن سوق میداد. حزب او بهدلیل محدودیتهایی که وجود داشت تا ۱۹۱۹ فعالیت کرد و سپس از بین رفت،پس از آن حزب دیگری با عنوان جبههٔ ملی رادیکال در ۱۹۳۴ تشکیل شد. بنابراین دقت داشته باشیم که ۱۹۳۴ دوران رشد فاشیسم است، به خصوص در آلمان و ایتالیا که بسیار هم بر لهستان تاثیرگذاربود.
جبههٔ ملی رادیکال بین ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۵ با رهبری استانیسلاو کانیا[۷] تا پایان جنگ فعالیت کرد. آنها گروهی خشن، تندرو و ملیگرا بودند که ایدئولوژی فاشیستی و ضد کمونیستی داشتند و همزمان با پیشروی فاشیسم در بسیاری از نقاط جهان رشد کردند و جنایات فراوانی هم مرتکب شدند. اما علیرغم پایبندی به ایدئولوژیهای فاشیستی، زمانیکه هیتلر و استالین بعد از ۱۹۳۹ با هم سازش کردند، حزب جبههٔ ملی رادیکال به جریانهای ضد فاشیستی پیوست.
آن ها در دوران تسلط شوروی بر لهستان، حدود ۴۰ -۴۵ سال در خفا باقی ماندند و فعالیتی نداشتند و همواره با احساس نفرت از روسها و کمونیستها همراه بودند. ضمن اینکه تعصبات شدید مذهبی هم داشتند.ما حتی در تشکیلات اتحادیهٔ همبستگی و رهبر جنبش همبستگی لخوالسا [۸] و دیگران هم احساس بیزاری را مشاهده میکنیم. بهطورکلی جریانهای سیاسی در اروپای شرقی حتی اگر لیبرال و آزادیخواه هم باشند، ضدکمونیست و ضدشوروی هستند. همین اولویت باعث میشود که آنها گرایش به ارزشهای راست و راست افراطی داشته باشند.
به هر تقدیر بعد از جنگ آنها تلاش کردند که قدرت خود را افزایش دهند؛ هرچند خیلی موفق نشدند.از ۱۹۸۱، هفت یا هشت سال پیش از استقلال لهستان و فروپاشی شوروی در ۱۹۹۰ -۱۹۹۱ این جریان پا گرفت؛ ولی رسماً از سال ۱۹۹۲ کار خود را آغاز کرد. به این ترتیب حزبی با عنوان رنسانس ملیِ لهستان یا نوزاییِ ملی لهستان شکل گرفت که پایهٔ خیلی قدرتمندی از لحاظ کمیت نداشت؛ اما هنوز بسیار رو به رشد است.
می توان گفت فرآیند حرکت این حزب مشابه جبههٔ ملی در فرانسه است ؛اما قدرتی که ماری لوپن پیدا کرد آنها به دست نیاوردند. یکی از دلالیلش این است که افرادِ در قدرت، راست و راست افراطی هستند و این موضوع با وابستگی و نیاز لهستان به اتحادیهٔ اروپا ناسازگار است؛ زیرا یکی از محورهای اصلی تبلیغات فاشیستها، مخالفتشان با جهانیشدن و اتحادیهٔ اروپا و اروپاییشدن است، آنها با هر موضوعی که ماهیت رادیکالِ ملیگراییشان را زیر سوال ببرد مخالفت میکنند.
به هرروی این گروه با عنوان «N.O.P » در لهستان شناخته میشوند،و در گذشته هم با دو حزب دیگر متحد بودند، یکی از آن ها به نام فورزانووا [۹] در ایتالیا بود که با انگارههای راست افراطی و نوفاشیسم همخوانی داشت،این حزب در ۱۹۹۷ تشکیل شد و روبرتو فیوره[۱۰] و ماسیمو مورسللو[۱۱] از رهبران آن بودند. بعدی هم حزبِ فالانژ[۱۲] در اسپانیا بود که ۱۹۳۳ تشکیل شد و خوزه آنتونیادریورا[۱۳] رهبر آن بود .آنها با هم جبههٔ ملی اروپایی را تشکیل دادند و بهدنبال گسترش ایدههای فاشیستی در اروپا بودند. این جریان در ذات خود تناقضآمیز بود؛ زیرا درحالیکه مخالف اروپایی شدن بود یک اتحادیهٔ اروپایی تشکیل داد. بههرتقدیر آنها در بین ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ قدرتمندبودند و بعدها ازبین رفتند.
اعضای این گروه افرادی بسیار مذهبی و نزدیک به کلیسای کاتولیک بودند،ضمن این که اعتقاداتِ ضد سرمایهداری، ضد جهانی شدن و ضد یهودی داشتند و از ایدههای فاشیستی هم دفاع میکردند. آنها همچنان در لهستان دیده میشوند ؛اما جریان اصلی و تاثیرگذار نیستند. امروزه حزب (PIS) که جریان اصلیِ نوفاشیسم است قدرت را در دست دارد و این خطر وجود دارد که بیشتر به سوی جریانهای راست افراطی حرکت کند.
[۱] جلسه ۱۳۵، ۴ اسفند ،۱۴۰۱
[۲] Andrzej Duda
[۳] Law and Justice
[۴] PiS
[۵] Roman Stanisław Dmowski
[۶] germanic
[۷] Stanisław Kania
[۸] Lech Wałęsa
[۹] Forza Nuova
[۱۰] Roberto Fiore
[۱۱] Massimo Morsello
[۱۲] Falange Española
[۱۳] José Antonio Primo de Rivera