فاشیسم و گوناگونی فرهنگی (نخش یازدهم):فاشیسم آلمان(بخش دوم)

فاشیسم و گوناگونی فرهنگی/ درسگفتار/ بخش یازدهم/ فاشیسم آلمان/ بخش دوم / با همکاری مریم رجبی

هیتلر با تکیه بر ایدئولوژیِ نژادگرایی و رویکرد بیولوژیکی و با استفاده از علم انسانشناسی و انسانشناسیِ جسمانی به‌دنبالِ اثباتِ تفاوت فیزیونومی، مابینِ نژادهای پست و نژاد‌های برتر بود، به باور او آن‌ها از لحاظ اندامی و خونی با یکدیگر متفاوت بودند.هیتلر موفق به برپایی این نظرگاه در ایدئولوژی دولتی شد، به‌گونه‌ای‌که بر تمام سیستم‌ اداری و حکومتی سایه افکند.او نژادپرستی را به قوانینی مبدل کرد که غیرژرمن‌ها را به اتهام خون آلوده اخراج می‌کردند و اجازهٔ ازدواج به آن‌ها نمی‌دادند. این شد که ایدئولوژیِ نژادی، سراسر اروپا را  فرا گرفت و هیتلر از این نژادپرستی بهره‌برداری کرد.

نکتهٔ قابل تامل، میزانِ اعتقاد راسخ هیتلر به این ایدئولوژی بود؛ همواره این شبهه در میان است که او تا چه اندازه به آن پایبند بود؟ آیا برای رسیدن به اهدافش از آن استفادهٔ ابزاری می‌کرد؟ با اطمینان می‌توان گفت: مانند عموم دیکتاتورها که بانگ ایدئولوژیک بودن را سر می‌دهند؛ اما پوسیده و دروغین‌اند،هیتلر نیز گزافه‌گویی کرده است.به این نشان که به بسیاری از یهودیان ثروتمند پیشنهاد می‌داد، بعد از پرداخت مبلغ قابل توجهی پول، می‌توانند از آلمان فرار کنند. بنابراین هیتلر به آن اندازه‌ای که تظاهر میکرده، به ایدئولوژی ساختگی‌اش اعتقاد نداشته است .به هر تقدیر هیتلر از نفرتی که علیه یهودیان بود بهره برد تا بسیجی از مردم را به حمایت و عضویت درحزب نازی ترغیب کند .

یکی دیگر از خاستگاه‌های الهام‌بخشِ ایدئولوژی هیتلر، تئوریِ اعضای حیاتی فریدریش‌راتزل[۱]، جغرافی‌دان آلمانی و نظریه «فضای حیاتی»(برای ژرمن‌ها) بود، بسیاری از تفکرات راتزل در جهت توجیه حقوقی برای توسعهٔ سرزمین آلمان بود،به باور او  ژرمن‌ها و آلمان‌ها به فضایی بیش از آن چیزی که خاک آلمان را تشکیل داده است نیاز دارند. تئوری او چراغ راه پیشرویِ آلمان به سوی جنگ جهانی دوم شد؛ اما تلاش برای دست یابی به این هدف آلمان را با شکست رو‌به‌رو کرد.

تمایل هیتلر به قصد احراز فضای حیاتیِ بیشتر برای رایش و سلطنت آلمان، نوعی دل‌بستگی بر پایهٔ افسانه و اسطوره‌های بی‌اساس بود. همچون ایدئولوژیِ صهیونیست‌ها پیرو اشتیاق آنان برای گسترش سرزمینی، صهیونیست‌ها نیز مانند نازی‌ها علاوه‌بر تمایلات سوسیالیستی، مسائل دینی را با سوسیالیسم ترکیب کرده‌اند و با بازگشت به کتاب مقدس و مباحث اسطوره‌ای تمایلات ارضی‌شان را  توجیه می‌کنند. اسراییل هم مانند دوران هیتلری تمایل به سرزمین‌های گسترده‌تری دارد، با همان انگارهٔ هیتلر که با افزودن و گستردگیِ سرزمین‌های بیشتر، قدرتی که استحقاقش را دارد به دست می‌آورد. هیتلر این حس حق‌طلبانه را از توهم برتری نژادی دریافت می‌کرد که یکی از پایه‌های مهم فاشیسم هیتلری بود.

خاستگاه این افکار و ایدئولوژی‌ها، بنیان‌هایی اسطوره‌شناختی داشت، بدین صورت که در دوران وایمار جنبش مردمی[۲] وجود داشت و از درون آن جریان‌های گوناگونی بیرون آمد،ازجمله: انجمن محرمانه‌ای در مونیخ به ‌نامِ تول[۳] گزلشافت که ریشه‌های آن به اسطوره‌هایی بازمی‌گشت که سرلوحهٔ باورهای‌شان بود، مانند اسطوره‌های شمالی ، وایکینگ‌ها ، ژرمن‌ها و از نوعی عرفان و باطنی‌گرایی در قالب تئوسوفی[۴] که افرادی مانند اسکیدو فونتیسم و یورگن، چهره‌های برجستهٔ آن بودند.به باور آن‌ها خدایان ژرمن در دوران باستان مانند وایکینگ‌ها، قدرت‌های نیرومندی بودند که به داشتن توانایی، جنگاور بودن و مردانگی پا‌فشاری می‌کردند.در این راستا، علاقمندی ایدئولوژی نازیسم به نیچه و مفاهیم قدرت و ابر مرد نیز درتلاش است تا میانِ مفاهیم نیچه با اسطوره‌های اسکاندیناوی و شمال اروپا پیوند برقرار کند .

جالب است که این اندیشه‌ها درکشوری مانند آمریکا تا همین امروز هم وجود دارد،به طور نمونه در آخرین انتخابات ریاست جمهوریِ آمریکا ،شاهد یورش برخی از افراد به کنگرهٔ این کشور  بودیم که در میانشان فردِ نیمه مجنونی با لباس وایکینگ‌ها حضور داشت، البته در جریان تعرض به کنگره محکوم شد و اکنون نیز در زندان به سر می‌برد. بنابراین ایدئولوژی نازیسم و برتریِ نژاد ژرمن که در هیتلریسم آلمان وجود داشت، با نام «برترپنداریِ نژاد سفید»[۵] در آمریکا شناخته شده است، پیروان این اندیشه سفید‌پوستان را از نژادهای دیگر برتر می‌دانند،آن‌ها نیز به همان اسطوره‌های وایکینگ‌ها و شمالی‌ها باور دارند.

هیتلر علاوه‌بر اسطوره‌های وایکینگها و شمالی‌ها در تلاش بود، خود را به اسطوره‌های آریایی هم نزدیک کند،به نوعی به ابتدای بشریت و آغاز تمدن بشری. از‌این‌رو تمدن‌های اولیه در میانِ هندی‌ها و ایرانی‌ها را دنبال کرد و نماد صلیب شکسته که سمبلی بسیار قدیمی در فرهنگ باستان بود را به‌عنوان نماد خود برگزید و ایدئولوژیِ برتریِ نژادی و نژاد ژرمن را به اسطوره‌های آریایی پیوند زد؛ اما باید بدانیم، ژرمن‌ها گروهی عشایرِ جنگجو بودند که درشمال اروپا زندگی می‌کردند، مانند عشایر دیگری هم‌چون روس‌ها و ترک‌های شمالی و عشایر رمه‌گردانی که در جنوب زندگی می‌کردند، از جمله عشایر ایران؛بنابراین ازآغاز، ارتباطی بین آریایی‌های مفروض و ژرمن‌ها وجود ندارد و همهٔ این ماجراها ساخته و پرداخته‌ٔ ذهن معیوب هیتلر و اعضای انجمن تول و تئوسوفی بود.

همان‌گونه که شرح داده شد، یکی از پایه‌های نازیسم بر پایهٔ اسطوره‌شناسی برتریِ نژادی، درراستای یهود ستیزی قرار داشت؛ اما باید بدانیم بنیانِ اصلی این ایدئولوژی، شکل دوگانهٔ فرهنگی-‌بیولوژیکی داشت و صرفاً به این ادعا محدود نمی‌شد که  ژرمن‌ها خون برتری دارند، مسئله این بود که این خون برتر به تمدن برتر و رفتارهای برتر دل‌بستگی دارد، به‌گونه‌ای که آن‌ها الگوی مردانگی داشتند و مردهای ژرمن را جنگ‌جو، با اندامی ورزیده و موهایِ طلایی و چشمان آبی تبلیغ می‌کردند.

طنز روزگار این است که هیچ عقل سلیمی در‌میان نبود از خود بپرسد، چرا هیتلر خودش این مشخصات را ندارد؟ به باور آن‌ها ژرمن‌ها باهوش‌ترین و قوی‌ترین و سالم‌ترین و زیباترین نژاد بودند و زنان‌شان هم بهترین بانوان و مادرانی بودند که ژرمن‌های قهرمان را به این دنیا تقدیم می‌کردند. نمونهٔ چنین اندیشه‌هایی در زبان فارسی هم مشاهده می‌شود، مانند واژهٔ «شیرزن»،به معنای وجودِ شیرزنانی که شیرمردان را به دنیا می‌آورند.

بنابراین ضمن‌این‌که چنین اندیشه‌هایی در ایدئولوژیِ‌ِ فاشیسم وجود داشت به موازات آن‌، ایدئولوژیِ یهود ستیزی هم به‌سرعت رشد می‌کرد .فقط توجه داشته باشیم که ضدیت نازی‌ها، منحصر به یهودستیزی نبود؛ بلکه شامل نژادهای غیر ژرمن مانند اسلاوها و اهالیِ اروپای جنوب‌شرقی هم می‌شد، هم‌چنین علیه کولی‌ها و کسانی که رفتارهای متفاوتی داشتند، مانند دگرباش‌های جنسی وهمهٔ آن‌هایی که با هنجارهای مورد تاییدشان سازگار نبودند. به‌طورنمونه، در بازی‌های المپیک ۱۹۳۶ زمانی‌که سیاه‌ها در بسیاری از ورزش‌ها برنده شدند،هیتلر بسیار عصبانی شد، به باور او سیاه‌ها نژادهای پست هستند و حق پیروزی ندارند و نباید برنده می‌شدند.

هیتلر به ایدئولوژیِ تولدگرایی یا ناتالیسم[۶] یا پروناتالیسم[۷] هم بها می‌داد،نوعی برداشت و ایدئولوژی‌ای که تولیدمثل انسان را به‌عنوان هدف مهم انسان بودن ترویج می‌کرد؛ازاین‌رو باور داشت، زن‌ها باید هر چه زودتر ازدواج و هرچه بیشتر فرزندآوری کنند.ناتالیسم درجریانِ فاشیسم ایتالیا هم بسیار گسترش داشت .همچنین هیتلر با ایجاد برنامه‌های گسترده و سازمان یافته علیه افراد بیمار و ناتوان و یا کسانی‌که بیماریهای موروثی داشتند، مبارزه می‌کرد.هیتلربا پذیرش اوژنیسم که ریشهٔ آن به تئوریِ داروینیسم اجتماعی بازمی‌گردد ،باور به عقیم سازیِ گروه‌هایی داشت که بیماری‌های ناعلاج داشتند و یا معلول بودند، به گمان او باید از ازدواج آن‌ها جلوگیری ‌کرد و یا در‌صورت ازدواج با عقیم سازی از زادوولد آن‌ها پیشگیری کرد تا انسان‌های معیوب متولد نشوند، با این ادعای به ظاهر انسان‌دوستانه که فرزندان معیوب در زندگی آینده‌شان رنج خواهند برد.

هیتلر و پیروانش علاوه‌بر پایبندی به اوژنیسم که از پایه‌های اصلیِ ایدئولوژی نازیسم بود،  پشتیبان ایدئولوژیِ فرهنگی-بیولوژیکی هم بودند؛ یعنی نه‌تنها با رفتارهایی که از نظر آنان ناهنجار و منحرف تلقی می‌شد مبارزه می‌کردند ؛بلکه با سلایق خاص‌شان اغلب با آثار هنری هم مخالفت می‌ورزیدند، آن‌ها با نقاشی‌های  اکسپرسیونیستی و آثار هنرمندانی چون اوتو دیکس[۸]  و دیگران و با سینمای اکسپرسیونیستی که در آن زمان بسیار گسترش داشت ،به‌خصوص در آلمان که مهد پیشرفتهٔ هنر سینما و نقاشی بود، مخالفت می‌کردند. آن‌ها هنرمندانی همچون روبرت وینه[۹] در سینما و نویسندگانی همچون توماس‌مان[۱۰] و کافکا[۱۱] را زیر سوال می‌بردند و آثار آنان را انحطاط هنرِ بشریت و فرهنگ تلقی می‌کردند، اصولاً نوعی ضد فرهنگ‌گرایی در میان‌شان رواج داشت و واژهٔ فرهنگ، عبارت معروفی در پروپاگاندای هیتلری و گوبلز[۱۲] محسوب می‌شد،آن‌ها اظهار ‌می‌کردند، زمانی‌که اسم فرهنگ به گوششان می‌رسد، اسلحهٔ خود را بیرون می‌کشند.

ضدروشنفکری و ضدنخبه‌گرایی در میان نازی‌ها و ایدئولوژیِ آنان رواج داشت، و این مجموعه در کنار نژادپرستی و برتری‌جوییِ فرهنگی-‌بیولوژیکی که آلمانی‌ها در دوران نازیسم از آن طرفداری می‌کردند، صرفاً با  یهود‌ستیزی خاتمه نمی‌یافت؛ بلکه در اردوگاه‌های مرگی که ساخته بودند،تنها یهودی‌ها را از بین نمی‌بردند؛ بلکه مخالفان آلمانی نیز روانهٔ مرگ می‌شدند؛حتی گاهی از عقیم کردنِ ناتوانان هم صرف‌نظر می‌شد و آن‌ها نیز همچون همجنس‌گراها، اسلاوها و کولی‌ها سرنوشت‌شان به اردوگاه‌های مرگ ختم می‌شد.

مجموعهٔ اندیشه‌های نژادپرستانه و برتری‌جویانهٔ هیتلر تا به آخر از طریق اردوگاه‌های مرگ و هولوکاست ادامه داشت که در قسمت بعدی آن را پی می‌گیریم .

 

[۱] Friedrich Ratzel

[۲] Völkisch movement

[۳] انجمن تول(Thule-Gesellschaft) یکی از چندین گروه معنوی آلمانی بود که برای تبلیغ برتری نژاد آریایی از آریوسوفی بهره می‌گرفتند. این ارتباط مستقیمی میان نظریه‌های نژادی معنوی و ایدئولوژی نژادی هیتلر و حزب در حال ظهور نازی فراهم می‌کرد.

[۴] Theosophy

[۵] White Supremacy

[۶] Natalism

[۷]pronatalism

[۸] Otto Dix

[۹] Robert Wiene

[۱۰] Thomas Mann

[۱۱] Franz Kafka

[۱۲] Paul Joseph Goebbels