تاریخ همیشه تکرار میشود وهیچ کُنشی نیست که به یک واکنش، چه بلافصل چه در درازمدت نیانجامد. انسانها با نفرت و خشم و خشونت، کور میشوند و خود را به سرنوشتی شوم محکوم میکنند. همان سرنوشتی که مردم یهود یکبار در ۱۹۴۳ در گتوی ورشو، قربانیانش بودند و این بار هشتاد سال بعد، در ۲۰۲۳ کشتارکنندگانش. هر خشونتی علیه انسانها (و سایر موجودات) محکوم است، اما به خصوص هر خشونتی که با بیرحمی و شقاوت همراه باشد و انگیزه اصلی آن نفرت نژادی و مذهبی و سیاسی باشد. هم از این رو، هیچ کسی جز افرادی متعصب را نمیتوان یافت که از خشونتهای هفته گذشته که جز دنبالهای منطقی از بیش از هفتاد سال اشغال و نژادپرستی و کشتار مردم فلسطینی به شمار میآید، دفاع کند. اما کاری که اسرائیل در حال حاضر با نوار غزه میکند، جنایتی است که برای زمانی دراز و شاید برای همیشه زخمی بزرگ و عمیق و شاید جبرانناپذیر بر صلح و اخلاق و باورهای یهودیان و مسلمانان بزند و امکان همزیستی و صلح میان آنها را ناممکن کند. حملات گسترده توپخانه اسرائیل به غزه – که به درستی بزرگترین زندان با آسمان باز جهان نامیده شده – انجام داده و بستن آب و غذا و سوخت و تمام مرزها به روی مردم این منطقه، در حال تبدیل غزه به بزرگترین گورستان جهان است. هدف اسرائیل که در حال حاضر، راستترین و متعصبترین دولت تاریخ خود را دارد و نخست وزیری تحتتعقیب جنایی همچون نتانیاهو را( همو که برای گریز از دستگاه قضایی تمام تلاش خود را کرده و می کند که حتی قوانین اساسی این کشور را تغییر و تضعیف کند تا از چنگ قانون بگذرد) چیست؟ جز آنکه سرپوشی بگذارد بر ضعف و خیانت دستگاههای امنیتی خود و ناتوانیشان در حفاظت از مرزهایی که خود به زور تعیین کردهاند؟ اگر اسرائیل به غزه حملهای زمینی بکند و یا حتی در حد حملات هوایی آن را با خاک یکسان کند و ولو بتواند نیروهای یورشگر نظامی را از میان بردارد، آیا خواهد توانست با انبوه کشتهگان و از جمله اسرای اسرائیلی، مرهمی بر زخمهای خود بگذارد و یا ذره ای از اخلاق مدنی و دینی خود را (آگر چیزی از آن مانده باشد) برای آینده حفظ کند؟ آلمان نازی در فاصله ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳ بخش بزرگی از یهودیان لهستان را در محله یهودنشین ورشو که نام «گتوی ورشو» به آن داده شد، اسیر کرد تا حدی که میزان تراکم جمعیت به بیش از چهارده هزار نفر در هر کیلومتر مربع رسید و در ۱۹۴۲ جمعیت این محله کوچک شهری به بالای چهارصد هزار نفر. نازیها، سپس تمام امکانات ارتباطی و راههای تماس این گتو با بیرون را جز از طریق یک تراموا که استفاده از آن تنها برای لهستانیها مجاز بود را بستند و سرانجام پس از شورشی که یهودیان از سرناچاری و نومیدی (مرگ و میر بینهایت درون گتو) در بهار ۱۹۴۳ کردند، آن را بمباران و همه یهودیان را یا در محل و یا با انتقالشان به اردوگاه مرگ کشتار کرد. آیا آنچه امروز اسرائیل در غزه میکند، کاری به جز این است؟ انتظاری که از بستن آب و غذا و سوخت و محاصره همه جانبه و بمباران (بیش از شش هزار بمب در چند روز) بر روی غزه میرود و یا از دستور تخلیه ۲۴ ساعته شمال غزه از جمعیت یک میلیون و سیصد هزار نفره آن به طرف جنوب، در حالی که باید از میان ویرانههایی که دائما در حال بمباران شدن هستند حرکت کنند تا به مرزی بسته در مصر برسند، چیست؟ انبوه اجساد و اسناد جنایاتی که بر شبکه به مثابه بیلان عمل اسرائیل باقی خواهد ماند، آیا تضمینی برای بقای عمر رژیمی است که بیش از هفتاد سال است مردم فلسطین را در موقعیت اسارت و فرودستی قرار داده است؟ و یا برعکس ضمانتی برای بقا و شدت یافت و رادیکالیزاسیون خشونت، نفرت و قدرت و نفوذ سازمانهای مسلح که آنها را مسئول کشتار غیرنظامیان خود میداند؟ این نخستین بار نیست که اسرائیل بدون واهمه از افکار عمومی غربی، دست به بمباران و کشتار در غزه، کرانه غربی یا لبنان میزند، اما این نخستین بار است که ابعاد و شیوه کار اسرائیل به اذعان سازمان ملل و سازمانهای بینالمللی صلح و حقوق بشر از مرزهای «جنایت جنگی» نیز فراتر رفته و شکل یک «نسل کشی» را به خود گرفته است. آنچه برای آینده این منطقه، شاید تنها راه حل باشد، همان راهحل پذیرفته شده بینالمللی دو دولت فلسطینی و یهود باشد، اما با چنین یورشی و چنین جنایاتی آیا کمترین شانسی تا چندین دهه برای این راهحل باقی میماند؟ اسرائیل توهمی پایدار دارد: اینکه میتواند با قراردادهای صلح و مبادلات اقتصادی با دولتهای فاسد و دیکتاتور عرب در منطقه، مشکل خود را با فلسطین حل کند.
اما هر کسی اندکی با مسائل منطقه آشنایی داشته باشد، به سرعت درک میکند این امر به معنای آن است که هفت یا هشت میلیون یهودی اسرائیلی همه با یکدیگر همسو و هم عقیده باشند که دست به یکی از بزرگترین نسلکشیهای تاریخ بشر زده و بیش از ده میلیون فلسطینی را در همین منطقه (از جمله بیش از دو میلیون مسلمان خود اسرائیل) کشتار کنند و دست یهودیان مهاجر جدید را بر هر نوع اشغال سرزمینهای جدید و رفتارهای جنایتکارانه و تحقیرآمیز با عربها باز گذارند. چیزی که اولا صد در صد ناممکن است و ثانیا هر اندازه اسرائیل در این روند به جلو برود، شانس بقای خود را به مثابه یک تمامیت سیاسی و به ویژه یک تمامیت مدنی در آینده کمتر خواهد کرد و شکافهای اخلاقی و اجتماعی و سیاسی درون خود را به گسل های خطرناکی بدل خواهد کرد که از درون آن را به سوی انفجار خواهند برد. پس از مواردی که دولت جدید نتانیاهو برای تغییر قانون اساسی اعلام کرد و با کابینه راست افراطی که تشکیل داد، نزدیک به یک سوم مردم اسرائیل اعلام کردند که در فکر مهاجرت برای همیشه از این کشور هستند. آیا کسی میتواند بیاندیشد که پس از تکرار یک هولوکاست علیه اعراب، وجدانی بیدار بتواند اصولا تصور کند که بقای چنین تمامیتی ممکن است؟ جنگ میان اسرائیل و فلسطینیان باید به پایان برسد، اما نه به شیوهای خشونتآمیز، با کشتار، اشغال و تهدیدهای متقابل، بلکه با ایجاد موقعیتی برابر یا نسبتا برابر میان فلسطینیها و یهودیان و از میان برداشتن آپارتاید و خالیکردن سرزمینهای اشغالی و ترمیم خرابیها و حقارتهایی که هفتاد سال است علیه فلسطینیان اعمال میشوند. در غیر این صورت، تنها «برندگان» این جنگ اگر به «برنده»ای اعتقاد داشه باشیم، فروشندگان جنگ و کشتار و خشونت و مرگ در اسرائیل، در میان دیکتاتوریهای عربی و دست نشاندگان مسلحشان و بیشتر از آنها در کشورهای غربی و ابرقدرتهای مافیایی – دیکتاتوری نظیر روسیه و چین خواهند بود که هر اندازه آدمهای بیشتری کشته شوند و بر انبوه درد و رنج و نیستی افزوده، رسانههایشان بیشتر تبلیغ گرفته و سلاحهایشان بهتر به فروش خواهد رسید.
ناصر فکوهی، مهر ۱۴۰۲