دولت تندرو و راست افراطی بنیامین ناتانیاهو در انفرادی بیسابقه در سطح جهان قرار گرفته است. دلایل این امر نیز روشن و پیوسته هستند: ۱- تداوم نسلکشی و جنایات جنگی در غزه؛ ۲- حمله غیرقانونی به ایران، سوریه، لبنان، عراق، سوریه و یمن؛ ۳- حمایت از جنایات روزمره ساکنان غیرقانونی مناطق اشغالی و پیشبرد افراطی سیاستهای تبعیض نژادی درون اسرائیل؛۴ – دفاع از تز بیشرمانه و سلطهجویانه اسرائیل بزرگ؛ ۴- آغاز به یورش و تخریب و نابودی کامل شهر غزه؛ ۶- حمله به قطر، متحد اصلی آمریکا در خلیج فارس و میانجی صلح در چندین منازعه به ویژه غزه و کشتن طرفهای مذاکره برای آتشبس پیشنهادی آمریکا در این منطقه؛ ۷ – سرسختی متعصبانه و بیپایه و بیفرجام در برابر تشکیل دولت فلسطین که همین چند روز، مقدمات آن با اکثریت قاطع آرا چه در مجلس اتحادیه اروپا و جه در مجمع عمومی سازمان ملل فراهم شد و… اما نکتهای که برای ما ایرانیان به ویژه اهمیت دارد اینکه در این شرایط که اسرائیل با زیر پاگذاشتن تمام قوانین و عرف بینالمللی و با تکیه زدن بر ابزارهای شانتاژ و لابیگری در آمریکا و اروپا، در آن واحد در هفت جبهه تمام خاورمیانه را درون جنگی خطرناک و یکسویه کشیده و تقریبا تمام دولتهای برگ و کوچک جهان به جز شاید بریتانیا و ایالات متحد را در برابر خویش قرار داده و به قول تحلیلگر برجسته آمریکایی جفری ساکس به بزرگترین دولت جنایتکار و یاغی جهان تبدیل شده، و به شهادت چهرههای مهم و سرشناس یهودی و تاریخ دانان بزرگ و خوشنام خود اسرائیل و جهان، باید نتانیاهو را بزرگترین عامل در دامن زدن به یهودستیزی گسترده جدید دانست؛ در چنین شرایطی، یک اپوزیسیون ایرانی بدنام و رنگباخته و فروکاهیده به ستایش گذشته خیالین و بزک کردن دهها سال سرسپردگی و استبداد، این را برای خود افتخاری میشمارد که با وزیر اطلاعات این دولت در لندن، جلسه تشکیل داده و عکسهای خندان خویش را در صفحات شبکههای اجتماعی به نمایش بگذارند. این نمایندگان رسانهای که عموما شامل اپوزیسیون سلطنتطلب ایران هستند و دائما از میهندوستی سخن میگویند، هیچ مشکلی در آن نمیبینند که با دولتی چنین بدنام و منزوی که به کشور خود آنها نیز حمله کرده و بیش از هزار تن از مردمش را کشته و میلیاردها دلار خسارت به زیرساختارهایش وارد کرده، و در اندیشه بیمارش چیزی جز تجزیه و تخریب و تضعیف ایران و نه لزوما قدرت حاکم بر آن وجود ندارد، همچون «شرکا» و «ناجیان» آینده کشور ما، خلوت کنند تا شاید از درون بمبارانها و اجساد مردمان ما، صندلیهایی طلایی هم برای آنها بیرون بیایند. اما آیا واقعا ممکن است و با عقل سلیم و نگاهی تخصصی به موضوع خوانایی دارد که چنین حجم و اندازهای از بلاهت و کژاندیشی سیاسی را با داشتن این و آن ایدئولوژی و موضع و انتخاب حاکمیتی آتی، توجیه کرد؟ به گمان ما، شاید مسئله آنقدرها که ادعا میشود بر سر باورهای ایدئولوژیک و عقیدتی نباشد. بعید به نظر میرسد این روزنامهنگاران و مفسران قدیمی، آنقدر ابله یا آ«قدر متعصب و از آن بیشتر نوکرصفت باشند که ندانند این تصاویر چقدر برایشان بار منفی حتی در هر یک از این اهداف دارد، و یا گمان کنند مردم آنقدر ابله هستند که در این صحنهها نمایشی جذاب برای آینده خود ببینند. بنابراین پرسش اساسی و قابل تامل در یافتن سر نخهایی است که بتوانند به ما در حل معمای این گونه مبالغهآمیز از خدمتگذاری و نوکرمنشی سیاسی کمک کنند. گروهی به سراغ نظریههای توطئه میروند و در این گونه نمایشها نوعی بازی سیاسی را از یک سو یا از سوی دیگر، نوعی دستکاری و صحنهپردازی و نمایش حساب شده برای تخریب یک جریان و یا کل جریانههای مخالف با حاکمیت کنونی میبینند. گروهی دست «نفوذی» ها را از هر کجا در آن مشاهده میکنند با اهدافی به جز آنچه ادعا میشود. اما بیآنکه به چنین نظریههایی تن دهیم، و با باور به آنکه تنها تاریخ آینده خواهد توانست پاسخی محکم و واقعبینانهدر این زمینه به ما بدهد، نمیتوانیم در یک چیز شک داشته باشیم که این مجموعه از همسفرهشدنها و همنشینیها بیشتر از آنکه «خودکشی سیاسی» یک جریان مُرده و یا پاک شدن یک گروه از اپوزیسیون، ولو بیاهمیت، از تمام معادلات آینده بدانیم، در آن یک مراسم خاکسپاری دیگر و تکراری برای کسانی بدانیم که سالهاست دفن شده و به حاک سپرده شده بودند و گویی این گونه برنامهها سالگردی است برای یادآوری آن مرگ و آن خاکسپاریشان. مسئله گویی در آن است که این برنامهها بخواهند تاکید کنند آن مُردهای که شاید هنوز برخی آدمها در مرگش شک داشته باشند، واقعا و نه یک، بلکه بار بلکه بارها و بارها مُرده، است و نتانیاهو و افراطیون بنیادگرای مذهبیاش، در جنون خودبزرگبینی و تلاش برای «بازیافتن» سرزمین بزرگ ِ خیالین ِ باستانی و موعود خویش، خواسته باشند با به رُخ کشیدن این جنازه بد شکل و شمایل و پوسیده و متعفن، آشکار هرگونه امیدی را برای آیندهای بهتر از ما و مردم ما برای انتخاب و ساختن آیندهای واقعی و به ویژه تالش برای نگهداشتان میراث هزاران سالهشان را سلب کنند تا شاید بتوانند با ضربهای به آرزوی ویرانی این کشور برسند. بیاییم این را هم یکی از فرضیههایی در نظر بگیریم، بی آنکه دلایلی محکم برایش داشته باشیم (مثل همه فرضیات دیگر)؛ فرضیهای که شاید بتواند تا اندازهای این خاکسپاری تکراری و حقیرانه و دردناک ِ سلطنت مُرده ایران را توجیه کند.
ورود
ورود
بازیابی رمز عبور .
کلمه عبور برایتان ایمیل خواهد شد.