۱-چه ضرورت هایی مارا به سمت مطالعات میان رشته ای سوق داده اند ؟
مهم ترین ضرورتی که می توان از آن سخن گفت، پیچیدگی روزافزون سیستم های اجتماعی در همه ابعاد آنها و در کلی ترین مفهومی است که از این واژه می توان درک کرد. منظور من آن است که در یک دید عمومی ما باید افزون بر سیستم هایی که را که به طور متعارف «اجتماعی» می نامیم، سیستم های دیگری چون سیستم های اقتصادیریال فناورانه، سیاسی، و غیره را نیز که همگی به وسیله کنشگران اجتماعی عمل می کنند در نظر داشته باشیم. این سیستم های مختلف امروز چنان به هم پیوند خورده اند که هر گونه صحبت کردن مجزا از آنها به نوعی اشتباه پایه ای و خطرناک و به توهماتی کاملا بی ریشه و آسیب زا دامن می زنند. جهانی شدن خود در روندی که در حال حاضر دارد و چندان مورد پذیرش ما نیست، اما در هر روند دیگری که داشته باشد، از جمله در آنچه به وسیله مخالفان کنونی اش مطرح می شود، جز به ادغام و در هم تنیده شدن سیستم های اجتماعی و فرهنگ های گوناگون نمی تواند راهی داشته باشد. همین امر نیز سبب می شود که نیاز به مطالعات بین رشته ای دائما افزایش یابد. زیرا تنها این گونه مطالعات شناخت و درک جهان واقعی کنونی را ممکن کرده و به ما امکان می دهنند بتوانیم با آن وارد تعامل شده و از منافع خود در آن دفاع کنیم.
۲-مهم ترین مطالعات میان رشته ای در حوزه علوم اجتماعی و انسانی چه ها هستند؟
رشته اصلی در این زمینه، «انسان شناسی » است که آن را نباید با «مردم شناسی» به گونه ای که در ایران به نادرست جا افتاده است، اشتباه گرفت. اگر مردم شناسی در سنت کلاسیک اروپایی به مردمان «غیر اروپایی» و با دیدی تحقیر آمیز می پرداخت و به همین دلیل نیز به سود انسان شناسی کنار گذاشته شد، در ایران نیز مردم شناسی به صورت کلاسیک به مردم غیر شهری، روستایی و عشایر باز هم با دیدی تحقیر آمیز می نگریسته است که هم به دلیل اقلیتی شدن این جمعیت ها در کشور ما که امروز جامعه ای تقریبا کاملا شهری است و هم به دلیل وجود آن تحقیر و تقلیل گرایی، باید به سوی انسان شناسی برود. البته انسان شناسی در این میان تنها رشته، بین رشته ای نیست. اولا باید به این نکته اساسی اشاره کرد که تقریبا تمام علوم اجتماعی و انسانی در طول بیست سال گذشته به سوی مطالعات بین رشته ای پیش رفته اند و در پژوهش های خود نه فقط به بعد اصلی مورد مطالعه خویش بلکه به سایر ابعاد پدیده نیز توجه می کنند، بلکه ما رشته هایی چون «مطالعات فرهنگی» و شاخه های متعددی از رشته های علوم اجتماعی داریم که عموما با واژه «مطالعات» شروع می شوند ، نظیر «مطالعات جوانان»، «مطالعات زنان» و غیره، که بنا بر تعریف، مطالعات بین رشته ای هستند. البته در این مورد اخیر باید توجه داشت که بین رشته ای بودن بیشتر در تشکیل گروه های کاری متخصص از رشته های گوناگون تعریف می شود در حالی که در انسان شناسی و مطالعات فرهنگی ما به تبیین نظریات و روش شناسی های مشخص رسیده ایم.
۳-آیا مطالعات میان رشته ای می توانند تا حدی به مشکل تخصص در جهان ما پاسخ دهند ؟
این یک تناقض اساسی است که ریشه آن لزوما به جهان امروز باز نمی گردد و می توان آن را تا یونان باستان به عقب بازگرداند. شکی نیست که «تخصص» سبب می شود که ما در موضوع مورد مطالعه به ژرفنای بیشتری برسیم و بتوانیم رازهای بسیار بیشتری را کشف کرده و شناخت و درک خود از آن موضوع و به همین دلیل توانایی هایمان را بر دخالت بر آن افزایش دهیم. این چیزی است که در علوم دقیقه و آزمایشگاهی از فیزیک و شیمی گرفته تا زمین شناسی و حتی برخی از علوم انسانی نظیر زبان شناسی و جمعیت شناسی می توان دید. اما این یک تیغ دو لبه است، زیرا آن سوی دیگر «تخصص» ، تقلیل گرایی و آزمایشگاهی کردن شناخت است به عبارت دیگر برای آنکه بتوان به تخصص بالایی دست یافت، باید پدیده بیرونی را از واقعیت بیرونی اش خارج و به محیط آزمایشگاهی یعنی محیطی که ما بر آن تسلط کامل داریم و می توانیم به میل خود شرایطش را مشخص کنیم انتقال دهیم، پی آمد این قضیه نیز آن است که هر چند شناخت ما می تواند تا عمق زیادبه پیش برود و کاربردهای زیادی نیز بیابد اما این عمق همواره «نقطه ای» باقی مانده و آن کاربردها نیز می توانند همواره آسیب زا باشند زیرا در ترکیب با سایر ابعاد زندگی انسانی تنظیم نشده اند. ما امروز پیشرفت زیادی در علومی مثل فیزیک، شیمی و ظزشکی کرده ایم اما شرایطی غیر قابل کنترل نیز به وجود آورده ایم مثلا جهانی کاملا مسلح و نظامی و خطرناک، انحراف در علوم پزشکی به سوی مسائلی چون کلوناژ و تلاش برای تغییر طبیعت با تمام هزینه های ناشناخته آن در مهندسی های ژنتیک و بیولوژیک و حتی فرایندهای جنایتباری چون تجارت اندام های انسانی.
از این رو ما معتقدیم که بین رشته ای بودن و جامع نگریستن، هر چند موقعیت کار ما را مشکل تر می کند، باید در کنار علوم تخصصی وجود داشته باشد تا بتواند برای پیشرفت های آن علوم کاربردهای مناسب بیابد و آنها را کنترل کند و از طرف دیگر در اموری اساسی برای هر سیستمی همچون سیاست گذاری ها و کنترل اخلاقی جامعه موثر باشد. بدیهی است که در اینجا ما در عمق کمتری قادر به پیشروی هستیم اما با افزایش سطح پیشرفت، نگاه ما جامع تر خواهد شد و به خصوص باید توجه داشت که اصولا در رشته های علوم انسانی ایجاد شرایط دانشگاهی به دلیل کار بر موجودات زنده و پیچیده ای به نام انسان ها از یک سو و یا کار بر مواد مرده ای همچون تاریح و پیش از تاریخ، کاری بنا بر تغریف غیر ممکن و غیر علمی است. به همین دلیل نیز باید منتظر می ماندیم و هنوز هم بمانیم که رشته های علوم طبیعی با پیشرفت خود شرایط مطالعه بر امر اجتماعی را که بی نهایت پیچیده تر از امر طبیعی است، فذاهم می آوردند و بیاورند.
مصاحبه با خبرگزاری مهر – آذر ۱۳۸۸