فاشیسم و گوناگونی فرهنگی(بخش اول): مقدمه

فاشیسم و گوناگونی فرهنگی/ درسگفتار/ بخش اول / مقدمه[۱]

در مجموعه جدیدی از گفتارهای عمومی در پی بحث درباره اشکال گوناگون فاشیسم سیاسی در قرن بیستم هستیم. در نخستین بخش به صورتی فشرده نگاهی خواهیم داشت به چیستی موضوع و گستره آن. و یادآوری کنیم پیش از این نیز در گفتارهای عمومی به  موضوع‌هایی نزدیک به فاشیسم پرداخته‌ایم: مجموعه‌ دیکتاتور‌ها و مجموعهٔ رادیکالیسم‌های سیاسی از جمله در قالب رادیکالیسم‌های سیاسی. اما این مجموعه به طور خاص دربارهٔ موضوعی است  که امروزه در زبان متعارف دولت‌ها یا جنبش‌های فاشیستی نام داده‌اند. دراین مجموعه سعی می‌کنیم با نگاهی فرهنگی- اجتماعی به موضوع بپردازیم.

ما در این مجموعه سعی می‌کنیم ،فاشیسم را در نظام‌های فرادست یعنی دولتی، حاکمان، فرادستان و نظام‌هایی که قدرت را دراختیاردارند، بررسی کنیم و در همان حال به جنبش‌های فاشیستی یا راست افراطی، ملی‌گرایان افراطی، نژادپرستی و… هم بپردازیم و خواهیم دید که این دو گروه اغلب با یکدیگر پیوند داشته و دارند. در اکثر موارد‌، جنبشی متشکل از اقلیتی شکل گرفته که حداکثر شامل دو یا پنج درصد از کالبد سیاسی جامعه بوده اما این بدنه همچون یک سرطان رشد کرده و کل جامعه را آلوده و تباه می‌کند.

این جنبش‌ها می‌توانند به قدرت دست یابند و نکتهٔ قابل توجه دربارهٔ آن‌ها این است که در بسیاری از موارد نیز شکل ِ رسیدن آن‌ها به قدرت، دموکراتیک است؛ یعنی ازخلاء و فروپاشی در یک نظام دموکراتیک که باعث ضعفش شده است بهره می‌برند، تا تیر خلاص را به آن شلیک کنند (برای نمونه آنچه در جمهوری وایمار در آلمان در ابتدای قرن دیدیم) و سپس برنامه‌های خودشان را که از پیش هم اعلام کرده‌اند ومهم‌ترینش نابود کردن آن نظام دموکراتیک است ،اجرا کنند. البته مواردی هم به خصوص در کشو‌ر‌های جهان سوم دیده شده است که از درونِ دولت‌ها و جنبش‌های آزادی‌بخش یا ضد‌امپیرالیستی یا ضد‌استعماری، جریان‌های فاشیستی یا شبه فاشیستی بیرون آمده است.

بحث خود را از همان نقطه مرکزی آغازکنیم که واژهٔ «فاشیست» رایج شد: فاشیسم با موسیلینی و در دهه‌های بیست و سی  قرن بیستم در ایتالیا پدید آمد، جایی که هنوز هفتاد سال بعد نیز هنوز میراث خود را باقی گذاشته و حزب حاکم ریشه در موسولینیسم دارد. از ایتالیا باید به سراغ آلمان هیتلری رفت  که فاشیسم در آنجا  با ‌عنوان «نازیسم» که مخفف حزب «ناسیونال سوسیالیسم» است، کمی دیرتر از ایتالیا در اواخر دهه بیست قرن بیستم ظاهر شد.دربارهٔ هیتلریسم صحبت خواهیم کرد که چگونه در سال‌های بین دو جنگ جهانی یعنی ۱۹۱۸ تا۱۹۴۰ پا به عرصهٔ ظهور گذاشت. هیتلر به طور رسمی در سال ۱۹۳۳  به قدرت رسید و برنامه‌های خود را اجرا کرد و نتیجه در دو کشور یکی بود: تخریب کامل دولت‌ها و کشورهایشان آلمان اشغال شده و ایتالیای رها شده به دست مافیاهای جنایتکار و دولت‌های بی‌کفایت؛ با این همه این یک توهم است که  بپنداریم به دلیل بیلان منفی فاشیسم دیگر ظاهر نخواهد ش کما اینکه امروز شاهد اوج گرفتن دوباره راست افراطی در امریکا و اروپا هستیم.

بحث بعدیِ ما دربارهٔ اروپای شرقی و جنوبی‌ست. ما یونان و کشو‌ر‌هایی که پیش ‌ازاین در بلوک شرق بودند مثل لهستان، رومانی، مجارستان و… را بررسی می‌کنیم .کشورهای مذکور دوره‌های قدرتمند فاشیسم را در جنگ جهانی دوم تجربه کرده‌اند و سپس کشورهای بلوک شرق وارد تداومی از توتالیتاریسم و تحت اشغال شوروی درآمدند وجالب است بدانیم پس از خروج از بلوک شرق، باردیگر تمایلات فاشیستی در آن‌ها رشد کرد که به این مسئله هم می‌پردازیم.

در جلسهٔ بعدی، دربارهٔ کشور فرانسه صحبت می‌کنیم و به این موضوع می‌پردازیم که این کشور یک سنت استعماری قدرتمند داشته است. واین سنت کم و بیش تا نیمهٔ دوم قرن بیستم وحتی بیشتر؛ یعنی تا سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ادامه داشته است وفرانسه در عین حال که فاشیسم خود را باعنوان «پتن‌ایسم[۲]»  که نوعی همکاری با فاشیست‌های آلمانی‌ وپذیرش اشغال فرانسه است می‌پذیرد‌،  گرایش‌های فاشیستی هم  دارد، بدین صورت که تا به امروز هم ادامه دارد. ما شاهدیم که برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم جنبش‌ها یا جریان‌های سیاسی‌ای وجود دارند که می‌توان به آن‌ها فاشیست یا نوفاشیست گفت به همان شکل که در ایتالیا هم اتفاق‌افتاده‌است آن‌ها با قدرت وارد مجلس شدند وبه قدرت دولتی رسیدند و قدرت را در دست خود گرفتند .

مورد بعدی دربارهٔ بریتانیا وامریکا است که آن‌ها را باهم بررسی می‌کنیم. باید بدانیم که در بریتانیا هم جنبش فاشیستی وجود داشته است. اما کمتربه این موضوع توجه شده، البته زمانی‌که جنگ جهانی دوم آغازشد وامریکا وبریتانیا درگیر جنگ شدند، حرکات فاشیستی به نوعی به حاشیه‌ای رانده شدند. درحالی‌که  پیش ازآغاز جنگ، یعنی در فواصل دو جنگ جهانی به دلایلی که مهم‌ترین‌اش مسئلهٔ فروپاشیِ اقتصادی و فقر گسترده بود، فاشیسم به راه افتاد و بسیار هم خطرناک بود. گرچه بعد از جنگ جهانی دوم به کلی از بین نرفت و تا امروز هم ادامه دارد؛ بدین صورت که ما امروزشاهدِ نوع جدیدی از فاشیسم هستیم که بیشترهم در امریکا مشاهده می شود و می‌توانیم آن را ترامپیسم نام‌گذاری کنیم ،برخی هم امروز از دوران پساترامپیسم سخن می‌گویند، به اعتقاد آن‌ها امروز در امریکا موضوع دیگری مطرح است که به آن ناسیونالیسم مسیحی نام داده‌اند .ناسیونالیسم مسیحی که راست افراطی امریکا بر آن بسیار تاکید می‌کند و تدوامِ اوانجلیست‌ها[۳]است‌، نمایندهٔ این جریانِ فاشیستی ا‌ست .

سپس ما به اروپای شمالی می‌پردازیم، یعنی حرکات فاشیستی را در اسکاندیناوی و هلند بررسی می‌کنیم. البته دراین کشورها فاشیسم محدود بوده، هر چند باید به این نکته توجه کنیم که در اروپای شمالی و اسکاندیناوی و آن روحیهٔ شمالی در اروپا و اسطوره‌های شمالی از منشأهای اصلیِ هیتلریسم و نازیسم در آلمان بودند که ما به آن می‌پردازیم وسپس به این موضوع هم توجه می‌کنیم که  امروزه در سوئد مجدداً نوفاشیست‌ها در حال رسیدنِ به قدرت هستند و قدرت آن‌ها بسیار بیشتر از سی سال پیش است.

در بخش بعدی، به اسپانیا و پرتغال می‌رویم ،این‌دوکشورنیزمانند، فرانسه و بریتانیا دارای سابقهٔ استعماری هستند. در جلسات آینده شرح می‌دهیم که سوابق استعماری در شکل‌گیری فاشیسم نقش عمده دارد. اسپانیا و پرتغال هر دو دارای نوعی فاشیسم خاص بودند، ما در اسپانیا با فرانکیسم[۴] روبرو هستیم که با ژنرال فرانکو[۵]، پیش از جنگ جهانی دوم شروع شد: از سال ۱۹۳۶که ژنرال فرانکو در‌برابرِ جمهوری اسپانیا و برای تجدید سلطنت کودتا کرد و تا زمان مرگ فرانکو یعنی تا  نیمه ٔ دهه ۱۹۷۰ ادامه پیدا کرد.

در پرتغال هم با سالازار[۶] یا سالازا‌ریسم[۷] روبرو بودیم که نوعی فاشیسم پرتغالی بود. این فرایند را در امریکای مرکزی و لاتین پی‌گیری خواهیم کرد و این موضوع را بررسی می‌کنیم که فاشیسم آن‌ها از طرفی با دیکتاتوری‌های فردی و نظامیِ قرن نوزدهم و از طرفی به دیکتاتوری‌های نظامیِ دههٔ ۱۹۷۰ پیوند خورده بود و امریکای شمالی علیه خطری که اعلام می‌کرد خطر کمونیسم است، بسیار بر روی کار آمدن آنها تاثیر گذار بود.

در بخش دیگری از این مجموعه به فاشیسم و توتالیتاریسم در نظام‌های چپ‌گرایانه این جریان‌ها بیشتر دیده شده است مانند، روسیه و چین که هر کدام با اسامیِ استالینیسم[۸] و مائویسم[۹] معرفی شده‌اند. همچنین دربارهٔ خمرهای سرخ در کامبوج و بخشی از جنبش‌های چپ که جنبهٔ فاشیستی پیدا کردند و ما درغرب شاهد آن‌ها  بودیم ،مانند کاستریسم[۱۰] در کوبا. این‌ها درعین حال که جنبش‌های انقلابی ضد‌استعماری و ضد‌امپریالیستی[۱۱] بودند بعدها به حرکات فاشیستی تبدیل شدند.

در ادمه موضوع را با ژاپن وآسیای شرقی خواهیم رفت وجریان فاشیسم در ژاپن را که جریان قدرت‌مندی هم بود، پی می‌گیریم که چگونه ژاپن از اواخر قرن نوزدهم به‌تدریج از انفراد تاریخیِ خود‌ خارج شد و با ورود به قرن بیستم و جنگ با روسیه و بعد درجنگ جهانی اول و دوم خود را با جنایاتی که مرتکب شد، نشان داد. البته در جلسه‌ای که به نسل کشیِ چینی‌ها به دست ژاپنی‌ها داشتیم به این مسئله اشاره کرده‌ایم اما در سلسله مباحثِ پیش‌رو این موضوع را بیشتر باز می‌کنیم و به آن می‌پردازیم.

سپس به جریان‌های فاشیستی در آسیای میانه و جنوبی می‌رویم که نمونه‌های آن را اغلب در ترکیب با نوعی از قبیله‌گرایی و طایفه‌گرایی در هندوستان و با نوعی از گرایش به کاست‌های فرادست و نژادپرستیِ کاستی و غیره مشاهده می‌کنیم .

در گام بعدی به کشورهای عربی می‌پردازیم که دراکثر آن‌ها فاشیسم خودش را با دین ترکیب کرده است و از دین استفادهٔ ابزاری می‌کند چیزی که گاه به عنوان اسلام سیاسی معروف شده است. وعمدتاً می‌توان به وهابیت و حرکات نزدیک به آن اشاره کرد که خودش را در تروریسم بین الملل ودر افغانستان، عراق و کشورهای دیگر بازنمایی می‌کند .

در جلسهٔ پایانی، ما به موضوع آیندهٔ فاشیسم می پردازیم ودربارهٔ این‌که چرا باید اشکال آزادی مانند آزادی درانتخابِ حاکمان ،آزادی در بیان ،سبک زندگی و روابط اجتماعی و دموکراسی را  یک امر شکننده به حساب آورد و برای آن دائما مبارزه کرد وچرا باید سازوکارهایی داشته باشیم که آن‌‌ها را حفظ کرده و موضوعی پایان یافته به حساب نیاوریم.باید دقت داشته باشیم که وقتی آزادی و دموکراسی شکل گرفت و پیشینه‌ای یافت، باید برای حفظ‌اش تلاش کرد وجود پیشینه ضمانتی نیست برای حفظ و دفاع از آن‌ها. و  دربارهٔ این موضوع هم صحبت خواهیم کرد که چطورهمیشه با نوعی خطرِبازگشت فاشیسم روبرو هستیم.

[۱] فاشیسم و گوناگونی فرهنگی/ بخش اول/ مقدمه/ ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ /درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: مریم رجبی ـ مهر ماه ۱۴۰۲

[۲]Pétainism

[۳] Evangelicalism

[۴] FRANKIST Movement

[۵] General Franco

[۶] António de Oliveira Salazar

[۷] Salazarism

[۸] Stalinism

[۹] Maoism

[۱۰] Castroism

[۱۱] imperialist