مفهوم «شخصیت» در میانه قرن بیستم، در چارچوب نظریه «فرهنگ و شخصیت» و در آثار مارگارت مید و روث بندیکت به شکل پر رنگی در انسان شناسی مطرح شد. در این دوره ژاپن و ورود آن به جنگ و به خصوص مساله درک ناپذیری رفتار ژاپنی ها برای آمریکایی ها به دلیل فاصله بسیار زیادی که دو فرهنگ داشتند، این مفهوم را تقویت کرد. اما بعدها مفهوم شخصیت بیشتر به حوزه روان شناسی رفت و مفهوم هویت در حوزه انسان شناسی مطرح شد. در ایران همچون اکثر کشورهای جهان با پدید آمدن دولت ملی بود که برای ننخستین بار و به شیوه ای پریشان زمان گرایانه (anachronique) موضوع شخصیت و خلق و خوی «ملی» به میان آمد. در ابتدای قرن بیستم و با دولت پهلوی اول، تلاش شد این شخصیت بر اساس الگوی اروپایی «دولت سازی» و «ملت سازی» تعریف شود و برای این کار به صورت گسترده ای به سوی تخیل و تصویر سازی از گذشته های باستانی و مفروض پیش رفته شد و سعی گردید که این باستان گرایی را در حوزه واقعیت کالبدی شهری و ذهنیت مردم نیز وارد کنند. البته شکست این پروژه جز در میان گروه اندکی از نخبگان مشخص بود.
در دوره پهلوی دوم بار دیگر از دهه ۱۳۴۰ پروژه باز سازی هویت ملی و شخصیت ملی و ملی گرا در جهتی مخالف با احزاب سیاسی ملی گرا ولی مخالف استبداد کلید خورد و بار دیگر بر باستان گرایی تاکید شد. همین امر پس از انقلاب واکنش سخت ضد باستان گرایی را به همراه داشت که از سال های دهه ۱۳۷۰ تعدیل شد و موضوع در قالب یک هویت ایرانی – اسلامی پذیرفته شد. امروز این هویت در هر دو بخش آن مناقشه ای نظری را به همراه دارد: در بخش ملی، مساله بر سر آن است که آیا باید هویت ایرانی را بر اساس صرفا زبان فارسی و تاریخ ایران مرکزی دید و یا بر اساس تکثر فرهنگی، زبانی و قومی و محلی؛ در بخش اسلامی نیز بحث بر سر اهمیت دادن به تشیع به مثابه تنها گونه مورد پذیرش و یا تاکید بر وحدت اسلامی در عین پذیرش گستره بزرگ و اجماع ملی بر سر تشیع است. در این گفتار تلاش ما آن است که ریشه های اجتماعی – فرهنگی این مناقشات را تحلیل و چشم اندازهای پیش رو را برای تبیین مبحث «شخصیت» ایرانی در قالب های نظری و در سیاستگزاری های فرهنگی کشور ارائه دهیم.
تاریخ تمدن ایرانی، که حداقل سه هزار سال قدمت دارد، از همه نظر متکثر بوده است؛ زبان، دین ،جغرافیا، دین، سبک زندگی و… . ایرانِ امروز نیز این تکثر را درون خود دارد. اتفاقاً راز پایداری فرهنگ ایرانی در متکثر بودنش است.
در این شرایط آیا می توان از یک «شخصیت» یا از یک «هویت» واحد ایرانی سخن گفت؟ استدلال ما آن است که هویت ایرانی تنها در قالب متکثر، انعطاف آمیز و پویا تعریف شده و بر همین اساس فرایندهای هویت سازی ذهنی و کالبدی را به وجود آورده است.
با این نگرش می توان گفت هویت های خیالین ایرانی عبارتند از: اسطوره های باستان گرایی، اسطوره های اخلاقی، اسطوره های مدرن و اسطوره های قدرت.
و در مقابل برای هویت های حقیقی ایرانیان می توان از جوان شدن، زنانه شدن، شهری شدن و تغییرات جماعتی به معنای گذار از جماعت های سنتی یا بازسازی شده سنتی به جماعت های جدید و متکثر و متداخل و پیچیده نام برد.
این سخنرانی ۱۶ اردیبهشت ۹۴، در نشست «شخصیت ایرانی از واقعیت تا تخیل»، در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات ایراد شده است.