عکس فوری(۲۹۹) : از «کاسبان فرش قرمز» تا مدعیان «نجات زنان ایران»

ناصر فکوهی

سال‌ها پیش در ابتدای دهه ۲۰۰۰ لیلا ابولغد انسان‌شناس آمریکایی در برابر یورشی که به عراق و افعانستان برده شد و به نام «آزاد کردن زنان افعانستان» این کشورها را با خاک یکسان کردند، میلیون‌ها نفر را به کشتن و آوارگی در کشورهای غربی کشاندند و دست آخر همان طالبان و داعشی را که خودشان ساخته بودند به جان سایر مردمان همین کشور و سایر کشورها انداختند، هشدار داده بود. سال‌ها بعد مشخص شد که آن میلیارد‌ها میلیارد پولی که صرف جنگ‌های این سه کشور عراق و افعانستان و سوریه شد، و در کنارشان لیبی و سودان شد، در حقیقت بر چندین دروغ بزرگ استوار بود که روشنفکران نولیبرال غربی (نظیر برنارد هانری لوی و آندره گولکسمان، هر دو از مائوئیست‌های قدیمی و سپس راست افراطی) در کنار رسانه‌های این کشورها به راه انداخته بودند و زنان افعانستانی و مردم دیکتاتورزده سوریه و عراق را بهانه کردند، بمب بر سرشان ریختند، اراذل و اوباش را به جانشان انداختند، قبایلشان را به جنگ بعغ یکمدیگر واداشتند ، تا هم این کشورها را در برابر اسرائیل تضعیف کنند و هم میلیاردها میلیارد بیشتر پول و منابع زیرزمینی به دست بیاورند. آوارگی و بدبختی این کشورها امروز در همه جا مثال می‌زنند. زیرا یورش اخیر نیز همین حدف را در ایران دنبال می‌کرد. اما این موضوع بحث من در اینجا نیست.و جای دیگری به آن پرداخته و می‌پردازم.
یورش گسترده به خاک ایران که به قربانی شدن صدها و شاید هزاران نفر از شهروندان غیر‌نظامی، زنان و کودکان و همچنین نیروهای نظامی کشور همراه بود، با هیچ منطق و استدلالی از این دست که «این جنگ ما نیست و نبوده و جنگ دولت ایران با دولت اسرائیل است» قابل توجیه نبوده و نیست. شرمساری این گفتمان بیش از همه بر دوش روشنفکران، دانشگاهیان و به ویژه کسانی که باید از این پس بر آن‌ها همچون «کاسبان تحریم» به باور ما، نام «کاسبان فرش قرمز» و کاسبان رسانه‌های غربی نام گذاشت خواهد ماند. کسانی که همزمان و یا پیش از جنگ دو بار «جایزه صلح» نوبل و بارها و بارها در جشنواره‌های هنری جهان که بهتر است از این پس آن‌ها جشنواره‌های «مُد . سلبریتی شدن» نامید شرکت کردند، با پوشیدن برندهای مشهور و گفتگو و گذاشتن عکس خود بر صفحه مجلات زرد اروپا و آمریکا و اروپا، از درد و رنج و سختی‌ مردم ما سیراب شدند که خودشان را به شهرت و ثروت برسانند و در آن سوی جهان جا خوش کنند. اشتباه نکنیم مسئله در ایران بودن یا در آن سوی جهان بودن نیست. به گفته بسیاری از آن‌ها که به سختی تن به مهاجرت دادند، وطن فرهنگ و زبان انسان است و هر کسی به هر دلیلی ممکن است در کشور خود نباشد. اصولا «کشور» یک مفهوم سیاسی است در حالی که منظور ما همیشه زمانی که می‌گوییم ایران یک «فرهنگ» گسترده و یک میراث بزرگ تاریخی با تمام تنوع و رنگارنگی زبانی و قومی و هنری و تمدنی آن در گوشه گوشه آن است. همچنان که می‌توان در کشوری دیگر بود ولی به تاریخ و فرهنگ و زبان‌ها و میراث فرهنگی این پهنه خدمت کرد. اما یک انسان‌ دانشگاهی و به ویژه یک هنرمند همواره باید وامدار سرزمین خود باشد (ولو غیر‌مستقیم، ولو از تبار خویش ) و این را در خود نهادینه کند.. اما زمانی که کسی به یک «کاسبکار جوایز» و نوشتن کتاب‌های سطحی و سرهم بندی شده درباره فجایع زنان ایران و مردم ایران و سوء مدیریت‌ها و این قبیل مسائل که بر همه آشکار است و نیاز به کتاب نوشتن و تکرار مکررات آن‌هم در سطحی‌ترین شکل ندارد. بزودی به هر بهانه‌ای از جمله شورش‌های نارضایتی در ایران که کاملا بر حق بوده و هستند، هر کسی یکی دو بار دستگیر شده بود راهی خارج می‌شد و در اینجا برای خودش تبدیل به یک «متخصص مسائل بین‌الملل» و اگر زن بود و شکل و شمایل غربی هم داشت که چه بهتر چون با سیاست روز و ضد مهاجر هم هماهنگ و قابل استفاده داخلی نیز برای این کشورها که خود آ« آورارگان را به وجود آورده می بودند می‌شد.
اما کار با «متخصص » عرضه کردن و «نویسنده سیاسی» و دعوت از «نویسنده زن موفق ایرانی» در تلویزیون‌ها به پایان نرسید. بزودی سیل جوایز بین المللی به سوی هنرمندان ایرانی روان شد. هر روز یک فیلم تازه در سینما، یک کتاب تازه، شعر و ادبیات و غیره در باره سرزمین وحشتناکی به نام «ایران» بیرون می‌آ»د، و کار حتی از این پیش‌تر رفت و دوستان نتوانستند تا اندازه‌ای خود را کنترل کنند و به همراه شاخه‌های درونی‌شان در ایران (از مثبت و منفی، یعنی هم منتقدانی به شدت منفور در سمت حکومت، و هم عشاقی به شدت طرفدار افتخار ایران) مطرح شدند و به این ترتیب گفتمان جدیدی ابدع شد: اینکه گرفتن «جوایز بین‌المللی» هنری ، به معنای «شناساندنن» فرهنگ ایران است و چهره ما را در جهان بهتر می‌کند. این گفتمان همانگونه که بارها گفته‌ایم به خودی خود یک رفتار زشت و کاملا بیخردانه است: در کشوری که چند صد سال است خیام و حافظ و مولانا و عطار و فردوسی و رازی و خوارزمی، و بیرونی و در سال‌های اخیر بزرگترین نویسندگان و دانشمندان و حتی سیاستمداران را به جهان عرضه کرده است بردن جایزه از نهادهایی که یا کاملا سیاسی هستند مثل «جایزه صلح نوبل» (که با سایر جوایز در همه جنبه‌هایش متفاوت است) و یا بردن در جشنواره‌هایی مثل اسکار و به ویژه جشنواره‌های اروپایی که به شدت زیر کنترل پول و لابی‌های قدرت هستند، چیز چندانی بر افتخارات ما نمی‌افزاید ولی پول و شهرت زیادی به جیب آن مدعیان (گاه حتی از کیسه مردم خود ایران مثل آن خبرنگار درجه سه ایرانی که حالا همه جا شعار برای بمباران ایران می‌دهد ولی پولش را از دارایی‌های توقیف شده ایران در آمریکا گرفت) می‌‌ریزد که طبق یک الگوی تکراری ابتدا همگی از تعلق این پول به «مردم ایران» سخن می‌گویند و سپس آن را در جیب خود می‌گذارند و در نهایت به این نتیجه می‌رسند که «نبوغ» خود را به خدمت کشورهای میزبان قرار داده و وارد بازی «حقوق بشر» و رفتارهای دوگانه و چندگانه آن‌ها با مسئله آزادی بیان و حقوق زنان و امروز حتی جنگ و بمباران و نسل‌کشی در غزه شوند. کما اینکه هیچ یک از این افراد در حالی که تریبون‌های میلیونی داشتند یک کلمه از غزه و نسل‌کشی باور نکردنی آن نگفتند تا موقعیتشان از طرف لابی‌های قدرت به خطر نیافتد. این در حالی است که نسل‌کشی در غزه تا امروز (ژوئیه ۲۰۲۵) برخی از داده‌ها خبر از کشته شدن بیش از ۴۰۰ هزار نفر فلسطینی در آن می‌دهد که بیش از دو سوم آن‌ها زن و کودک هستند. این نسل‌کشی نه تنها بزرگترین نسل‌کشی قرن بیست و یکم از لحاظ تعداد به شمار می‌رود ، بی‌رحمانه‌ترین نیز هست زیرا در آن نه فقط از سلاح‌های جنگی، هزاران هزار تن بمب که بر سر مردم آوار شد استفاده کردند، بلکه استفاده از سلاح گرسنگی و تشنگی دادن و شلیک مستقیم به سوی مردم آواره‌ای که برای زنده ماندن (و به صورت عمدی) دائما باید میان پایگاه‌های پخش غذا و آب جا به جا شوند و هدف کشتار رسمی و طبق دستور از بالا قرار بگیرند، استفاده می‌شود. کاسبکاران جایزه بنابراین هرچند ده‌ها سال است به این کار مشغولند این‌بار بسیار فراتر رفتند و بمب‌هایی را که بر سر مردم ایران فرو می‌ریخت را به تصویر بیچارگی و درد و رنج آن‌ها که به قول خودشان برای «آگاهی جهان» هر روز در گوشه‌ای به نمایش در می‌آوردند را بهانه کردند که باز هم پشت سر مواضع سیاسی ساختگی، شهرت و ثروت‌طلبی خود را پنهان کنند.
مسئله آن نیست که ما نه خواسته باشیم علیه این گروه ، نه علیه هیچ گروه دیگری انتقامی یا مجازاتی در کار باشد. مسئله تنها در آن است که این گروه تصور نکنند که مردمان دیگر ایران و خارج ایران نسبت به زشتی کار آن‌ها آگاه نیستند و روزی نباید پاسخ این رفتارهای زشت را بدهند. پاسخی که نه زندان است نه تحریم و نه مجازات‌‌هایی از این دست بلکه تنها آن است که رسوایی و بی‌شرمی و پستی به معنای واقعی آن‌ها به همان صورت در تاریخ ثبت خواهد شد که شرافت و بزرگ‌منشی و سخاوت و رنج‌دیدگی بزرگان کهن ما همچون مولانا و حافظ و سعدی و بزرگان کنونی ما همچون شاهرخ مسکوب و حسن کامشاد و میرزا خانی و احسان یارشاطر و بسیاری دیگر. این را نیز بدانند که اگر تا دیروز برای آنکه سیستم سیاسی از سخنان ما سوء استفاده نکند در برابر وقاحت آن‌ها کاملا یا نسبتا سکوت می‌کردیم. از این به بعد چنین نخواهیم کرد: وقتی بیانیه گروهی کاسبکاران جوایز درباره جنگ و موضع گیری آن‌ها را در مورد اینکه ایران باید فورا تقاضاهای دشمنان را بپذیرد خواندم، عرق شرم بر پیشانی‌ام نشست و البته خود آن‌ها نیز درک کردند که زیاده پیش رفته‌اند و در روزهای بعد به صورتی خجالتی یورش را محکوم کردند. اما همان‌گونه که در آینده خواهیم گفت این جریان «جشنواره‌ای» باید به وسیله نویسندگان مستقل از دستگاه سیاسی افشا و محکوم شود که تهدیدی جز رسوایی تاریخی نیز نمی‌کنند: نه ممنوع الکاری، نه ممنوع التصویری، نه هیچ ممنوعیت و زندان و ارعابی جز آنکه حقیقت را از این پس بر زبان بیاوریم. سوء‌استفاده‌های این گروه در این چند سال که تلویزیون و سینما و عرصه هنر را اشغال کرده بودند، را نباید در برابر کارسبکاران تحریم دست‌کم گرفت. امروز دیگر جای سکوت نیست کما اینکه در برابر نولیبرال‌ها و پان‌ایرانیست‌هایی که می‌دانند در فردای سقوط یک نظام سیاسی بدون آنکه آلترناتیوی جدی مطرح باشد چه در انتظار ایران است (لیبی، عراق، سوریه). از این‌رو، این کاسبکاران از این پس وقتی دردهای ملت را زیر دوش می‌زنند و به جشنواره‌ها می‌روند که جیب‌های خود را پر پول و شرایط باقی ماندن در کشورهای دیگر را در آسودگی برای خود فراهم کنند، بدانند که دیگر سکوتی مصلحت‌آمیز در کار نخواهد بود.بی‌شرمی این افراد و آن سرور ِ شلخته، فرسوده و ناتوان در همدستی با بدترین دشمنان ایران برای بمب ریختن بر سر مردم این کشور دیگر بدون پاسخی در زبان (و نه از نوع تهدید‌های امنیتی و فشار سیاسی که ما همیشه با همه آن‌ها مخالف بوده و هستیم) نخواهد ماند .